گروه تاریخ اقتصاد- صورت (آمار) واردات و صادرات دفاتر گمرک در خرداد ماه ۱۳۱۱ در روزنامه اطلاعات اواخر تیرماه همان سال منتشر شده است. این صورت به استثنای صادرات روغن‌های معدنی محموله از جنوب و محصولات صید شیلات بحر خزر از طرف اداره گمرکات به اداره کل تجارت ارسال شده است. براساس آمار منتشر شده جمع واردات ۷۲ میلیون و ۲۲۷ هزار و ۵۳۴ ریال و جمع صادرات ۵۵ میلیون و ۸۳۶ هزار و ۸۷۱ ریال بوده است. ابلاغ بودجه تفصیلی اداره کل تجارت

صورت بودجه تفصیلی اداره کل تجارت که به تصویب مجلس شورای ملی سال ۱۳۱۱ رسیده، در اواخر تیر ماه همان سال منتشر شده است. بر اساس گزارش روزنامه اطلاعات، جمع این بودجه تفصیلی بالغ بر یک میلیون و ۵۲۴ هزار ریال بوده است.

سرگردانی تجار

قانون جدید انحصار تجارت در ۸۰ سال پیش تاجران ایرانی را کاملا گیج و مبهوت کرد. موضوعی که در آن روزها تامل برانگیز بوده و توجه بازرگانان را به خود جلب کرده، «تصدیق‌های صدوری» بوده که در دست تاجران باقی مانده و تکلیف آنها نامشخص بوده است. به این ترتیب هیچ گونه معامله‌ای براساس تصدیق صدور انجام نمی‌شد. از سوی دیگر اجناس خارجی نیز آن روزها در بازار ایران گران تر شده بود.

سرنوشت غرب به بازار آمد

در سال ۱۳۱۱ کتاب «سرنوشت غرب» به بازار کتاب ایران عرضه شد. این کتاب از قرار معلوم در کتابخانه‌های تهران و ابن سینا به فروش می‌رسیده است.

مناقصه حمل و نقل پستی

وزارت پست و تلگراف و تلفن، سرویس حمل و نقل پستی خط تهران- شاهرود- مشهد- بیرجند و زاهدان به وسیله اتومبیل را در سال ۱۳۱۱ به مناقصه گذاشت. کسانی که در این مناقصه برنده می‌شدند، می‌توانستند تا سه سال سرویس حمل و نقل پستی در این مسیرها را به عهده داشته باشند.

دشمن تراشی و راه‌های خلق آن

در صفحه دوم روزنامه اطلاعات اواخر تیرماه سال ۱۳۱۱ مقاله‌ای در خصوص فنون دشمن تراشی منتشر شده است. نویسنده در این ستون به کسانی که تلاش می‌کنند دشمنی نداشته باشند توصیه می‌کند که به جزیره‌ای متروک پناهنده شوند. وی همچنین ادعا می‌کند کسانی که عادت به راستگویی دارند بدون شک از جمله کسانی هستند که در دشمن تراشی ماهر و زبردست به شمار می‌آیند.

کلاه گیس و رفع خجالت آقایان

در روزنامه اطلاعات ۸۰ سال پیش و مقارن با این روزها یک آگهی بسیار جالب به چشم می‌خورد که در آن آمده است: «خیلی مکدرت می‌بینم. آری عزیزم. دیروز جایی موعود بودیم یکی از میهمان‌ها که از طاس بودن سرم اطلاع نداشت خواست محبتی کرده باشد کلاهم را برداشت. دیگر معلوم است خجالت تا چه اندازه؟ عزیزم مسامحه کاری با بودن زلف‌های مصنوعی مغازه سلمانی موسی لاله زار! دیگر چرا معطلی!