دیدار رهبران اعتصاب‌ها در خیابان

فارل دابز، نویسنده کتاب شورش تیمسترها در بخشی از این نوشته تحت عنوان «بذرهای طغیان» چگونگی شکل‌گیری اتحادیه‌های کارگری و سرنوشت رهبران این اعتصاب را توضیح می‌دهد. در این بخش از نوشته وی، سرنوشت دو نفر از رهبران اتحادیه‌های کارگری و خاستگاه طبقاتی آنها توضیح داده شده است. کارل اسکوگلند و وینسنت دیموند دایمون از رهبران اعتصاب‌های کارگری چه کسانی بودند؟ در این بخش با آنها آشنا می‌شوید:

ری پس از طی یک دوره تحصیل رسمی بسیار محدود، در چهارده سالگی در جنگل‌های مینه‌سوتا مشغول به کار چوب‌بری شد. یک سال بعد، او بار سفر بست و ابتدا در فصل درو در مزارع داکوتای شمالی مشغول به کار شد و در همانجا به سازمان آی‌دبلیو دبلیو پیوست. او از آنجا به مونتانا تغییر مکان داد، سپس به ایالت واشنگتن رفت، بعد به سمت پایین در پاسیفیک رفت و از ساوت وست گذشت. در طول راه به مشاغل چوب‌بری، کارگر کشاورزی و هر نوع اشتغال دیگری که به عنوان یک کارگر سیار می‌توانست به دست آورد، می‌پرداخت.

او طی مسافرتش در اعتصابات و مبارزات برای آزادی بیان، که سازمان آی‌دبلیو دبلیو آن را رهبری می‌کرد، تجاربی بسیار غنی اندوخت. در سال ۱۹۰۸ در آرکانزاس به جرم ولگردی زندانی و در حالی که به دیگر زندانیان زنجیر شده بود به کار اجباری کشانده شد، اما این بازداشت چندان دوام نداشت. یک روز که او مفری یافت راه فرار در پیش گرفت و نایستاد تا به مینیاپولیس رسید.

در آنجا او در سال ۱۹۱۴ با جنی هلم ازدواج کرد و آنها دو فرزند به دنیا آوردند: یک پسر به نام ریموند و یک دختر به نام ژانت. در شهر، ری دان ابتدا راننده یک شرکت پست سریع‌السیر شد. ری در آن شغل او در کنار راین بولت کار می‌کرد و تاثیر عمیقی بر راین بولت بر جای گذاشت. ماندگار بودن این تاثیر خود را در اعتصابات ۱۹۳۴ متبلور ساخت، چون راین بولت نقش تعیین‌کننده‌ای در آنها داشت. راین بولت همیشه در یافتن راه صحیح در مبارزات طبقاتی خود را مدیون دان می‌دانست.

این تجربه نشان می‌دهد که یک انقلابی چگونه می‌تواند از طریق ارتباط با کارگران همقطار خود که ممکن است چندان با اهمیت به نظر نرسد، برای آینده تدارک ببیند. بعدها آنان موقتا از هم جدا شدند و این هنگامی بود که ری دان شغل خود را عوض کرد و دفتر دار یک شرکت پخش یخ به منازل شد.

در این هنگام او دوران سندیکاگرایی سازمان آی‌دبلیو دبلیو را پشت سر گذاشته بود. این سازمان تنها راه دگردیس‌سازی جامعه را برپایی اعتصاب عمومی می‌دانست. ری دان گرچه هنوز به آی‌دبلیو دبلیو وفادار بود، اما در زمینه درک ماهیت دولت سرمایه‌داری از نظر سیاسی از آن فراتر رفته بود. او شروع کرده بود به پی‌بردن به اهمیت ساختن یک حزب طلایه‌دار مارکسیستی و به جایی رسیده بود که خود را یک سوسیالیست انقلابی می‌دانست. این بود ماهیت بینش سیاسی‌اش موقعی که در سال ۱۹۱۵ برای نخستین بار کارل اسکوگلند را در یک همایش خیابانی در مینیاپولیس ملاقات کرد.

کارل اسکوگلند در ۷ آوریل ۱۸۸۴ در یک ملک فئودالی باستانی در سوئد، جایی که اجدادش رعیت بودند، به دنیا آمد. هنگامی که کارل پا به سن نوجوانی می‌گذاشت پدرش فوت کرد و لازم بود که به عنوان بزرگ‌ترین فرزند خانواده ترک تحصیل کند و به تامین معاش خانواده بپردازد. کارل در یک کارخانه کاغذسازی استخدام و به تدریج به یک شاگرد ماهر تبدیل شد. در این کارخانه دستمزدها پایین و شرایط کاری بسیار دشوار بود. لذا کارل کمک کرد تا یک اتحادیه تشکیل شود و برای آنکه کارفرما آن را به رسمیت بشناسد، یک اعتصاب را راهبری کرد.

او به واسطه این تجربیاتی که در مبارزه طبقاتی کسب کرد به آگاهی طبقاتی دست یافت، بسیاری از اصول مارکسیسم را از سایر کارگران پیشرو فراگرفت و به حزب سوسیال‌دموکرات در سوئد پیوست. بعدها به خدمت سربازی در ارتش سوئد احضار شد. هنگامی که سربازان بیش از مدت نظام وظیفه به خدمت وادار شدند، او یکی از رهبران جنبش اعتراض سربازان برای ترخیص بود. طبقه حاکم این کار را «شورش در ارتش» نامید و این برچسب را به پرونده فعالیت‌های قبلی او، یک فعال اتحادیه‌ای و مبارز سیاسی، افزود. با توجه به اینکه او جزو لیست سیاه درآمده و آنچنان ممنوع‌الاستخدام شده بود که به ندرت می‌توانست کاری پیدا کند، در سال ۱۹۱۱ تصمیم گرفت به ایالات متحده برود. نامزدش همانجا ماند و آنان هرگز همدیگر را ندیدند؛ به جز یک ازدواج کوتاه‌‌مدت در آخر عمرش، او مجرد باقی ماند.

بلافاصله پس از ورود به مینه‌سوتا، کارل زمان کوتاهی را با یک دسته احداث خطوط راه‌آهن کارکرد و پس از آن به جنگل‌ها رفت و در کار چوب‌بری استخدام شد. در آنجا در یک حادثه پایش به شدت مجروح شد. از آنجایی که او مجبور بود مدت طولانی از - کار - افتاده بماند، شرکت چوب‌بری تصمیم گرفت او را به عنوان یک فرد بی‌فایده بیرون بیندازد. او را به طور فرمالیته تحت یک مداوای اورژانس قرار دادند و بعد اخراجش کردند. او به مینیاپولیس رفت تا تحت مداوا قرار گیرد و برای تامین معاش به مشاغل نظافتچی و مراقبت از دیگ بخار پرداخت. به تدریج که جراحتش بهبود یافت و توانست تحرک داشته باشد، ابتدا به عنوان مکانیک صنف تاسیسات ساختمانی و بعد به عنوان تعمیرکار واگن در کارگاه‌های راه‌آهن مشغول به کار شد. بعد از پیوستن به حزب سوسیالیست آمریکا در سال ۱۹۱۴، کارل یکی از رهبران جناح چپ فدراسیون اسکاندیناوی‌ها در این حزب شده بود و یک سال بعد بود که نخستین بار با ری‌دان آشنا شد.