شورش تیمسترها -۶
استفاده از امکانات کارفرمایان برای اعتصابیون
کتاب شورش تیمسترها، شرح مفصلی از رفتار اتحادیههای کارگری آمریکا در دهه ۱۹۲۰ است. در این نوشته که از کتاب یاد شده انتخاب شده است، یکی از رهبران اتحادیههای کارگری، چگونگی ماجرای اعتصاب را یادآور میشود. وی در این ماجراگویی به نکات جالبی اشاره میکند و از جمله میگوید که برخی از کسانی که به اعتصابیون کمک میکردند از امکانات مادی کارفرمایان استفاده میکردند. در این بخش از نوشته حاضر، چگونگی سازماندهی اعتصابیون علیه کارفرمایان آمریکایی به لحاظ عینی توضیح داده شده است. بهکشاورزان هوادار نیز هدایای مشابهی میدادند. کمیتهها با شهرداری در افتادند تا برای اعضای اتحادیه، یارانه همگانی دریافت کنند و از طرف دیگر، حقایق زندگی روزمره برای صاحبخانههایی که کارگران را برای پرداخت اجارهخانه تحت فشار قرار میدادند توضیح داده می شد. کمکهای مالی دریافتی از سایر اتحادیهها کمک کرد تا ذخیره مورد نیاز نهارخوری عمومی تامین شود و همچنین بنزین برای اتومبیلهای «جوخههای پرنده» خطنگهداران اعتصاب و برای بیمارستان اورژانس اتحادیه نیز وسایل پزشکی خریداری شود، حتی استاندار اولسون نیز ۵۰۰دلار به شعبه ۵۷۴ کمک مالی کرد.
کارکنان پزشکی اتحادیه عبارت بودند از دکتر مککریمون و دو پزشکیار از بیمارستان دانشگاه مینهسوتا که داوطلب شدند در اوقات فراغت خود کمک کنند. سه پرستار مجرب سرپرستی یک گروه بزرگتر از کارکنان داوطلب را بر عهده داشتند و کارشان را با چنان مراقبتی انجام دادند که بعدا در حین زد و خوردها، به رغم تعدد زخمهای باز پانسمان شده، هیچ موردی از عفونت حاد پیش نیامد. سرپرستی بیمارستان با خانم ورامککورمک بود. وی یک تکنیسین حاذق بود که همه با علاقه او را «مک» صدا میکردند. به منظور جلوگیری از آلودگی هوا در بیمارستان و غذاخوری عمومی، اتومبیلهای گشت خطنگهدار اعتصاب هنگام ورود و خروج از ستاد هل داده میشدند.
حدود بیست نفر مکانیک ماهر اتومبیل با ابزار خود آمده بودند تا خودروهای اعتصابیون را در وضعیت مطلوبی نگهدارند. اطاقی را که سابقا در گاراژ برای نگهداری ابزارآلات به کار میرفت به یک دفتر عمومی تبدیل کرده بودیم که داوطلبان آنجا کارهای تحریر و تکثیر را انجام میدادند و انبوه اعضای جدید را ثبتنام میکردند. نگهبانان سازمانیافتهای داخل و اطراف ستاد کشیک میدادند تا مواظب تجاوز پلیس باشند، مانع از مصرف الکل شوند، افراد هیجانزده بدخلق را آرام و نظم را برقرار کنند. به جز در شرایط بحرانی، هنگامی که هر کس تا جایی که توان داشت کار میکرد، در شرایط عادی مسوولیتهای مختلف به صورت نوبتی به افراد مختلف واگذار میشد.
توجه خاصی میشد به اینکه کارگران از میزان پیشرفت اعتصاب مطلع باشند و به آنان کمک میشد تا دروغهایی را که کارفرمایان شایع میکردند پاسخ دهند. هر روز عصر بدین منظور یک مجمع عمومی در ستاد برگزار میشد. رهبران اعتصاب گزارش میدادند، سخنرانان مدعو از سایر اتحادیهها دعوت میشدند تا با اعلام همبستگی به بالا بردن روحیهها کمک کنند و سپس یک نوعی از سرگرمی عرضه میشد. بلندگوهایی نصب شده بود تا سخنرانیها را جمعیت انبوه گرد آمده بشنوند، همین طور جمعیتی که به خیابان سرریز میشد که اغلب تعدادشان به دو تا سه هزار نفر میرسید.
جلسات منظم کمیته اعتصاب نیز برگزار میشد. این کمیته هفتاد و پنج عضو داشت و اعضای اتحادیه آنان را انتخاب کرده بودند. این بدنه که تصمیمات کلی را درباره سیاستگذاری برای اعتصاب اتخاذ میکرد، به نوبه خود یک کمیسیون فرعی تشکیل داده بود که به شکایات رسیدگی میکرد. اغلب شکایات مربوط میشد به کارفرمایان خردهپا که اجازه میخواستند کامیونهای خود را به کار گیرند. معمولا درخواستها قابلتوجیه نبودند و رد میشدند، اما داشتن چنین کمیسیون فرعی برای رسیدگی به این امور از اتلاف وقت و انرژی فرماندهان خط نگهداران اعتصاب ممانعت میکرد.
یک کمیسیون فرعی دیگر مسوولیت ترتیب کمکهای حقوقی به خطنگهداران اعتصاب را که دستگیر میشدند بر عهده داشت. اولین وکیلی که استخدام کردیم یک حقهباز بود که سعی میکرد با دادستان زدوبند کند. در مقابل رد اتهام از یک تعداد معدودی از خطنگهداران اعتصاب، وی اتهام گناهکاری یک عده بیشتری را پذیرا میشد. او فقط یک بار این کار را انجام داد و سپس اتحادیه او را اخراج کرد. ما توقع نداشتیم که وکیل ما در همه موارد موفق به رد اتهام شود، اما حداقل خواهان آن بودیم که او به نفع ما بجنگد. کمیته اتحادیه به جستوجوی کسی رفت که به دلخواه ما عمل کند.
اعزام خطنگهداران اعتصاب به من و ری دان واگذار شده بود. این نخستین سمت رسمی دان در شعبه ۵۷۴ بود، البته او از ابتدای تلاش برای سازماندهی کارگران صنعت زغالسنگ مسوول فراکسیون انجمن کمونیست در اتحادیه بود. پیش از آن، چون او شغلش را در صنعت زغالسنگ از دست داده بود، پایه رسمی عضویتش در اتحادیه سلب شده بود، اما اکنون او میتوانست به عنوان یک داوطلب حامی اعتصاب، همراه با صدها نفر کارگر دیگر، پا پیش بگذارد. بسیاری در کمیته اعتصاب از اعتبار تحسینبرانگیز او در کار اتحادیههای کارگری مطلع بودند و متناسب با آن به او مسوولیت مهمی واگذار شده بود.
کار در کنار ری دان، همانند کار در کارل اسکوگلند پیش از آن، مرا تحتتاثیر تجارب و آموزشی قرار میداد که یک نفر میتواند از طریق عضویت در یک حزب سوسیالیست انقلابی کسب کند. او درباره چگونه هدایت کردن یک اعتصاب مطالب بسیاری میدانست و او نیز همانند کارل اسکوگلند، درباره مفاهیم چگونگی کار در یک رهبری گروهی مطالب زیادی به من آموخت. ریدان یک رهبر تمامعیار نبرد بود با دیدی روشن از هدفی که دنبال میشد و با یک اراده قدرتمند و برخوردار از توان حفظ خونسردی در شرایط بحرانی. او نه تنها با الگویی که از خود باقی میگذاشت به دیگران میآموخت، بدون اینکه هرگز از زیر بار وظایف پرمخاطره و یا پیش پا افتاده شانه خالی کند، بلکه همچنین برای اینکه دیگران ابتکار عمل را به دست بگیرند فضای لازم را ایجاد میکرد و فقط مواظب بود که اشتباه فاحشی رخ ندهد. انتقادات او به شکل سازندهای مطرح میشدند با این هدف که کمک به آموزش دیگران کند. او اغلب میگفت «به سادگی دور کسی خط بطلان نکشید. چنین کاری نشانه یک سازمانده نیست.»
ری دان و من، به عنوان مسوولان اعزام، مسوول همه ماموریتهای خط نگهداران اعتصاب بودیم و مسوولیت هدایت عملیات تاکتیکی را بر عهده داشتیم. ما یک گروه خاصی از کارکنان را در اختیار داشتیم که به تلفنها پاسخ میگفتند و با یک رادیوی موج کوتاه گفتوگوهای پلیس را شنود میکردند.
داوطلبان نوجوانی که صاحب موتورسیکلت بودند، به صورت پیکهای قابل و کارآمد، سازماندهی شده بودند. آنان در سراسر شهر با موتور گشت میزدند و دستور اکید داشتند که به هیچ وجه در زد و خوردها دخالت نکنند و به این ترتیب آنان همانند چشم و گوش اعزامکنندگان خطنگهداران اعتصاب و ابزاری بسیاری تندرو برای ایجاد ارتباط با کاپیتانهای خطنگهداران انجام وظیفه میکردند.
تعداد اتومبیل و کامیونهای داوطلب شخصی به قدری زیاد بودند که خیلی بیشتر از نیاز ما بودند و این در حالی بود که درجه بالایی از تحرک لازم را در اعتصاب ایجاد کرده بودیم. کامیونها برای نقل و انتقال گروههای خط نگهدار ثابت و انتقال نوبتکارهای جایگزین به نقاطی نظیر پایانههای کامیونها، میدان ترهبار، فروشگاههای عمدهفروشی و سایر نقاط محل کار کامیونها اعزام میشدند. دستههای خط نگهداران شبزندهدار اعتصاب همچنین در نقاطی که بزرگراهها خط محدوده شهر را قطع میکردند، کشیک میدادند.
واحدهای گشت خطنگهداران برای نظارت بر کلیه بخشهای شهر تعیین شده بودند تا وجب به وجب خیابانها را بگردند و مواظب باشند کامیونهای اعتصابشکن مشغول به کار نباشند. هر یک از این واحدهای گشت و نیز هر یک از واحدهای ثابت خطنگهداران اعتصاب یک کاپیتان داشتند. تمام اوقات، یک نیروی ذخیره با وسایل نقلیه لازم در ستاد اعتصاب آماده بود. در موقعیتهایی که نیروی بزرگی دچار درگیری میشد، یک فرمانده حوزه عملیات تعیین و یک پست فرماندهی نیز تشکیل میشد تا فعالیتها را هماهنگ کند و با ستاد در تماس باشد. واحدهای گشت مخصوص با خدمه دستچین شده، دائما در خدمت مسوولان اعزام خطنگهداران اعتصاب بودند. کاپیتانهای آنان افراد قابلی بودند که چنان صلاحیتی داشتند که به آنان این اعتبار را میداد که در میدان عمل مافوق هر اقتداری عمل کنند. این دستهها برای ماموریتهای مخصوص به کار میرفتند و به محلهای خاصی که دارای تنش شده بود، اعزام میشدند تا نیروهای اتحادیه را آرایش دهند و مبارزه را رهبری کنند.
گردآوری یک چنین نیروی تودهای برای تخصیص به چنین ابعاد گستردهای از خطنگهداران اعتصاب، معلوم شد که اصلا کار دشواری نیست. به محض اینکه اعتصاب فراخوانده شد، اعضای جدید از سراسر بخشهای صنعت کامیونرانی به سوی شعبه ۵۷۴ سرازیر شدند. چندان زمانی طول نکشید تا توانمندی اتحادیه تقریبا به دو برابر اواسط آوریل رسید و تعداد اعضای آن بالغ بر شش هزار نفر شد. نحوه برخورد اتحادیه با کارگران بیکار نتایج فوقالعادهای به بار آورد. صدها و صدها تن از بیکاران به ستاد اعتصاب هجوم آوردند و داوطلب خدمت شدند و در نبردهایی که بعدا پیش آمد مانند ببر جنگیدند. کارگران غیرمتشکل از سایر صنایع پا پیش گذاشتند. آنان به همراه سایر مردان و زنان از سایر اتحادیهها در پایان روز کاری خود به ستاد اعتصاب میآمدند و برای کمک در هر زمینهای اعلام آمادگی میکردند. شبها دیروقت، آنان بالاخره هر جایی که پیدا میکردند دراز میکشیدند تا پیش از آنکه بر سر کار خود بازگردند، قدری خوابیده باشند. تعداد قابلتوجهی از دانشجویان دانشگاهها برای کمک به اتحادیه ادای سهم کردند. در مجموع، جوخههای پرنده خط نگهداران اعتصاب از هزاران نفر تشکیل شده بود.
اکثریت جمعیت شهر نشان دادند که هوادار اعتصاب هستند و چیزی نگذشت که یک سرویس خودجوش اطلاعرسانی به کار افتاد. مردم با تلفن راجع به اعتصابشکنی اطلاع میدادند و برخی اطلاعات نیز از طریق پست و بدون نام به دست ما میرسید، هزینه تمبر را اغلب کارفرمایی که خودش اطلاع نداشت پرداخته بود. ماشیننویسها و حتی منشیهای شخصی هنگامی که رییسشان مطلبی به آنان دیکته میکرد که احساس میکردند باید از آن مطلع شویم، یک کاغذ کپی اضافی زیر کاغذهای دیکته رد میکردند تا یک نسخه هم برای اتحادیه تهیه کنند. گاهی برخی مکتوبات به دست ما میرسیدند که معلوم بود از داخل سطل زباله بیرون کشیده شدهاند که برخی از آنها از دفاتر خود اتحاد شهروندان ارسال شده بودند.
ارسال نظر