تاریخ جهان - علل و ریشههای تاریخی، اقتصادی انقلاب فرانسه
بهار اروپایی از زمستان پاریس آغاز شد
گروه تاریخ اقتصاد- اشاره: امروز ۱۴ جولای و سالگرد انقلاب فرانسه است. انقلاب فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) دورهای از دگرگونیهای اجتماعی سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا بود. ویژگی اساسی این انقلاب، استقرار موفقیتآمیز وحدت ملی از طریق انهدام رژیم ارباب- رعیتی و سلسله مراتب فئودالی بود این انقلاب، یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیبهای بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری در فرانسه و ایجاد پیامدهای عمیقی در کل اروپا شد. پس از انقلاب در ساختار حکومتی فرانسه، که پیش از آن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف و روحانیون کاتولیک بود، تغییرات بنیادی در شکلهای مبتنی بر اصول روشنگری، ملیگرایی، دموکراسی و شهروندی پدید آمد.
برخی معتقدند اولین جرقه انقلاب، یورش به باستیل بود و در آن زمان نیز مردم هنوز به براندازی سلطنت فکر نمیکردند و برخی آغاز آن را ماه مه ۱۷۸۹ (میلادی) میدانند و پایان آن را ۱۷۹۵ یا ۱۷۹۹. برخی از سال ۱۸۰۴ نام میبرند که ناپلئون اعلام امپراتوری کرد. برخی نیز تمام دوره ناپلئون را تا ۱۸۱۵ جزو انقلاب فرانسه محسوب کرده ولی اغلب آغاز عصر ناپلئون را پایان دوره انقلاب میشمارند.
الکسی دوتوکویل، از اندیشمندان همعصر انقلاب فرانسه، معتقد است که با وجود آن همه تلاش برای وقوع انقلاب، نتیجه کار دموکراسی نبود. شاید به همین دلیل است که وی برخلاف بسیاری، سال ۱۷۸۹ (شروع انقلاب) را سال پایان انقلاب میداند. با این حال به نظر بسیاری، انقلاب با سقوط زندان باستیل در سال ۱۷۸۹ آغاز شد. شاه لویی شانزدهم، در سال ۱۷۹۳ اعدام شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹ هنگامی که ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت.
پس از ناپلئون دوباره نظام جمهوری جایگزین شد تا اینکه ناپلئون سوم (برادرزاده ناپلئون)، کودتا کرد و امپراتوری دیگری به راه انداخت. پس از آن جمهوریهای متعدد شکل گرفت. به این ترتیب در کمتر از یک قرن، بر فرانسه اشکال سیاسی گوناگونی مانند جمهوری، دیکتاتوری، سلطنت مشروطه و دو امپراتوری متفاوت حکمفرمایی شد. تا به امروز که جمهوری پنجم بر فرانسه حکمفرما است.
نگاهی کوتاه به اوضاع فرانسه پیش از انقلاب
فرانسه قرن ۱۸ با ۲۶ میلیون نفر جمعیت از سه طبقه مجزا تشکیل شده بود: اشراف، کلیسا و مردم عادی.
طبقه اشراف حدود ۳۰۰ هزار نفر جمعیت داشتند و صاحب مشاغل و عناوین عالی بودند. البته اشراف اصیل که به خانوادههای قدیمی نسب میبردند بیش از چند هزار نفر جمعیت نداشتند که اغلب ساکن پاریس یا دربار ورسای بودند. اینان توسط دانش روز آن زمان «شجره شناسی» شده و از طرف پادشاه تایید میشدند و بالاترین درآمد را در اختیار داشتند که قسمتی از آن به صورت مستمری از خزانه پرداخت میشد. دیگر اشراف که میتوان از آنها به نام «نجبا» یاد کرد القاب خود را به روشهای مختلف از نظام سلطنتی خریداری کرده و با درآمدی از املاک اجدادی، خدمت در درجات بالای ارتش و تجارت عمده زندگی را میگذراندند. رسوم فئودالی در این طبقه استمرار داشت. آنان قصرهایی در املاک خود ساخته و صاحب دارایی رعایا، سهمی از محصول سالانه، مجوز شکار و بهرهبرداری از منابع طبیعی و حق قضاوت در محدوده خود بودند. اشراف به دلیل تحصیلات و آشنایی با علوم روز، قرار گرفتن در جریان اقدامات استعماری فرانسه قرن ۱۸ که به سراسر جهان دستاندازی میکرد و همین طور تفاوتهایی در سطح درآمد از طبقات بسیار پرتحرک آن روز به شمار میآمدند. مردم عادی ۹۸ درصد جمعیت را تشکیل میدادند. این طبقه خود واجد دو بخش بود، شهرنشینان شامل بازرگانان، بانکداران اولیه، صاحبان صنایع خرد و مشاغل مشابه و سطح آخر شامل کشاورزان، کارگران و کسانی که در عمق فقر اقتصادی و فرهنگی نه به فکر انقلاب بودند و نه حضوری در آن داشتند.از سال ۱۷۸۸ مشکلات اقتصادی و کمبود مواد غذایی آغاز شد. قیمت گندم ۵۰ درصد افزایش یافت. مدتی قبل دولت فرانسه بودجه خود را برای کمک به استقلالطلبان آمریکا و در جنگ با رقیب قدیمی خود دولت انگلیس از دست داده بود. این هزینه بدون اینکه سود قابل توجهی داشته باشد خزانه را خالی کرد. لویی شانزدهم تلاش کرد که مخارج را از طریق افزایش مالیات اشراف جبران کند، ولی اشراف که صاحب گروهها و انجمنهای بسیار بودند حاضر به ترک منافع خود نشدند. با افزایش سطح کشمکشها تصمیم گرفته شد که این مشکل از راه ایجاد مجلس طبقاتی حل شود. این مجلس تاریخچهای در قرن چهارده داشت و از نمایندگان سه طبقه اجتماع تشکیل میشد که هر گروه از نمایندگان مجموعا یک حق رای در آن داشتند. لویی با انگیزه تضعیف طبقات بالابه نمایندگان مردمی دو حق رای عطا کرد و مجلس در سال ۱۷۸۹ تشکیل شد. از ۱۱۳۹ نماینده آن ۲۹۱ نفر از کلیسا، ۲۷۰ نفر از اشراف و ۵۷۸ نفر از مردم عادی بودند. علاوه بر اینکه تعدادی از نمایندگان کلیسا از جمله کشیشان عادی و برخی از نمایندگان اشراف صاحب افکاری متفاوت با روحیه سنتی طبقه خود بودند. مجلس تشکیل شد؛ ولی به علت نداشتن تجربیات قبلی مرتبا به مشکل برخورد میکرد. بیاعتنایی طبقات بالا به نمایندگان مردم تا جایی پیش رفت که از ورود آنها به ساختمان اصلی ممانعت کردند. نمایندگان مردم که اغلب از سطوح بالای طبقه خود بودند و با روحیه اشرافی آشنایی داشتند به مقاومت در برابر این برخورد ادامه دادند و مساله از موضوع بودجه و مالیات به نوعی مخاصمه منحرف شد. به دستور لویی چند هنگ نظامی در پاریس موضع گرفتند و فضای حکومت نظامی ایجاد شد.
ادامه دارد...
ارسال نظر