تاریخ پهلوی -خاطرات حسینفردوست-بخش پایانی
معضلی بهنام متروی تهران
چرا نقشه متروی تهران فرانسویها، خطرناکترین بود؟
زیرا متروی آنها باید از زیر شهر عبور میکرد و در برخی مناطق حدود ۲۰ متر زیر سطح شهر کانال مترو عبور داده میشد و امکان اینکه به چاههای زیاد برخورد کند و نیز آبهای زیرزمینی با فشار در این کانالها جمع شوند، زیاد بود.
عکس: میدان ۲۴ اسفند(انقلاب)
چرا نقشه متروی تهران فرانسویها، خطرناکترین بود؟
زیرا متروی آنها باید از زیر شهر عبور میکرد و در برخی مناطق حدود ۲۰ متر زیر سطح شهر کانال مترو عبور داده میشد و امکان اینکه به چاههای زیاد برخورد کند و نیز آبهای زیرزمینی با فشار در این کانالها جمع شوند، زیاد بود. فرض را بر این میگذاریم که این مساله فنی است و شرکت فرانسوی مسوولیت آن را میپذیرفت، ولی خطر دیگری باقی میماند. فرض کنیم برق در سطح شهر یا منطقهای از شهر قطع شود که در تهران یک مساله معمولی بود. در این موقع همه چیز مترو، از ترن (حتی باز و بسته شدن درهای ترن) تا هواکشها و چراغها خاموش میشد، چون تماما برقی است و در ظرف ۱۰ دقیقه دهها هزار نفر در زیرزمین خفه میشدند. در اروپا و ژاپن برای این معضل یک شبکه برق (سیمهای برق شمال - جنوب و سیمهای برق شرق - غرب) ایجاد کردهاند، به نحوی که اگر هر یک از سیمهای شبکه برق قطع شود، به طور خودکار در ظرف یک صدم ثانیه به آن برق میرسد، پس شبکه هیچ گاه فاقد برق نیست، اما در تهران چنین شبکهای وجود نداشت. مساله به شرکت فرانسوی گفته شد و پذیرفتند که در ترنها و ایستگاهها باتریهای بزرگی کار گذارند که وقتی برق قطع میشود، شروع به کار کند و بابت این موضوع مبلغ اضافی خواستند که بیاشکال بود. در نقشه ژاپنیها این خطر وجود نداشت و اما چرا گرانترین؟ پیشنهاد فرانسویها مسلما موجود است و رقم کلانی را دربر میگرفت که دقیقا به خاطر ندارم و اصولا متروی زیرزمینی گران است، اما مترو هوایی ارزانتر است و نه اینکه ژاپنیها ارزان تمام میکنند.
ولی چرا بیثمرترین؟ اگر به نقشه متروی پاریس مراجعه شود، مشاهده میگردد که هر فردی در هر نقطه شهر کافی است حداکثر ۷۵۰ قدم و حداقل ۲۵۰ قدم و به طور متوسط ۵۰۰ قدم راه بپیماید تا به طور حتم به یک راهروی ورودی مترو برسد. چنین سیستمی اقلا ۶۰درصد مسافران را به خود جلب میکند، ۳۰درصد جذب اتوبوسها میشوند و تنها ۱۰درصد ممکن است از خودرو شخصی استفاده کنند. پس، در پاریس به علت مسافرین زیاد، بهخصوص از ۸ الی ۱۰ صبح و ۴ الی ۶ بعد از ظهر، مترو سودآور است. چنین مترویی سهلالوصول است و همه را به خود جلب میکند. حال نقشه فرانسویها در متروی تهران را بررسی کنیم؛ فرض کنیم فردی میخواهد خود را به مترو برساند. او اگر در حومه شهر باشد باید به طور متوسط حدود ۸ الی ۱۰ کیلومتر را بپیماید و اگر در شهر باشد، باید مسافتی حدود ۳-۴ کیلومتر را بپیماید تا به مترو برسد. طبیعی است که بسیاری از مسافران ترجیح میدهند از وسیله دیگری استفاده کنند و نه این همه راه را طی کنند و خود را به مترو برسانند. حال اگر در مبدا، مسافری نزدیک خط مترو باشد، ولی در مقصد باید مقدار زیادی راهپیمایی کند تا به مقصد برسد، باز هم ترجیح میدهد از وسیله دیگری استفاده کند. پس تنها مسافرانی از متروی فرانسویها استفاده میکردند که مبدا و مقصدشان در کنار دو خط واقع شده بود که حداکثر ۱۰درصد مسافران را در برمیگرفت.
روشن است که کم شدن ۱۰ درصد مسافران کمکی به حل مساله ترافیک تهران نمیکرد.
چنین بود طرح متروی تهران در زمان محمدرضا که اگر احداث میشد تنها و تنها پول گزافی را به جیب شرکتهای خارجی میریخت و هر ساله مخارج سنگینی را تحمیل میکرد و هیچ نتیجهای هم نداشت.
توسعه تهران در دوران سلطنت محمدرضا و بهویژه پس از اصلاحات ارضی او بود. در این سالها بود که تهران از یک شهر خلوت و معمولی به یک شهر عظیم و بینظم و شلوغ و آلوده تبدیل شد. در این سالها ایران درآمد کافی داشت و اگر محمدرضا به فکر مملکت بود میتوانست تهران را براساس اصول شهرسازی به صورت یک پایتخت زیبا توسعه دهد. ولی محمدرضا چنین نکرد و اصولا در رژیم او هیچ ارگانی به فکر آینده نبود. توسعه بیرویه تهران ثمره سیاستهای مخرب محمدرضا در به هم ریختن بافت جامعه بود و نمونه بارزی از مملکتداری او. چنین بود که تهران - پایتخت محمدرضا- به شهری بدل شد که بر دریایی از آب قرار دارد، از نظر هوا مسموم و آلوده است، فاقد کوچکترین امکانات ایمنی برای سوانح غیرمترقبه است، ترافیک آن سنگینترین ترافیکهای دنیا است، بینظمترین و آلودهترین شهر دنیا است و گردآوری زباله آن به تنهایی سالانه هزینههای گزافی را تحمیل میکند.محمدرضا شهر ۳۰۰ هزار نفری تهران را به ۶ میلیون رساند و رسما میگفت که طرح ۱۲ میلیونی کردن تهران را دارد که داشت. او تصور میکرد هرچه پایتخت بزرگتر و جمعیت آن بیشتر باشد، افتخار برای او محسوب میشود. او در مسافرتهای خارج به مقامات میزبان میگفت که قصد دارد جمعیت تهران را به ۱۲ میلیون نفر برساند و لابد آن مقامات با تعجب به این حرف گوش میکردند. این یک اصل است که خراب کردن آسان و درست کردن بسیار مشکل است. محمدرضا بافت اجتماع ایران را خراب کرد، یعنی کار آسان را انجام داد.
ارسال نظر