«شورش تیمسترها» نقل خاطرات و رفتار گروهی از کمونیست‌های آمریکایی است که در نیمه اول قرن بیستم و در فضایی که کارفرمایان این کشور نمی‌توانستند مانع از اعتصاب‌ها شوند، می‌خواستند با تشکیل اتحادیه و راه انداختن اعتصاب با شرایط موجود مبارزه کنند... هنگامی که اعتصاب در پروژه‌های اداره کمک‌های اضطراری بعد از جمعه خونین آغاز شد، سام دیویس، یکی از اعضای حزب کمونیست، سعی کرد به زور خود را وارد کمیته اعتصاب کند. او در زمینه کار در این پروژه‌ها هیچ گونه اعتباری کسب نکرده بود، لذا اعتصابیون پروژه‌های اداره کمک‌های اضطراری از پذیرفتن او در کمیته‌ خود امتناع کردند. استالینیست‌ها که در اثر اتخاذ سیاست‌های ماورای چپی خود را از مبارزه طبقاتی در حال خروش در مینیاپولیس منزوی کرده بودند، از طریق محکوم کردن «سیاست‌ ضدکارگری رهبران تروتسکیست» از خود واکنش نشان می‌دادند. انتقادهای شدید ویلیام اف‌دان در دیلی ورکر با ناسزاهای موریس چایلدز در مجله استالینیستی کمونیست با هم جور درمی‌آمدند. بعدها این مقالات در یک جزوه تحت عنوان «ضدانقلاب پیگیر- نقش تروتسکیست‌ها در اعتصاب مینیاپولیس» منتشر شد.

سازمانده، در سرمقاله شماره ۷ اوت، پشت‌دستی اتحادیه را از این گونه نثار صورت استالینیست‌های نق‌نقو کرد: «حماسه نبرد شعبه ۵۷۴ نمایشنامه‌ای برای به شوق آوردن دل و جان انسان است. این نمایشنامه با شکل کلاسیک آن کاملا انطباق دارد، حتی در حد داشتن یک دلقک و اندکی کمدی. نام این دلقک، طبق اعلامیه‌هایی که دزدکی شب گذشته در گردهمایی عظیم ما پخش شد «حزب کمونیست ایالات متحده، منطقه شماره ۹» است... آنان می‌گویند که رهبران اتحادیه ما خائنین دورنگ هستند و راه پیروزی اعتصاب با اخراج رهبران اتحادیه آغاز می‌شود. برخی از بروبچه‌ها که همین مطالب را در اعلامیه‌های اتحاد شهروندان خوانده بودند و اوقاتشان تلخ شد و اعلامیه‌ها را پاره نمودند و مشتی نثار چانه توزیع‌کنندگان کردند. این کار اشتباه بود. چنین برخورد جدی‌ای باید برای مخالفین جدی ما ذخیره شود. آنان جاسوس نیستند- حداقل آگاهانه نه؛ آنان صرفا قدری خل و چل هستند و چیزی که نیاز دارند یک پشت‌دستی دوستانه به پشت‌شان است. شاید شوک وارده حواس‌شان را جمع کند. در همین هنگام، در دنیای واقعی آن زمان، استاندار اولسون سعی داشت از صدمه سیاسی‌ای که تهاجم نظامی علیه شعبه ۵۷۴ به او وارد آورده بود خود را بازیابی کند. وی در سوم اوت، یک دسته کوچکی از گاردی‌ها را برای یورش به دفاتر اتحاد شهروندان اعزام کرد. این یک عمل عوام‌فریبانه‌ آشکار بود و به گونه‌ای محاسبه شده بود تا از او تصویری بسازد به عنوان استاندار «بی‌طرف» برای »همه مردم». شعبه ۵۷۴ با بی‌اعتنایی از کنار این حادثه کوچک گذشت،‌ اما کارفرمایان آنچنان فریادهایی سر دادند که گلویشان پاره شد. زیرا،‌گارد «آنان» برای «اهداف غیرمجاز» به کار گرفته شده بودند.

گارد ملی بنا بر طبیعت خود یک ابزار اعتصاب‌شکنی است و برای آن ساخته شده که کارفرمایان از آن علیه کارگران استفاده کنند. برای آن که قابل اطمینان بودن گارد تضمین شود، ‌معمولا افسران کلیدی گارد عموما از میان مردانی برگزیده می‌شوند که برخوردار از ثروت و موقعیت اجتماعی هستند؛ یعنی برادران همخون کل طبقه سرمایه‌داران. وضعیت در مینه‌‌سوتا این گونه بود، هم آن زمان و هم‌اکنون، به استثنای اینکه چند تن از افسران رده‌پایین آن از حزب کشاورز- کارگر بودند. یکی از آنان به نام ستوان کنت هی کرافت به مسوولیت یورش [به دفتر تشکیلات اتحادیه شهروندان] گمارده شده بود؛ اما ظاهرا سایر افسران مانع از این یورش شدند و از پیش به اتحادیه شهروندان مخفیانه خبر دادند تا شواهدی را که گواه بر گناهکار بودنشان بود از آنجا دور کنند. در هر صورت هیچ گونه مطلب روشنگرانه‌ای در اثر این دست و پا زدن اولسون به دست نیامد، گرچه نشریه لیبر ریویو آن را به عنوان اقدامی به طرفداری از کارگران به نمایش گذاشت.

به موازات این رویداد، اتحاد شهروندان داشت با یک مساله واقعی روبه‌رو می‌شد. برخی از بنگاه‌های میوه و محصولات واقع در ناحیه میدان تره‌بار تهدید می‌کردند که نقض دیسیپلین کنند و پیشنهاد هاس-دانیگان را که اتحادیه پذیرفته بود، امضا کنند. این امر کمیته مشورتی کارفرمایان را وادار کرد تا این احساس تسلیم‌پذیری را جبران کند، آن هم از طریق یک پیشنهاد جدید برای تسویه منازعات و کسب توافق. تنها مطلب واقعا جدید این پیشنهاد عبارت بود از؛ یک دستمزد پیشنهادی جدید که برای رانندگان کامیون ۵۰ سنت در ساعت و برای کمک رانندگان و کارگران داخل کارگاه چهل سنت در ساعت بود. در این پیشنهاد، در بند مربوط به نمایندگی کارگران، همچنان نام شعبه ۵۷۴ حذف شده بود. هنوز هم بر یک فهرست اسامی «ترجیحی» برای استخدام تاکید شده بود که در آن نام اعتصاب‌شکنان قبل از اعضای اتحادیه آمده بود و اعتصابیونی که مرتکب کارهای «خلاف قانون» شده بودند قرار نبود مجددا استخدام شوند.

شعبه ۵۷۴ بلافاصله پیشنهاد کارفرمایان را رد کرد و اعلام داشت که حاضر نیست چیزی کمتر از شرایط اولیه‌ هاس-دانیگان را بپذیرد. سازمانده اعلام داشت اتحادیه پیروزی را از طریق صف خط‌نگهداران اعتصاب کسب کرده است و اجازه نخواهد از طریق مذاکرات از دست بدهد. توجه همه به این مطلب جلب شده بود که اعتصاب به یک نقطه بحرانی رسیده است. کارگران در مقابل دشمنانی قد علم کرده بودند که بافتشان از دوز و کلک بود. روزنامه اتحادیه اعلام داشت که شعبه ۵۷۴ فقط یک راه در پیش دارد و آن تداوم و گسترش دامنه فعالیت‌های خط نگهداری اعتصاب است.

حدودا در این مقطع از زمان کنترل در صف خط‌نگهداران اعتصاب مختل شد و حادثه‌ای رخ داد. بیل براون و گرانت دان در یکی از خیابان‌های نزدیک ستاد اعتصاب داشتند می‌رفتند که متوجه عبور کامیونی شدند که مجوز نظامی داشت و یک اعتصاب‌شکن آن را می‌راند. آنها راسا دو واحد گشت خط‌نگهداران اعتصاب را تحت فرماندهی خود گرفتند و خواستند کامیون‌ را متوقف کنند. راننده کامیون به رویشان اسلحه کشید. در جنگ و دعوایی که متعاقب آن درگرفت، آنان اجازه دادند که شتابزدگی‌شان بر ارزیابی‌ تاکتیکی‌شان غلبه کند. در نتیجه دو تن از خط‌نگهداران اعتصاب به نام ارل کالینز و جورج شیرتز زخمی شدند. هنگامی که خبر به کلی پستال رسید، او به شدت عصبانی شد. حق با او بود. چون، به‌عنوان مسوول اعزام خط نگهداران اعتصاب، فرماندهی عملیات تاکتیکی برعهده او بود. بیل و گرانت خودسرانه تصمیم گرفته بودند و خودشان را مافوق او قرار داده بودند. آنها قوانین عمومی جاری برای اجتناب از چنین حوادثی را با تصمیم شخصی خود زیر پا گذاشته و باعث شده بودند که دو تن از اعتصابیون بدون هدف مفیدی زخمی شوند.

گرچه نباید اجازه داده می‌شد که این حادثه در کار اعتصاب اخلال ایجاد کند، اما باید کاری صورت می‌گرفت تا نشان دهد که انضباط اتحادیه‌ای، به‌طور یکسان، هم رهبران را شامل می‌شود و هم اعضای پایه را. کمیته اعتصاب بدین طریق عمل کرد که به بیل و گرانت- که از رهبران رده بالای اتحادیه بودند- دستور داد در مواردی که به کار کلی پستال، به‌عنوان رییس اعزام‌کنندگان خط نگهداران اعتصاب مربوط می‌شد تحت فرمان او عمل کنند. بیل و گرانت که می‌دانستند خطا کرده‌اند، این توبیخ را تا جایی که می‌توانستند با وقار و نزاکت پذیرفتند و این رفتار دیگر تکرار نشد.

چنان کارزار کنترل نشده‌ای که آنها درگیرش شدند، یعنی تصادفا علیه یک عملیات اعتصاب‌شکنی وارد عمل شدند، نمی‌توانست تاکتیک موثری باشد. بلکه فقط اتحادیه را در معرض تبلیغات بدی قرار می‌داد. خط‌مشی صحیح برای ما آن بود که حملات سیاسی را به سوی اولسون متمرکز کنیم و خواستار آن باشیم که صدور مجوز نظامی برای کامیون‌های اعتصاب‌شکن را متوقف سازد و از دخالت در حق شعبه ۵۷۴، برای حفظ خط نگهداری صلح‌آمیز از اعتصاب، دست بکشد. این کار در شماره‌های متوالی سازمانده انجام شده بود و داشت استاندار را تحت فشار عمومی قرار می‌داد.