تاریخ جهان
هلند؛ سرزمین عاشقان سود
هلندیها حتی پیش از فرانسه و آلمان و شاید همزمان با انگلیسیها در مسیر توسعه صنعتی و کشورگشایی افتادند. مردم این سرزمین را مردمی سودپرست میدانند .... آنچه میخوانید بخشی از نوشته دیویدس. لندز است که در کتاب ثروت و فقر ملل چاپ شده است.
حال که سخن از کشورهای اروپایی در میان است بد نیست نگاهی هم به هلند بیندازیم که کشوری کوچک است- تقریبا به اندازه پرتغال- با ابعادی که قاعدتا برای ایفای نقش امپریالیست بزرگ جور درنمیآید، در ۱۵۰۰، جمعیت هلندیها تقریبا یکمیلیون نفر بود و ۱۵۰ سال بعد دوبرابر شد، کوچک ولی پرتوان. در قرن هفدهم، نیمی از جمعیت در شهرها میزیستند که این خود به طور نسبی بیشتر از هر جای دیگری در اروپا بود و فعال. یکی از ناظران در سال ۱۶۲۷ مینوشت که جادهها و راههای آبی هلند پر از ازدحام است، «و حتی در سرتاسر امپراتوری روم هم به اندازه اینجا کالسکه و گاری وجود ندارد (و خدا میداند که شمار وسایل حملونقل در روم کم نیست). کالسکهها و واگنها در هلند همیشه پر از مسافر است و شبکه کانالها و آبراهههای گوناگون هم که در تمام جهتها سرزمین هلند را شیار میزنند همواره انباشته از قایق و شناورهایی است که بار و مسافر حمل میکنند.» حیرتانگیزتر از اینها بندرگاههای کوچک و بزرگ بود که همچون کندویی برای کشتیها به نظر میرسید. در طی دهه ۱۵۶۰، تنها در ایالت هلند بالغ بر ۱۸۰۰ کشتی دریاپیما وجود داشت- یعنی شش برابر کشتیهای ونیز در اوج شکوفاییاش در قرن گذشته. تقریبا پانصد فروند از این کشتیها در آمستردام پایگاه داشتند، ولی در عمل تمام کنارههای دریا در هلند با دکلهای کشتی پوشیده شده بود بیش از پانصد کشتی فقط برای حملونقل و تجارت شاهماهی اغلب در بندرگاههای کوچکی که از مدتها پیش متروک شده بودند فعالیت داشتند- هورن، انکویزن، مد مبلیک.
یکبار دیگر، کشور اروپایی کوچکی از ابعاد و اندازههای خود فراتر رفته بود و این موفقیت بازتابی بود، نهتنها از تواناییهای درون ذاتی، بلکه از رقابتپذیری اروپا در ایجاد دولت- ملتهای پرتحرک و نیرومند. اما موفقیتهای هلند بیش از هر چیز دیگر بازتابی بود از نگرش خاص یک کشور نسبت به کار و تجارت که تمثیل مشهور لاکپشت و خرگوش را به یاد میآورد. البته موضوع پول و پاداش هم در بین بود ولی چیزی که در درازمدت به حساب میآمد (و این مساله «درازمدت» را هرگز نباید فراموش کرد) عبارت بود از آن منافع و دستاوردهای کوچک و کم خطر که به تدریج برهم انباشته میشوند و هیچگاه موجب ناکامی و حرمان هم نمیشوند.
کشوری که ما آن را هلند مینامیم، توسط خود هلندیها «ایالاتمتحده سرزمینهای گود» [نسبت به سطح دریا] نامیده میشد و عبارت بود از نوعی کنفدراسیون متشکل از نیمه شمالی مجموعهای از شهرها و کنتنشینها و دوکنشینهایی که زمانی پیشرفتهترین و پیشگامترین تمدنهای شهری شمال اروپا را تشکیل میدادند، ولی بعدها به صورت اشیای نفیس و گرانبهایی درآمدند که در حکومتهای ملوکالطوایفی آن منطقه به عنوان وثیقه معاملات یا هدیه ازدواج امیرزادگان ریز و درشت دست به دست میگشتند. در اوایل قرن هفدهم، شارل پنجم، امپراتور مقدس رم، از طریق ازدواج پدرش فیلیپ با خوآنا، دختر فردیناند و ایزابل، پادشاه اسپانیا هم محسوب شد. شارل پنجم، در سبد عناوین و حکومتهای قلمرو خود دوکنشین بورگونی را هم داشت (که این هم حاصل یکی دیگر از همان وصلتهای پربرکت بود). ایالت بورگونی نیز خود «بر سرزمینهای گود» تسلط داشت. از طریق این رابطههای پرپیچ و خم بود که یکی از ثروتمندترین و پررفت و آمدترین ناحیههای اروپا- کانون صنعت، تجارت، و اندیشهها، که از اسارت اربابان فئودال آزاد شده بود و به تنوع و کثرت امور اقتصادی و فکری و معنوی خو گرفته بود- به قلاده کوتاه خاندان هابسبورگهای اسپانیا بسته شد. یکی از سرچشمههای تضاد آشتیناپذیر در این وصلتهای پربرکت آن بود که فرمانروای اسپانیا، به سبب سنتهای گذشته کشور خود، هرگز نمیتوانست در سرزمینهای تحت سلطهاش با انجام مراسم مذهبی پروتستانها مدارا و تساهل به خرج دهد.
از جمله طنزهای تاریخ یکی هم این است که هلندیها و اسپانیاییها میبایست با همدیگر به جنگ و ستیز بپردازند. «سرزمینهای گود» (شمالی و جنوبی) کارهای بهتری در پیش داشتند. این جماعت شهرنشین، دریانورد، ماهیگیر و کشاورز عملا به صورت واسطههای اروپای شمالی درآمده بودند. آنها فرآوردههای کشاورزی و دریایی و معدنی دریای شمال و اسکاندیناویا و غلات، الوار، ماهی، پیه، قیر و پوست خام اروپای شرقی را وارد و صادر میکردند. آنها پارچههای پشمی و پشمی- نخی تولید میکردند و استاد و خبره اعتبارات تجارتی و امور مالی بینالمللی بودند. آنورس، بندر بزرگ [بلژیک کنونی]، کل اقتصاد دریایی جدید را تحت تسلط خود داشت، سرزمینهای داخلی اروپا را به اقیانوس اطلس و فراسوی آن مرتبط میساخت و با روییدن مراکز قدیمی بازرگانی دریایی مانند ونیز و جنوا، عملا به صورت مقصد نهایی کشتیهای باری سرزمینهای دنیای جدید و آن سوی دریاها در آمده بود. این کشتیها میبایست ابتدا در لیسبون و اشبیلیه توقفی داشته باشند، ولی در نهایت امر در بنادر هلند پهلو میگرفتند تا محمولههای خود را در آنجا تخلیه کنند، و پس از جذب و پردازش مواد و مصالح وارداتی، آنها را به سرتاسر دنیا صادر نمایند.
از سوی دیگر، در آن زمان نوبت اسپانیا بود که بر صحنه جهانی بدرخشد. سیل عظیم طلا و نقرهای که از مستعمرات به خزانه دربار اسپانیا سرازیر میشد، تا آن زمان سابقه نداشت. اسپانیا بزرگترین قدرت اروپایی محسوب میشد و هیچ چیزی نمیبایست در برابر داعیهها و آزمندیهای آن وجود داشته باشد. بدین ترتیب، هنگامی که این هلندیهای پشمینهپوش به خود جرات دادند که در برابر نمایندگان حریرپوش و جواهرنشان اسپانیان قد علم کنند، اسپانیاییها آنها را داخل آدم حساب نکردند و حتی این یک مشت گدای مفلوک را لایق آن ندانستند که قدرت و شوکت خود را به رخ آنان بکشند و نشانشان بدهند که ارباب واقعی کی است.
ارسال نظر