تـک ستـارهها ۲ - زندگی و کار علی اکبر رفوگران- ۳
از واردات برچسب تا فروش خودکار
شناخت علی اکبر رفوگران از سبد کالاهای مختلف وارداتی، او را به سمت کالاهای آلمانی هدایت کرد. همین دقت به قیمت کالاهای مختلف، متناسب با سرمایه اندک وی و تقاضا برای کالاهای ارزان قیمت آلمانی در بازار ایران، زمینه اولین موفقیت را برایش فراهم نمود. وی مکاتباتش را با آنها آغاز کرد و هر روز کاتالوگها و نمونههای مختلف به دستش میرسید تا اینکه کاتولوگ یک عکس برگردان به دستش رسید، همان موقع طرحی به ذهنش رسید؛ تصمیم گرفت برای اتومبیلهای سواری و تاکسیها دعایی تهیه کند.
پیش یک استاد خطاط رفت و جمله «فالله خیرحافظا و هوارحم الراحمین» را به خط زیبا نوشتند، دو تا نقاشی طاووس هم کنارش گذاشت و یک نامه ضمیمهاش کرد که ده هزار عدد از این طرح چاپ کنید. پس از یک ماه، یک کارتن از آلمان از طریق پست به دستش رسید. طرح را به صورت عکسبرگردان چاپ کرده بودند.به شاگردش هزار تا از این عکسبرگردانها را داد و گفت تا اینها را نفروختی، مغازهنیا، اگر یک هفته هم طول کشید، اشکالی ندارد.شما مرخصی تا اینها را بفروشی، چند ساعت بعد برگشت و گفت همه را فروخته! قیمت هر برچسب را ۵ ریال گذاشته بود و در عرض چند روزه همه را فروخت تا اینکه یک بسته دیگر رسید، همین طور هفته به هفته یک بسته ۱۰ هزار تایی میرسید و او تعجب کرده بود! تقریبا با آخرین بستهها یک نامه هم از آن شرکت آلمانی به دستش رسید که گفته بود چون قیمت ۱۰ هزار تا از این برچسبها با ۲۰۰ هزار تای آنها یکی بود، برایتان ۲۰۰ هزار تا چاپ کردند و شما پول ۱۰ هزار تا را بدهید. شرایط جوری بود که به صورت باور نکردنی سود کرد، چون به ازای هر ۱۰ برچسب باید یک ریال به شرکت میداد و اگر این نامه همان روزهای اول به دستش میرسید، قطعا قیمت را خیلی پایینتر میگذاشت. با این طرح و طرح دعای «وانیکاد» و چند طرح دیگر، کارش به شدت رونق گرفت و طوری شد که فرصت نمیکرد حتی به مشتری جواب بدهد تا بازاریها بفهمند که این برچسبها چیست و از کجا میآید توانست سرمایه خوبی به دست بیاورد. پس از آن سفارش یک میلیون برچسب را داد و این کار را چند سال بعد تکرار کرد. پس از مدتی محموله دعای وارداتی از کانال بانک و گمرک در تعداد بسیار زیاد وارد میشد و از طریق عمدهفروشیها صورت میگرفت. سفارشهای فراوانی از تهران و شهرستانها دریافت میکردند. این دعاها برای ماشینها، میزهای مختلف، آینه عروس، ویترین مغازهها و... خریداری میشد. پس از اینکه کارش مورد تقلید سایر تولیدکنندگان این کالاها قرار گرفت، رفوگران دیگر سفارش اینگونه برچسبها را به خارج از کشور نداد.
اما سرمایه کافی از این ابتکار نصیبش شده بود که بستر لازم برای فعالیتهای تجاری و تولیدی را فراهم نماید. بعد از مدتی پدرش موافقت کرد تا دوباره با هم کار کنند. کار واردات را به کارشان اضافه کردند. علیاکبر، پدر و برادر بزرگش شرکتی تاسیس کردند و به واردات کالاهای مختلف لوازم تحریر پرداختند.طی هشت سال بعد سرمایه لازم و شناخت کافی از بازار و نظام توزیع، نظام اعتباری و کل پروسه تجاری را به دست آورد، به طوری که ابزار لازم ورود به عرصه صنعتی برای تولید محصول نوشت افزار را برایش فراهم نمود. به سراغ تولید محصولی رفت که تقاضای کافی در بازار داخلی داشت. مردم ایران تا اندازه زیادی با برند آن آشنا بودند؛ بنابراین مشکل تقاضا و بازار برای آن وجود نداشت در عین حال خانوادهاش طی چهل سال از توزیعکنندگان لوازم تحریر در ایران بودند.
از خودنویس به خودکار
قبل از اینکه به فکر تولید خودکار باشد، چون هنوز خودنویس وسیله رایج نوشتن در ایران بود، در صدد تولید خودنویس در ایران برآمد. ساخت خودنویس با همه سادگی ظاهریاش، تجربه کافی و آشنایی به تکنیک پیچیده تولید آن را طلب میکرد که آن زمان بدون کمک کارشناسان خارجی، دستیابی به آن محال بود. علیاکبر نمایندگی خودنویس «لوکسور» را داشت که کارخانهاش در هایدلبرگ آلمان بود. با رییس کارخانه لوکسور ملاقات کرد وقتی قصد خود برای تولید خودنویس با مشارکت او در ایران را گفت، وی با ناراحتی از روی صندلی بلند شد و قلمی را که در دست داشت به شدت روی زمین کوبید و گفت: شما کشورهایی که مواد اولیه دارید، اگر بخواهید تولیدکننده هم باشید، پس ما چه باید بکنیم؟ بعد از آن هم به نامههای وی پاسخ نداد و رفوگران را از نمایندگی خودنویس لوکسور حذف نمود. با اینکه موفقیتی در تاسیس کارخانه خودنویس به دست نیاورد، اما بعدها علیاکبر رفوگران کارخانه جوهر خودنویس را در ایران تاسیس نمود.
زمانی که هنوز قلم، مداد و خودنویس ابزار نوشتن بودند و کسی خودکار نمیشناخت یک روز دلالی نمونهای را برای فروش به حجره میرزا علی رفوگران آورد که همان خودکار بیک بود، میرزاعلی رفوگران گفت: چطور کار میکند؟ جوهر را چطور توی آن میریزند؟
علیاکبر که میدانست این نوشتافزار چیست، گفت: نیازی به ریختن جوهر ندارد.
از آن به بعد نام خودکار روی آن باقی ماند، نماینده خودکار بیک فردی به نام کلیمیان بود و رفوگران از او خودکارهای بیک فرانسوی را میخرید و پخش میکردند. سه سال بود که خودکار به ایران آمده بود و کمتر طرفدار داشت. در کل این سالها ۵۰۰ هزار تا از آن هم فروش نرفته بود. همان روزها رییس صادرات بیک فرانسه به ایران آمده بود. پسر کلیمیان از علیاکبر خواست به واسطه آشناییاش با زبان خارجی وی را در بازار بچرخاند. وی که اسمش لوک بود، حین گردش در بازار گفت چطور میتوان کاری کرد که فروش خودکار بیک در ایران بالا برود؟
به لوک گفت نوشتهای از آقای کلیمیان بگیرد که حداقل تا ۱۰ سال این کالا را به کسی جز رفوگران نفروشد. وی قول میدهد فروش آن را در یک سال به دو میلیون برساند. کلیمیان به شما چند میفروشد؟ ۸ ریال، گفت عجب دلال گرانقیمتی، لوک پس از تحقیق درباره وضع اعتباری رفوگران و اطمینان از اعتبار و درستکاری آنها، خواست نمایندگی خودکار بیک در ایران را به آنها منتقل نماید. وقتی پدرش از ماجرا باخبر شد، نه تنها خوشحال نشد، بلکه برافروخته شد و گفت: «من این کار را نمیکنم علیاکبررفوگران معتقد بود اگر ما قبول نکنیم، به کس دیگری میدهند.»
میرزا علی در صورتی رضایت داد که نماینده بیک شوند که با توافق کلیمیان، مبلغ ۱۰۰ هزارتومان به او بدهند که پول هنگفتی بود و این گونه بود که نمایندگی بیک از خانواده کلیمیان به رفوگران در ایران منتقل شد.
ارسال نظر