نیمه دی ماه سالگرد محاکمه قاتلان افشارطوس، رییس شهربانی دولت مصدق، است، در گاهشمار امروز به چگونگی این محاکمه می‌پردازیم. فروغ فکری: سرتیپ محمود افشارطوس زمانی که در بهمن ۱۳۳۱ و در سن ۴۷‌سالگی‌اش حکم ریاست شهربانی تهران را دریافت می‌کرد، گمان نمی‌کرد که تنها ۲ ماه در این سمت باقی خواهد ماند. هرچند فعالیت‌های ارزنده او به نفع نهضت ملی و علاقه‌اش به دکتر محمد مصدق، وجود چنین آینده‌ای را برایش گریزناپذیر می‌کرد. او که زمانی به رضاشاه گرایش داشت و شاه نیز مدتی (۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰) او را به ریاست املاک سلطنتی مازندران گماشته بود، با گذر زمان و دیدن ستم‌ها و فسادهای موجود در سال‌های خدمتش، به سمت دموکراسی‌خواهی آمد و شاید وجود همین عقاید بود که پس از ریاست شهربانی اصفهان در شهریور ۱۳۲۰ و نظاره بی‌مروتی‌های ارتشیان در غائله آذربایجان، او را واداشت که تصمیم به بهبود اوضاع نظامی کشور بگیرد و در اوایل سال ۳۱ با تأسیس (سازمان افسران ناسیونالیست) به همراه تنی چند از افسران دیگر چون سرهنگ غلامرضا مصور رحمانی، سرهنگ یاوری، سرهنگ دبیرسیاقی و سرهنگ اشرفی، قدم در راه دشواری بگذارد و تصمیم به از بین بردن فساد در ارتشی بگیرد که در آن زمان زیر نظر شخص شاه بود و شاه برخلاف قانون اساسی وزیر جنگ را خود منصوب و بر فعالیت‌هایش نظارت می‌کرد.نخست‌وزیری دکتر مصدق در ۸ اردیبهشت ۱۳۳۰ عاملی شد تا گروه افسران ناسیونالیست موقعیت را مناسب یافته و از فساد و خرابکاری و خیانت در ارتش به دکتر مصدق شکایت کنند. این عمل سبب شد تا آنها (کانون افسران بازنشسته) را تشکیل داده و به ستیز با دولت بپردازند و از جمله عوامل بروز اغتشاشات در کشور شوند که از آن جمله می‌توان به نقش آنها در ۹ اسفند ۱۳۳۱ و جریان توطئه قتل دکتر مصدق اشاره کرد. در این روز ظاهرا قرار بود شاه مخفیانه به مسافرت خارج از کشور برود، اما عده‌ای چون آیت‌الله کاشانی و دکتر مظفر بقایی معتقد بودند که مصدق می‌خواهد شاه را از کشور بیرون کند، مصدق به کاخ رفت تا مدارک لازم را به شاه تحویل دهد، اما هنگام خروج متوجه شد که عده‌ای از اوباش از قبیل شعبان جعفری که توسط برخی تحریک شده بودند، به همراه جمعی از افسران بازنشسته جلوی در کاخ جمع شده و قصد قتل او را دارند. مصدق از در دیگری به منزلش گریخت و جمعیت مزبور نیز به منزل مصدق حمله‌ور شدند تا به بهانه صحبت به او حمله کرده و او را به قتل برسانند.سرلشکر بهارمست که رییس ستاد ارتش بود، همداستان با توطئه‌گران از خود واکنشی نشان نداد، اما سرتیپ افشار طوس رییس شهربانی بدون ترس و به سرعت وارد عمل شد. او به وسیله عوامل اطلاعاتی خود و برخی منابع دیگر از نقشه قتل دکتر مصدق باخبر شد و چون مشاهده کرد که با توجه به وقت کمی که در اختیار دارد، اگر بخواهد از در منزل دکتر مصدق وارد شده و وی را از مهلکه قریب‌الوقوع نجات دهد، طبعا بعضی از اوباش و افسران با وی درگیر می‌شوند، تصمیم می‌گیرد از خانه‌های مجاور منزل دکتر مصدق، از خیابان پهلوی سابق به منزل وی وارد شده و همین کار را با کمک همسایه‌ها و گذشتن از پشت بام‌ها انجام ‌دهد. پس از با خبر کردن دکتر مصدق، او را از همانجا و با لباس منزل و از‌‌ همان راه به ستاد ارتش که محلی امن بود انتقال داد. به این ترتیب افشارطوس با جان‌فشانی علاوه بر نجات جان دکتر مصدق، توانست علاقه‌اش را به او نشان دهد. روز بعد از ۹ اسفند، دکتر مصدق سرلشکر بهارمست را عزل و سرتیپ ریاحی را جایگزین او کرد. این واقعه با عریان ساختن جدال شاه با مصدق، نظر مخالفان دولت، دربار و انگلیسی‌ها را که درصدد از بین بردن دولت ملی بودند به سمت سرتیپ محمود افشارطوس برگرداند، کسی که در صورت نبودش دولت سقوط کرده بود. برای این منظور دکتر مظفر بقایی کرمانی، از بنیانگذاران جبهه ملی که زمانی دوست و یاور مصدق بود و بعد‌ها به یکی از سرسخت‌ترین دشمنانش تبدیل شد، دست به کار شد. بقایی برای از راه به در کردن افشارطوس و همسو کردن او با نقشه‌هایشان و افشارطوس برای به راه آوردن بقایی و ایجاد دوستی دوباره بین او و دکتر مصدق، باب دوستی و مراوده را با یکدیگر گشودند و برای محرمانه ماندن روابط حسین خطیبی به عنوان رابط معرفی شد. اما هر دو در راه رسیدن به مقصود ناکام بودند. ناکامی بقایی در این راه سبب شد تا به افشارطوس که دیگر به او اعتماد کرده بود، از پشت خنجر زده و با توطئه‌ای تصمیم خود مبنی بر حذف افشارطوس را عملی سازد.وی در این راه از تعدادی از افسران بازنشسته نیز کمک گرفت. شب ۳۱ فروردین سرتیپ افشارطوس با هماهنگی خطیبی و برای ملاقات با بقایی به خانه خطیبی رفت، اما پس از صحبت کوتاهی عده‌ای دست و پای سرتیپ را بسته و پس از بیهوش‌کردن وی را به گردنه تلو در جاده لشکرک بردند و در ۲ اردیبهشت پس از شکنجه به قتل رساندند. سرگرد بلوچ از عاملان قتل، در اعترافات خود پس از کشف این جنایت به بازرسان گفت: «برای این تیمسار افشارطوس را گرفتند که تشنجی در مملکت به وجود آید، در نتیجه کابینه دولت ساقط شود. تصمیم بر آن بود که پس از قتل افشارطوس، آقای دکتر فاطمی ـ تیمسار ریاحی ـ دکتر معظمی ـ دکتر شایگان ـ مهندس زیرک‌زاده ـ تیمسار مهنا، معاون وزارت دفاع ملی را دستگیر نمایند.» جسد افشارطوس پس از تجسس ۶ اردیبهشت پیدا شد و با ردگیری مامورین شهربانی، عده‌ای از مظنونان، از جمله عده‌ای از امرای بازنشسته ارتش بازداشت شدند. سرلشکر زاهدی که در ردیف متهمان بود، طی اعلامیه‌ای از سوی فرمانداری نظامی احضار شد، ولی با تماسی که دائما با مخالفان دولت داشت توانست ۱۴ اردیبهشت در مجلس تحصن کند. حضور سرلشکر زاهدی در عمارت بهارستان، محوری قوی برای گردهمایی مخالفان دولت شد. مظفر بقایی نیز که در آن زمان نماینده مجلس بود، از حق مصونیت قضایی استفاده کرد.به این ترتیب پرونده قتل افشارطوس برای دولت مصدق به یک چالش بدل شد و متهمان پرونده با تحت حمایت قرارگرفتن جریان رسیدگی را کند کردند. سرانجام با فشار دولت و مقامات ۸مرداد ۱۳۳۲ بازپرس قرارمجرمیت صادر کرد و پرونده در ۱۴ مرداد به دادگاه جنایی تحویل داده ‌شد.

اما وقوع کودتای ۲۸ مرداد ورق را برگرداند و تمامی متهمان چون سرتیپ بازنشسته علی‌اصغر مزینی، سرتیپ بازنشسته علی‌اکبر منزه، سرتیپ بازنشسته نصرالله بایندر، سرتیپ بازنشسته نصرالله زاهدی، سرگرد بازنشسته فریدون بلوچ قرائی، سرهنگ بازنشسته علی‌محمد هاشم‌زاد و چند نفر دیگر پس از کودتا آزاد شدند.کودتایی که در آن نبود نیرویی لایق چون افشارطوس به خوبی احساس می‌شد. چرا که شاید فردی چون او می‌توانست مانند ۹ اسفند تاریخ را به‌گونه‌ای دیگر رقم زند.