خاطرات ابوالحسن ابتهاج-۲
ماموریت شریف امامی برای عزل ابتهاج
سازمان برنامه و بودجه و ابوالحسن ابتهاج رییس نامدار آن بخشی از تاریخاقتصاد ایران را تشکیل میدهند که خواندنی و جذاب است. رویدادهای این دوره از تاریخ که از ۱۳۲۷ آغاز میشود برای اطلاع علاقهمندان به تاریخ ایران ضرورت دارد. ابوالحسن ابتهاج که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفته است، خاطرات خود را از کار در سازمان برنامه و حاشیههای سیاسی آن به رشته تحریر در آورده و در ایران نیز منتشر است. علیرضا عروضی نقد این خاطرات را دستمایه پژوهش خود در دفتر مطالعات تاریخ ایران قرار داده است که در چند شماره آن را میخوانید. عروضی یادآوری میکند که او کتابی را نقد میکند که در ۱۳۷۱ توسط انتشارات علمی در ایران به چاپ رسیده است. عناصر وابسته برخوردار از شخصیت علمی و سیاسی هرچند میتوانستند تا حدودی منافع دولت انگلیس و سپس آمریکا را تامین کنند، اما به دو دلیل چندان مطلوب نبودند: ۱- رقابت شدید قدرتها در جهان چند قطبی آن روز و تعجیل آنها برای رسیدن به اهداف سیاسی با حرکت کند این عناصر در تعارض بود. ۲- به دلیل صاحبنظر بودن، اینگونه افراد به سهولت زیر بار تامین منافع حداکثری قوای خارجی نمیرفتند یا برخی منویات را اصولا نمیپذیرفتند.
مقاومتهای اینچنینی این قشر از سیاستمداران وابسته، نه از سر مخالفت با استیلای قدرتهای برتر بود، بلکه شناخت جامعه ایران و آگاهی آنان از مسائل روز موجب میشد که بسیاری از دستورات را در تعارض با منافع بلندمدت همین قدرتها ارزیابی کنند؛ بنابراین در این دوران شاهدیم که افرادی از این دست به عنوان یک کارشناس بومی متمایل به قدرت انگلیس یا آمریکا بارها به مخالفت با زیادهخواهیهای مخرب و تهدید کننده آنها برخاستهاند. از زمان پیدایش استعمار نو و باز شدن پای آن به ایران، تاریکترین مقاطع از تاریخ این مرز و بوم را باید ایامی قلمداد کرد که سلطهگران خارجی با تمام توان به حمایت از استبداد داخلی پرداختند. در چنین شرایطی تحمل فضای سیاسی حتی برای دیگر عوامل تشکیلاتی و شناخته شده سلطهگران نیز بسیار دشوار میشد. به طور قطع انزوای عناصر شناخته شده فراماسونری چون عبدالله انتظام، علی امینی و ... از یک سو مرگ ذلت بار و عبرتآموز افرادی چون احمد آرامش و ... از سوی دیگر در اواخر حکومت پهلوی ناشی از جزمیت عزم قوای بیگانه سلطه بر ایران در حمایت از انتخاب خود بود. در چنین موقعیتهایی حتی عناصر فکری و برجسته تشکیلات قدرتمندی چون فراماسونری- که به صورت سازمان یافته در جهت تحکیم پایههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی غرب در ایران تلاش میکردند- نتوانستند مبتنی بر همان اصول خود ایفای نقش کنند. شاید این واقعیت در بررسی و تجزیه و تحلیل امروز تاریخپژوهان برای بسیاری به سهولت قابل پذیرش نباشد که چرا انگلیسیها رضاخان قلدر را بر دیگر وابستگان خود چون سیدضیاءالدین طباطبایی که فردی مطلع از مسائل روز و در ضمن کاملا شیفته وابستگی به انگلیس بود و این شیفتگی و حتی واله و شیدای لندن بودن را نه در خلوت؛ بلکه در مکتوبات خود در روزنامه «رعد» با صراحت عنوان میداشت ترجیح دادند، متاسفانه به این حد هم بسنده نمیشد، به این انتخاب فاجعهبار اجازه میدادند تا در صورت لزوم دیگر عناصر وابسته صاحب نظر و صاحب رای را آنگونه که رسم دیکتاتوران است ببلعد. به طور قطع، مطالعه عمیقتر شرایط زمانی و دلایل شتابزدگیهای ناشی از رقابت شدید قدرتها در ایران به عنوان اقلیمی بسیار حیاتی برای آنان - که از حوصله این مکتوب خارج است - چرایی اینگونه انتخابها را روشنتر میسازد.
در خاطرات آقای ابوالحسن ابتهاج اشاراتی به سرنوشت شوم دیگر ایادی وابسته به بیگانگان در زمان حکومت پهلوی اول و دوم شده است که میتواند در شناخت بهتر دولتهای انگلیس و آمریکا موثر باشد. برای نمونه، وی سرنوشت احمد آرامش را - که با اتکا به لندن در سال ۱۳۳۶ جریانی را در کشور راهاندازی کرد و نام آن را «گروه ترقیخواه» نهاد تا بهتر بتواند منافع دولت فخیمه را تامین کند- اینگونه توصیف مینماید:
«... در ملاقات آن روز آرامش یک نسخه از شبنامهای را که منتشر کرده بود به من داد. در این شبنامه آرامش از حکومت شاه سخت انتقاد کرده و چنین نظر داده بود که رژیم سلطنتی باید به جمهوری تبدیل شود. از او پرسیدم که چطور دست به چنین اقدامات خطرناکی زده است. او جواب داد رونوشت تمام مدارک را در یکی از بانکهای سوئیس به ودیعه نهاده و دستور داده است که آنها را پس از مرگش منتشر کنند و دستگاه هم از این موضوع مطلع است. پس از این ملاقات دیگر از آرامش خبری نشد تا اینکه چندی بعد اطلاع پیدا کردم که در یکی از پارکهای شهر به طرف پاسبانی تیراندازی کرده و توسط مامورین انتظامی به قتل رسیده است. با آشنایی که با احوال آرامش داشتم یقین دارم که او اهل اسلحه و تیراندازی نبود... آرامش شوهر خواهر شریفامامی بود و یک زمانی در حزب دمکرات، وابسته به قوامالسلطنه، فعالیت داشت و روزنامه «دیپلمات» را نیز منتشر میکرد و بعد در کابینه قوامالسلطنه هم به وزارت رسید.» (ص۴۸۴) شاه از طریق تک تیراندازان ساواک مغز احمد آرامش را در پارک متلاشی کرد، چون دولت انگلیس اجازه قربانی شدن یکی از عوامل بلندپایهاش را در پیش پای دیکتاتور، داده بود. سرنوشت رقتبار احمد آرامش که برای چند سال سازماندهی مدیران وابسته به لندن را به عهده داشت این پیام روشن را به همه نیروها همچون ابتهاج منتقل میساخت که قدرتهای خارجی مسلط بر کشور حاضر نیستند حتی کمترین نسیم دمکراسی غربی در ایران بوزد؛ زیرا دیکتاتور انتخابی نحیفتر از آن بود که بتواند نسیمی را تاب آورد.خاطرات آقای ابوالحسن ابتهاج به عنوان عنصری توانمند و در عین حال شناخته شده برای انگلیسیها و سپس آمریکاییها، بهخوبی کانون و محور سیاستهای این کشورها را که بعدها، بهویژه در پی قیام سراسری ملت ایران علیه دیکتاتوری دست نشانده، از آن برائت میجستند، روشن میسازد. به عبارت دیگر، اظهارات رییس سازمان برنامه و بودجه این حقیقت را کاملا آشکار میسازد که نه تنها دولتهای انگلیس و آمریکا بر جزئیات نحوه حکومت سیاه پهلویها اشراف داشتند، بلکه زمینههای بسط و گسترش دیکتاتوری را هم فراهم میساختهاند. آقای ابتهاج برخلاف برخی سیاستمداران فعال آن دوران که به انتخاب انگلیس و آمریکا به صورت اصولی و منطقی منتقد بودند و طبعا مورد غضب شاه واقع میشدند، هرگز در چنین مسیری قرار نمیگیرد، بلکه کاملا از در دوستی با محمدرضا برمیآید، اما زمانی که وی به عنوان کارشناس و اقتصاددانی برجسته در جلسات مختلف به انتقاد از اختصاص عمده درآمدهای نفتی به خرید تسلیحات میپردازد بهسرعت حمایت حامیان خارجی خود را از کف میدهد؛ بنابراین شاه نیز که همواره از توانمندی ابتهاج نگران بود، فرصت را مغتنم میشمرد و توسط یک عنصر شناخته شده وابسته به انگلیس یعنی آقای شریف امامی وی را عزل مینماید.
آقای ابتهاج در این باره میگوید: «آنگاه با شدت از نظر مستشاران نظامی آمریکا در ایران انتقاد کردم و گفتم هر سال هنگامی که بودجه ارتش ایران برای سال بعد منتشر میشود و من با افزایش هزینه مخالفت میکنم و نظر خود را به شاه ابراز میدارم شاه جواب میدهد مقامات نظامی آمریکا در ایران حتی این افزایش را هم کافی نمیدانند. با عصبانیت گفتم محض رضای خدا ترتیبی بدهید که اینگونه تناقضگویی بین مقامات مختلف آمریکا روی ندهد. اظهارات من به حدی با شدت و حرارت بیان میشد که خداداد فرمانفرمائیان بلافاصله به همسرم آذر تلفن کرد و گفت کار فلانی تمام است. شاید حق با او بود، زیرا بهفاصله چند روز انتقال اختیارات مدیرعامل سازمان برنامه به نخستوزیر... صورت گرفت.» (ص۴۴۵)
مخالفت آقای ابتهاج و برخی کارشناسان دیگر وابسته به غرب با اختصاص عمده درآمد نفت به خرید تسلیحاتی که آمریکا نیاز داشت در ایران انباشت شود عمدتا ناشی از دلسوزی وی برای خود آمریکاییها بود، زیرا این عملکرد زورگویانه را به نفع منافع درازمدت واشنگتن تشخیص نمیدادند. وی در این مورد به صراحت به آمریکاییان میگوید: «در زمستان ۱۳۴۱ وقتی از زندان بیرون آمدم چند نفر از اعضای سفارت آمریکا در تهران از من درخواست ملاقات کردند ... صورتجلسه این ملاقات بعدا بهصورت گزارش به وزارت خارجه ارسال شد که در اینجا قسمتی از آن درج میگردد.- به وزارت خارجه- از سفارت آمریکا در تهران- تاریخ: ۱۹ ژانویه ۱۹۶۳- موضوع: اظهارات ابتهاج در مورد اصلاحات ارضی و توسعه اقتصادی- در تاریخ دهم ژانویه ابوالحسن ابتهاج، طی ملاقاتی با چند تن از مقامات سفارت آمریکا در تهران اظهار داشت که به نظر او ایران بهطور یقین در آینده نزدیکی با یک بحران شدید سیاسی- اقتصادی روبهرو خواهد شد، چون دولت به جای اینکه درآمد نفت را صرف برنامه عمرانی کند به تشویق دولت آمریکا قسمت عمده درآمد نفت را به مصرف خرید اسلحههایی میرساند که به آن احتیاج ندارد.» (ص۵۴۰)
اما ظاهرا آمریکاییهای سرمست از امکاناتی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد در ایران در اختیارشان قرار گرفته بود به هیچ وجه حاضر نبودند این نظرات کارشناسانه دوستان خود در ایران را بشنوند. علینقی عالیخانی - وزیر اقتصاد دهه ۴۰ - که از معترضان نه چندان جدی سیاستهای یکطرفه واشنگتن به حساب میآید در این رابطه میگوید: «اما چیزی که در این میان پیش آمد این بود که پس از ۲۸ مرداد مقامهای آمریکایی یک غرور بیاندازه پیدا کردند و دچار این توهم شدند که آنها هستند که باید بگویند چه برای ایران خوب است یا چه برایش بد است و این خواه ناخواه در هر ایرانی میهن پرست واکنشی ایجاد میکرد.» (خاطرات دکتر علینقی عالیخانی، طرح تاریخ شفاهی هاروارد، نشرآبی، چاپ دوم، ص ۱۳۱) وی همچنین در مورد فشار آمریکا برای خرید بیشتر اسلحه و تجهیزات پیشرفته تسلیحاتی مورد نیاز آنان و تاثیرات مخربی که این امر بر مسائل عمرانی کشور داشت، میگوید: «هر چند یک بار همه را غافلگیر میکردند و طرحهای تازهای برای ارتش میآوردند که هیچ با برنامهریزی درازمدت مورد ادعا جور در نمیآمد. در این مورد هم یک باره دولت خودش را مواجه با وضعی دید که باید از بسیاری از طرحهای مفید و مهم کشور صرفنظر نماید تا بودجه اضافی ارتش را تامین کند.» (همان، ص۲۱۲)
ارسال نظر