چهرهها - علیاکبر داور و نقش او در دولتی کردن اقتصاد – ۱۶
کارمندانی که باید ساماندهی میشدند
داور که در شروع کارش در وزارت اقتصاد به سرعت دست به شرکتسازی دولتی زده بود، ناگهان متوجه شد که هزاران کارمند دولتی را باید ساماندهی کرده و حقوق و دستمزد آنها را تعیین کند. وی همچنین با موضوع ارتقا و ترفیع درجه کارمندان مواجه شده بود. این بخش از خاطرات وکیلی به موضوع کارمندان اختصاص دارد. از همان روزهای اول معلوم شد که پیشرفت شرکت در هر قسمتی مشروط به وجود کارمندان درست و علاقمند و مطلع در آن رشته است. داور و من هر دو به این موضوع توجه داشتیم و به این قسمت آنقدر اهمیت میدادیم که از دربان و انباردار گرفته، تا رییس هر شعبه در شرکت پرونده مخصوص داشت، هرکدام بهتر کار میکرد بلاتاخیر تقدیر و تشویق میشد، بهطوریکه کارمندی که در دورافتادهترین نقاط ایران بود خوب میدانست که مرکز به کار او توجه دارد. هم جرات کوتاهی از وظیفهاش را نداشت و هم به کار خود متکی و امیدوار بود.
روزی در سفر مشهد در شاهرود اتومبیل را نگاه داشته وارد شعبه شرکت پنبه شدم، یک نفر آنجا بود. پرسیدم: رییس شعبه کجاست؟ جواب داد: به سرکشی اطراف رفته است. پرسیدم: شما چه کاره هستید؟ گفت: محاسب. گفتم: دفاتر را ببینم. مکث کرد. دوباره تاکید کردم: میخواهم بهدفاتر سرکشی کنم. با قدری تامل گفت: من شما را نمیشناسم تا دفاتر اداره را نشان بدهم. گفتم: من وکیلی رییس شر کت هستم. دیدم دست و پای خود را گم کرد. گفتم: از این رفتار و دقت تو خوشحال هستم.
وظیفه خود را انجام دادی، ترسی ندارد. دفاتر را بررسی کردم در کمال نظم و ترتیب تا تاریخ همان روز نوشته شده بود. از مشهد دستور دادم که او را از تهران مورد قدردانی قرار دهند و پاداش بدهند.
شرکتهای تاسیس شده به مدیران لایق احتیاج داشتند. من در مرحله اول متوجه ایرانیانی شدم که در موسسات و شرکتهای خارجی در ایران کار میکردند چون میدانستم که آنها به کارمندان کاردان و لایق اهمیت میدهند و هرکجا سراغ کنند با حقوق خوب میبرند. به همین دلیل چند نفر از آنها را به شرکت مرکزی آوردم و انصافا از وجود آنها استفاده بردیم.
از اول در تشکیلات نیت و فکر این بود که کارمندان ادارات دولتی به شرکتها و شعبات آنها منتقل نشوند، زیرا آنها در حدود امور اداری سابقه دارند. کارهای اقتصادی مخصوصا بازرگانی اطلاعات دیگری میخواهد.
داور در انتخاب اشخاص دخالت نمیکرد و مرا به کلی آزاد گذاشته بود و در این مدت فقط دو سه نفر را توصیه نمود. باز میگفت در قبول آن مختارید.
نکته دیگری که تا اندازهای اشخاص کاری را به طرف شرکتها جلب مینمود تفاوت حقوق آنها با کارمندان دولتی بود در حدود ۱۰% تا ۱۵% بیشتر حقوق میگرفتند و در عوض بازنشستگی نداشتند. پس از مدتی صندوق پسانداز برای تمام کارمندان شرکتها درست کردیم که مایه تشویق آنها شد.
باید بگویم که در این قسمت یک اشتباه تولید مشکلات و دردسر کرد و آن این بود: یک نفر از مدیران وزارت دارایی با اصرار کوشید که به شرکت مرکزی انتقال یابد با اضافه حقوق ماهی یکصد یا دویست تومان (یادم نیست) و با موافقت داور انتقال یافت. این عمل بیسابقه سبب اعتراض سایر صاحبمنصبان وزارت دارایی گردید و حق هم داشتند. گذشته از آن رویه کار و سلیقه مخصوص همین شخص ما را به مشکلات دیگری انداخت که خود شرح جداگانهای لازم دارد.
تشویق کارمندان
در این مدت حقیقتی برای من آشکار و مسلم گردید که افراد ایرانی اساسا پاک و حقشناس و دارای صفات خوب میباشند.
همینقدر که از خدمت و کار هر فردی قدردانی بشود و بفهمد که ارزش کار و ابتکارش را میفهمند با جان و دل و با صداقت و درستی کار میکند. متاسفانه این حقیقت در بیشتر دستگاهها و ادارات نهفته و پوشیده مانده است. یک کلمه با محبت و یک «بارکالله» صادقانه مدتها طرف را با عشق و شوق به کار وامیدارد و کوچکترین غفلت در این امر باعث ناامیدی و سستی در روح افراد ایرانی میگردد.
شرکت سهامی مرکزی و شرکتهای تابعه شاید بیش از هزار نفر عضو و کارمند در تهران و در سرتاسر کشور داشت و من به جرات میتوانم بگویم که در میان این عده شاید فقط تعداد انگشتشماری کارشان مورد رضایت نبود، بقیه به خوبی به کار خود توجه داشتند.
من به تمام کارمندان گفته بودم که هر فکر بکری برای پیشرفت کار بکنند من قدردانی میکنم.
اغلب در صحبت با داور میگفتم: فلان کارمند اینطور گفت و اینطور نظریه داد که به نظر من خوب میآید. اگر آن فکر را به موقع اجراء میگذاشتیم فورا به آن کارمند اطلاع میدادیم که فکر و ابتکار او به عمل گذارده شد.
روزی داور میان صحبت به من گفت: وکیلی شما اغلب مطلب را از قول کارمندان و مدیران نقل میکنید.
گفتم: چند دلیل دارد. یکی آنکه من نمیخواهم فکر و ابتکار دیگری را دزدیده به حساب خود بیاورم- دیگر آنکه اگر احتیاجی به تعقیب و ادامه این فکر و ابتکار بود از خود صاحب فکر کمک گرفته شود این رفتار آنها را تشویق به کار میکند. بهعلاوه اگر قدردانی و تشویقی لازم است نسبت به صاحب فکر بشود.مرحوم حاج حسن پرتوی روزی به من گفت اگر میخواهید فروش شکر بیشتر شود راهی اتخاذ کنید با کیسه یکجا به خانوادهها بفروشید- من از قول او به داور گفتم و موافقت کرد. تجربه کردیم و نتیجه درست درآمد. داور گفت: او را بخواهید در شرکت کل قند پستی برایش معین کنید تا راههای مفید دیگری برای ازدیاد فروش پیدا کند.
او را در شرکت کل قند گماشتم. از این مطلب غرضم این است که بگویم داور تا چه حد در جزئیات دقت میکرد و به اشخاص و افکار آنها اهمیت میداد.مشکلات دیگری در نگاهداری کارمندان داشتیم مخصوصا در شهرستانها چون دقت و جدیت آنها اغلب جلوی تقلب پاره اشخاص را میگرفت، عدهای متصل تحریک و تفتین میکردند. هر روز با یک نوع مشکل روبهرو بودیم.
ارسال نظر