تاریخ احزاب - جریانشناسی اپوزیسیون عصر پهلوی-۷
بیگانهپرستی و مغایرت با فرهنگ دینی مردم
نویسنده معتقد است اکثر چپگرایان ایرانی بهویژه مارکسیستهایی که استالین و شوروی را کعبه آمال خود میدانستند، حتی تا جایی پیش رفتند که قرارداد ترکمنچای را جشن گرفتند و یکی از سران حزب توده به شکل نمادین به این مساله اعتراض کرد...
استالین- رییس حزب کمونیست شوروی
نویسنده معتقد است اکثر چپگرایان ایرانی بهویژه مارکسیستهایی که استالین و شوروی را کعبه آمال خود میدانستند، حتی تا جایی پیش رفتند که قرارداد ترکمنچای را جشن گرفتند و یکی از سران حزب توده به شکل نمادین به این مساله اعتراض کرد... چند عامل در این نگرش موثر بود: نخستاینکه، بسیاری از رهبران حزب توده، مسکو را کعبه آمال کمونیسم بینالمللی میپنداشتند و تحلیلهای حزب کمونیست اتحاد شوروی را از امور ایران و جهان، تقریبا تا حد یک آیین دینی، خدشهناپذیر میدانستند. دوم اینکه، همه جناحهای حزبی، بر این اعتقاد بودند که هیچ جنبش انقلابی به پیروزی نخواهد رسید، مگر آنکه مورد حمایت و پشتیبانی اتحاد شوروی قرار گیرد. سوم اینکه، در میان اعضا و رهبران حزب توده، عدهای روسپرست واقعی وجود داشتند که دلبستگی آنان به روسیه و فرهنگ آن، فراتر از حدی بود که در سایر احزاب کمونیستی ملی مشاهده میگردید. به عنوان مثال، اسکندری، از یک حادثه شگفتانگیز در باکو، در اواخر دهه ۱۳۳۰، خبر میدهد: در خلال یک میهمانی شام که حزب کمونیست آذربایجان به افتخار رهبران حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان برپا کرده بود، یکی از فعالان حزب توده، همه را دعوت کرد جامشان را به افتخار معاهده ۱۲۰۷ ترکمانچای، که طی آن بخشهایی از قفقاز به روسیه واگذار شده بود، بنوشند. این درحالی است که از این معاهده، بهعنوان یکی از خفتبارترین حوادث تاریخ معاصر ایران، یاد میشود و نوشیدن به افتخار آن، برای بسیاری از ایرانیان باور نکردنی است.
خفتآمیز بودن این اقدام فرد مذکور، به اندازهای آشکار بود که حتی اسکندری بهرغم احترام فوقالعادهاش برای اتحاد جماهیر شوروی، از نوشیدن جام خود امتناع کرد و از این طریق اعتراض خود را نسبت به نحوه میزبانی نشان داد. البته نسل جدید مارکسیستهای ایرانی که در دهه۱۳۵۰، جنگ چریکی را شروع کردند، در مقابل رابطه نزدیک میان حزب توده و شوروی شدیدا موضعگیری نمودند. آنها نقش شوروی را در مبارزه مارکسیستها برای رهایی کشور، بهکلی منفی ارزیابی میکردند و از این رو، کوشیدند با گرویدن به مائوئیسم و نشاندادن دشمنی آشکار نسبت به اتحاد شوروی، یا با حفظ استقلال خود از طریق کمکنخواستن از شوروی، این تعارض را جبران کنند.
حزب توده، بهعنوان یک جریان سیاسی، با برخورداری از یک سازمان منظم و مستحکم در سراسر کشور، فعالیت میکرد و از اینرو بهرغم وابستگی رهبران این گروه به یک قدرت بیگانه - به گونهای که در مقاطع مختلف، این مساله در موضعگیریهای حزب نمود مییافت - توانست در مدت کوتاهی به میزان قابل توجهی عضوگیری کند، بهگونهای که تحلیلگران داخلی و خارجی، این گروه را قدرتمندترین تشکل آن زمان میدانستند.
اما بهرغم برخورداری حزب از تشکیلات منظم و سازماندهی قوی که در واقع مهمترین نقطه قوت آن نیز به حساب میآید، گرایش به مارکسیسم، بهعنوان یک ایدئولوژی الحادی و مغایر با مبانی فرهنگی و دینی ایرانیان، مهمترین نقطه ضعف آن بود؛ چراکه جایگاه اعتقادات ریشهدار مذهبی بهعنوان ویژگی برجسته جامعه ایرانی، انکارناپذیر است و تاریخ ایران، گواه این مدعا است؛ چنانکه در موارد متعدد از جمله در جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی، انگیزه مذهبی را باید یک عامل بسیار مهم و اساسی در حرکتهای اجتماعی و سیاسی مردم ایران تلقی کرد. از اینرو، بدونشک در چنین فضایی، مارکسیسم، بهعنوان یک ایدئولوژی ضدمذهبی، نمیتوانست در جامعه ایران به یک پایگاه وسیع تودهای دست یابد. این نکته بهاندازهای روشن بود که حتی دولت شاه برای توجیه سرکوب نیروهای انقلابی، آنها را کمونیست معرفی میکرد. اصلاح مرامنامه حزب توده در سال ۱۳۳۹ و علنیکردن این موضوع که حزب توده به مارکسیسم - لنینیسم و اصول تشکیلاتی منبعث از آن معتقد است، هرگونه تردید مردم درخصوص مواضع الحادی آن را از بین برد. به این ترتیب، در کنار ضربه فیزیکی، به لحاظ معنوی نیز حزب توده لطمه دید و دیگر نتوانست به جایگاه مناسبی در میان توده مردم دست یابد و سرانجام موضعگیریهای سیاسی برخلاف خواست عمومی مردم و تحت تاثیر اتحاد شوروی که با این رویکرد اتخاذ میشد، عمدهترین ضربههای افول را بر پیکره این گروه وارد آورد. از جمله این موضعگیریها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: حمایت از واگذاری نفت شمال به روسها؛ دخالت در غائله تجزیه آذربایجان؛ موضعگیری در برابر دولت مصدق؛ بیتفاوتی در قضیه کودتای بیستوهشتم مرداد، در حالی که حزب توده از توان مقابله با وضعیت پیشآمده، به نفع ملت برخوردار بود. این مساله باعث شد افکار عمومی و حتی عناصری از کادرهای اصلی حزب، متفقالقول بپذیرند که اگر حزب توده به جای سکوت، با امکاناتی که در اختیار داشت، به مقابله با کودتا برمیخواست، شاید تاریخ ایران به گونهای دیگر رقم میخورد و شاید ملت ایران، دیگر مجبور نبود به مدت بیستوپنج سال دیگر، سلطه دیکتاتوری پهلوی را تحمل کند.
ارسال نظر