واقعا خواست خداوند متعال و قدرت نمایی او بود، والا هیچ گمان نداشتم که من بتوانم به این مدت قلیل، از عایدات محکمه این قرض را ادا نمایم و به همین تصور هم خیلی پریشان بودم و متوسل به ائمه اطهار سلام ا... علیهم اجمعین می‌شدم. مخصوصا چند روز قبل از موعد سی تومان، به یکی از بستگان خیلی نزدیک که می‌دانستم بیست و چهار تومان پول دارد، اظهار نمودم که این بیست و چهار تومان را به من قرض بدهید که پیش صاحب‌خانه بد قول نشوم و بعد از یکی دو ماه دیگر به اضافه فرعش به شما رد می‌کنم. او هم ابتدا اظهار رضایت نمود، ولی بعد عذر آورد و مایوسم نمود.

پس از آن مایوسی، مخصوصا به حضرت خامس آل‌عبا صلوات‌ا... و سلامه علیه متوسل شده و از آن جناب استدعا نمودم که دینم را ادا نموده، نگذارد بد قول و بد معامله قلم روم. از همان ساعت طوری از راه‌هایی که هیچ گمان نداشتم اسباب فراهم آمد و بحمدا... بر وفق مرادم کار خاتمه پذیرفته، اسباب دلخوشی فراهم آمد. خلاصه چند روز است که از این جهت حواس و خیالم راحت شده و از جهات دیگر هم عجالتا نگرانی ندارم، چراکه چندین روز است دیگر اثر و خبری از قی و اسهال یا وبا به کلی در اصفهان و اطراف شهر نیست. نان و میوه‌جات و حبوبات هم در کمال فراوانی و ارزانی است. برنج یک من دو تومان، در صورتی که اوایل همین ماه یک من پنج تومان بود. نان چارک سه عباسی، گندم خرواری بیست و پنج تومان بلکه کمتر، هندوانه و خربزه خیلی خوب یک من یک قران. خلاصه غیر از روغن و گوشت و برنج و پنیر و ماست که قدری گران است، مابقی لوازمات زندگی بالنسبه به سابق کمال ارزانی و تنزل را دارد. بحمدا... امراض هم خیلی کم شده و مخصوصا در خویشان و بستگان ما بحمدا... هیچ مرضی نیست و همه سالمند.
چند شب قبل متعلقه بنده مبتلا به قولنج سختی شد که یکی دو روز هم دوام داشت. ولی به جزیی پرهیزی و خوردن یک خوراک جوهر گرم رفع شد و بنده‌زاده‌ها هم چند روز است، گاهی به شدت و اغلب مختصر، چشم‌دردی مبتلا هستند، ولی جزئی است و قابل آنکه اسم مرض بر او گذاشته شود، نیست. خلاصه از هر حیث بحمدا... حواسم جمع و خیالم راحت است و در هر دقیقه اگر هزار مرتبه شکر و حمد حضرت احدیت را به جای آورم، باز کم است. خدا را به حق مقربان درگاهش قسم می‌دهم که بعدها هم خوش مقدر فرماید و اساس آسایش را برای ما مدام و مستقر فرماید و نعمت صحت و امنیت و فراوانی و ارزانی و پر دخلی و آسایش را از ماها سلب نفرماید. آمین یا رب‌العالمین.
به تاریخ یوم شنبه چهارده شهر ذیحجه ۱۳۳۶
چند روز است جنس ترقی کرده و دکاکین نانوایی باز مغشوش شده. مدتی باید معطل شد تا نیم من نان خمیر وسط به دست آورده. گندم را که اوایل این ماه، خرواری بیست و سه تومان می‌فروختند و ششم هفتم این ماه، بنده از حاجی کاظم خابجو می‌‌خواستم بخرم، بیست و سه تومان می‌داد، تدریجا ترقی کرد تا امروز یک لنگه آرد خواستم بخرم به یک من هشت قران و نیم، باز صاحبش راضی نمی‌شود که از این قرار خرواری چهل و دو تومان و نیم می‌شود. نان را که چارک سه عباسی می‌فروختند و در کمال خوبی و وفور بود، حالیه که با کمال بدی و تنگی، چارک چهار عباسی می‌فروشند.
از قراری که شهرت دارد، انگلیس‌ها اسباب این تنگی و سختی شده‌‌اند و خیال دارند نان ایران را کنترات نمایند. یعنی امروز صبح شخصی می‌گفت که دیشب در منزل حکومت که امیر مفخم بختیاری است، اجلاس بوده و از هر قبیل اشخاص که در آن مجلس حاضر بوده‌اند و در باب تنگی نان گفت‌وگو بود. از طرف قنسول انگلیس نطقی کرده‌اند مبنی بر این که قنسول حاضر می‌باشد که نان اصفهان را در کمال فراوانی به چارک ده شاهی بفروش رساند، ولی باید امتیاز کنترات سه ساله به ایشان داده شود تا اقدام به این عمل نمایند، ولی گویا به این کار رضا داده نشده و تجار گفته‌اند، ماها خودمان نان را تنزل داده و اسباب فراوانی و ارزانی او را فراهم می‌کنیم، ولی تصور نمی‌کنم بتوانند و احتمال می‌رود سخت‌تر و بدتر هم نمایند. دیگر تا خواست خدا چه باشد و چگونه مقدر فرموده باشد. در هر صورت هر ساعی که اغتشاش نان و این گفت‌وگوها مسموع می‌شود، سال گذشته پیش چشمم مجسم می‌شود و آتش در کانون درونم مشتعل می‌گردد. تا حال هم نتوانسته‌ام جنس تدارک نمایم که قلبم مطمئن باشد. خداوند اسباب خوشی فراهم آورد که عموم مردم راحت باشند.
به تاریخ شهر محرم‌الحرام هزار و سیصد و سی و هفت
هنوز امر نان مثل چند روز قبل است و هنوز کسی، نه از ایرانی و نه از انگلیس‌ها، کنترات نکرده‌اند. نان مخلوط به جو و خیلی خمیر را چارک چهار عباسی می‌فروشند. نان قدری بهتر را که آن هم باز گندم خالص نیست، به اسم نان خاصه چارک یک قران می‌فروشند. ولی بحمدا... نسبت به چند یوم قبل، فراوان‌تر است گندم سطر اول را خرواری چهل تومان به زحمت می‌دهند. گندم رودشتی و عراقی اگر خرابی نداشته باشد، چهل و پنج تومان زور می‌خرند.