نــگــاه - خاطرات دنیس رایت از ماموریت در ایران -بخش پایانی
شاه میخواست قرارداد جدید را پیش از دولت ببیند
دکتر محمدعلى موحد
دنیس رایت میگوید دولت چرچیل البته به این واقعیت واقف بود که برگشت شرکت نفت انگلیس و ایران به ایران و قرار گرفتن آن در موقعیتى که پیش از ملى شدن نفت داشت امکانپذیر نخواهد بود.
دنیس رایت
دکتر محمدعلى موحد
دنیس رایت میگوید دولت چرچیل البته به این واقعیت واقف بود که برگشت شرکت نفت انگلیس و ایران به ایران و قرار گرفتن آن در موقعیتى که پیش از ملى شدن نفت داشت امکانپذیر نخواهد بود. لندن و واشنگتن هر دو به این نتیجه رسیده بودند که بهترین راهحل براى نفت ایران تشکیل کنسرسیومى از شرکتهاى انگلیسى، هلندى، فرانسوى و آمریکایى است؛ اما هیات دولت بریتانیا پیش از آنکه تصمیمى رسمى در این باره بگیرد گزارشى دست اول از اوضاع ایران لازم داشت و من که ماموریت تهیه چنین گزارشى بودم طى دو هفته اول پس از ورود به تهران با عده کثیرى از مقامات ایرانى و دیپلماتهاى خارجى صحبت کردم و سرانجام در ۷ ژانویه ۱۹۵۴ گزارشى تلگرافى به لندن فرستادم و اظهار نظر کردم که امیدى براى بازگشت شرکت نفت انگلیس و ایران به وضع سابق نیست و هر گونه کوششى در این راه بیفایده خواهد بود و بنابراین باید با تشکیل کنسرسیوم موافقت کرد به شرط آنکه شرکت نفت انگلیس و ایران سهم عمدهاى در آن داشته باشد.
این نتیجهگیرى مورد قبول دولت قرار گرفت و شرکت نفت انگلیس و ایران هم راهى جز تسلیم نداشت...
مذاکرات نفت در دو جبهه موازى شروع شد و دو تا سه ماه ادامه پیدا کرد. در یک جبهه نمایندگان کمپانیهاى عضو کنسرسیوم بودند که رییس آمریکایى شرکت استاندارد اویل نیوجرسى با کمک رییس هلندى شرکت شل و یکى از مدیران شرکت نفت انگلیس و ایران رهبرى آنها را بر عهده داشتند و در جبهه دیگر نمایندگان دولت بریتانیا بودند و سر راجر استیونس سفیر بریتانیا که در اواسط ماه فوریه به تهران رسیده بود شخصا آنها را سرپرستى میکرد. ریاست مذاکرهکنندگان ایرانى در هر دو بخش با دکتر على امینى بود. وظیفه هیات اول تنظیم قرارداد اصلى بود که باید در آینده بر طبق آن عمل شود و وظیفه هیات دوم توافق بر سر مساله غرامتى بود که باید از سوى دولت ایران به بریتانیا پرداخت شود.
دنیس رایت میگوید پس از آن برخورد اولیه شاه خود را از مذاکرات کنار کشید و سکوت اختیار کرد تا در مراحل آخر پشتیبانى خود را از طرح تشکیل کنسرسیوم اعلام کرد.
مساله مهم دیگر که در آن زمان مطرح بود الحاق ایران به پیمان بغداد بود که در اکتبر ۱۹۵۵ اتفاق افتاد. شاه حتى پیش از حل مساله نفت خواستار کمک ما براى تجهیز قواى نظامى ایران بود و در این باره فشار وارد میآورد و آنگاه که عراق و پاکستان و ترکیه پیمان بغداد را امضا کردند بر فشار و اصرار خود افزود. او پیوستن به این پیمان را وسیلهاى براى دریافت تجهیزات نظامى میدانست، ولى ما (دولتمردان بریتانیایى) در تهران و لندن بر آن بودیم که ثبات سیاسى و اقتصادى بسیار مهمتر از ساز و برگ نظامى است و فکر میکردیم که مردم ایران عضویت در پیمان بغداد را خوش نمیدارند و این امر سبب میشود که تزلزل در جبهه داخلى بیشتر شود و در نهایت پاسخ ما آن بود که البته موافقیم ایران روزى به این پیمان ملحق شود، اما تصمیم درباره وقت آن را به خود شاه واگذار میکنیم و «آمریکاییها هم که در آغاز امر مشوق شاه در این امر بودند با ما همآواز گشتند و تا اوت ۱۹۵۵ ما به یک صدا سخن میگفتیم.»
این تاریخ مورد اشاره دنیس رایت تاریخ امضاى قرارداد کنسرسیوم است. دنیس رایت میگوید دو ماه پس از این تاریخ ایران به پیمان بغداد ملحق شد و این تصمیم مطلقا از خود شاه بود. بایار رییس جمهور ترکیه در اواسط سپتامبر همراه وزیر خارجه پرجوش و خروش خود «زورلو» به تهران آمد و او مشوق شاه در اتخاذ این تصمیم بود. بدینگونه دنیس رایت میکوشد تا بریتانیا و آمریکا را از دخالت در این تصمیمگیرى تبرئه کند.
دنیس رایت میگوید ایرانیان از شاه گرفته تا مردم عادى در شگفت بودند که چطور ممکن است بریتانیا و آمریکا به یکصدا سخن بگویند و سیاستى منطبق بر هم داشته باشند. ما در سفارت انگلیس هشدارهایى از عناصر انگلوفیل دریافت میکردیم که ما را از توطئههاى آمریکاییها برحذر میداشتند از این قبیل که میخواهند انتخابات را در اختیار خود بگیرند، نخستوزیر آدم آنها است… به سفارت آمریکا هم هشدارهایى در جهت معکوس داده میشد که نخستوزیر توى دست انگلیسها است. دنیس رایت میگوید ما در سفارتخانهها این اطلاعات را مبادله میکردیم و میکوشیدیم تا مطبوعات تهران و شاه و مردم را متقاعد سازیم که قضیه از این قرار نیست.
راجع به این قسمت از سخنان دنیس رایت که مربوط به ماجراهاى دور اول ماموریت او به عنوان کاردار سفارت انگلیس در تهران است چند نکته زیر را متذکر میشویم:
الف. دنیس رایت از دو نفر نماینده شاه که فرداى ورود او به تهران به ملاقاتش رفته بودند یاد میکند. شاه خیال میکرد که دنیس رایت قراردادى را که باید درباره نفت امضا شود با خود آورده است و میخواست نسخه آن را پیش از آنکه به دولت داده شود به دست آورد. شاه بر آن بود که مسائل مهم مملکتى - که نفت در رأس آنها قرار داشت - باید با خود او در میان گذاشته شود. در آن زمان آمریکا و بریتانیا اعتماد کافى به شاه نداشتند و با این نظر او مخالفت میورزیدند. زاهدى نیز زیر بار این ترتیب که امور کشور از بالاسر دولت با شخص شاه حل و فصل شود نمیرفت. ماجرا را من خود از عبدالله انتظام که در کابینه زاهدى مسوولیت وزارت امور خارجه را بر عهده داشت شنیده بودم. سفیر آمریکا نیز در گزارش به واشنگتن از این داستان یاد کرده است. اگرچه او و دنیس رایت نام نمایندگان شاه را افشا نکردهاند، اما خود زاهدى در ملاقات با تمدن الملک سجادى از نام آنها پرده برداشته و گفته است که آن دو نفر ارنست پرون و بهرام شاهرخ بودهاند. (براى تفصیل داستان به صفحات ۱۳۴، ۱۳۹ و ۴۲۷ جلد سوم خواب آشفته نفت «از کودتاى ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدى» مراجعه شود)
ب. دنیس رایت راست میگوید که بریتانیا در آن زمان با پیوستن ایران به پیمان دفاعى منطقهاى مخالفت میورزید. این گفته حقیقت دارد، اما دنیس رایت میخواهد این مخالفت را توجیه بکند و چنین وانمود میکند که آن یک مخالفت اصولى بوده چرا که «ثبات سیاسى و اقتصادى بسیار مهمتر از ساز و برگ نظامى است و افکار عمومى نیز در ایران با درگیرى در دستهبندیهاى نظامى بر ضد شوروى موافق نبود» حقیقت این است که سیاستمداران بریتانیا از این نظر با پیوستن ایران به برنامههاى دفاع منطقهاى مخالفت مینمودند که برخى از مناطق ایران را اصلا غیرقابل دفاع میدانستند و بر آن بودند که اگر شوروى بخواهد واقعا به ایران حمله کند راهحلى نظیر آنچه در ۱۹۰۷ میان بریتانیا و روسیه تزارى توافق شده بود مناسبتر خواهد بود. بدین شرح که شمال را به روسها بدهند و جنوب در اختیار بریتانیا باشد. انگلستان از آن بیم داشت که طرح موضوع پیمان دفاعى منطقهاى «درخواست تضمین رسمى مرزهاى ایران» را در میان بکشد.
فراموش نکنیم که در آن زمان آمریکا در منطقه خلیج فارس حضور نظامى نداشت و دفاع از منافع جهان غرب در این قسمت از جهان بر عهده نیروهاى انگلیسى بود. وزارت امور خارجه آمریکا در نامه مورخ ۹ مارس ۱۹۵۴ به سفیر آمریکا در تهران صراحت لازم در این باره دارد: «بریتانیا میترسد که مبادا ایران در مسائل دفاعى تا آنجا پیش رود که براى انگلستان مشکل ایجاد کند. انگلستان یک رشته تعهدات قراردادى در مقابل کشورهاى خاورمیانه دارد و با توجه به محدودیت تواناییهاى ایران نمیخواهد زیر بار وضعیتى برود که آن تعهدات شامل ایران هم بشود» وزارت امور خارجه آمریکا به تعهدات موجود انگلستان در قبال اردن و عراق اشاره میکند و همچنین از تعهداتى که انگلستان در برابر پاکستان به لحاظ عضویت آن کشور در کامنولث (کشورهاى مشترک المنافع) دارد نام میبرد و به مخالفت انگلستان با هر عهدنامه یا پیمان رسمى که مساله «تضمین امنیت» کشور دیگرى را در بر داشته باشد تاکید میگذارد. این بود دلیل اصلى مخالفت بریتانیا با پیوستن ایران به پیمان دفاعى منطقهاى و آن یکى از اختلافات اصولى بریتانیا و آمریکا بود چرا که آمریکا برخلاف بریتانیا از دست دادن ایران را مصیبتى براى غرب تلقى میکرد و ایران را به مثابه سدى در برابر عملیات شوروى میدانست و بر آن بود که این سد باید تقویت شود تا شوروى نتواند از راه ایران، ترکیه را دور بزند و به کانال سوئز حملهور شود و یا نواحى نفتخیز خلیج فارس را در اشغال خود درآورد. گذشته از این ملاحظات دفاعى در صورتى هم که غرب میخواست در مقام تهاجم نظامى برآید ایران از نظر موقعیت جغرافیایى مبدا مناسبى براى آن گونه عملیات تلقى میشد.
سند شماره ۵۴۰۲ مورخ دوم ژانویه ۱۹۵۴ شوراى امنیت ملى آمریکا این نظر آمریکا را کاملا روشن میکند. به حکایت این سند در ایران بایدى یک حکومت هوادار غرب بر سر کار باشد و ایران به لحاظ اقتصادى از محل درآمد نفت خود تقویت شود تا بتواند «در ظرف یکى دو سال آینده در مسیر پیمانهاى امنیت منطقهاى گام بردارد» در این سند تصریح شده بود که «برنامه تقویت ارتش ایران باید متکى بر نقشههاى دفاعى منطقهاى در مشارکت با همسایگان باشد» و نیز تاکید شده بود که از جمله هدفهاى مهم کمکهاى نظامى «تشویق ایران جهت الحاق به پیمان دفاعى منطقهاى در خاورمیانه» خواهد بود.
این ملاحظات استراتژیک آمریکا حتى پیش از کودتا براى دکتر مصدق روشن بود. مهندس حسیبى در یادداشت مورخ ۲۱ تیرماه ۱۳۳۲ از قول دکتر مصدق آورده است که «مجلس طبق نقشه خارجیان، اگر حالا نباشد یک ماه دیگر با یک راى غافلگیرى وقتى مقدمات مهیا شد دولت را ساقط میکند… تمام اینها زمینه اتفاق آنها براى برداشتن دولتى است که حاضر نیست جزو بلوک غربى شود و آنها اساس سیاستشان بودن ایران جزو بلوک غربى است. امرى که به ضرر ایران است.»
در هر حال اکراه انگلستان سبب شد که آمریکا از سرعت در تعقیب این هدف بکاهد و بنابراین در تاریخ ۱۹ فوریه ۱۹۵۴ به هندرسن ابلاغ شد که «حالا زود است که ایران براى پیوستن به پیمانهاى دفاع منطقهاى زیر فشار قرار بگیرد اما شما میتوانید در مذاکره با شاه علاقه آمریکا را به این امر براى او روشن گردانید» و چنین بود که انجام امر یکى دو سال در عهده تعویق افتاد و در نهایت لایحه الحاق ایران به پیمان همکارى ترکیه و عراق که کشورهاى پاکستان و انگلستان هم در آن عضویت داشتند در مهرماه سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵) به تصویب هر دو مجلس سنا و شورا رسید.
ارسال نظر