حکومت مرکزی توان پرداخت حقوق نداشت

گروه تاریخ اقتصاد- در زمان جنگ جهانی اول، ایران با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو بود که یکی از آنها به مشکلات اقتصادی باز می‌گشت، دامنه این مشکلات تا آنجا پیش رفت که در روزهای ابتدایی اسفند ۱۲۹۴ کارکنان ادارات در سفارتخانه‌ها تحصن کردند. اما اقتصاد ایران پیش از بروز جنگ بزرگ نیز وضع بسامانی نداشت و این امر را می‌توان از لابه‌لای نامه‌های سران ایالات به حکومت مرکزی دریافت. آنچه در گاهشمار این روز می‌خوانید گزیده‌ای است از کتاب در زیر و بم روزگار که توسط منصوره اتحادیه و بهمن فرمان نگاشته شده است. در فصل چهارم این کتاب نویسندگان به اوضاع ایران پس از قرارداد ۱۹۰۷ پرداخته و مشکلات رضا قلیخان نظام السلطنه، حاکم لرستان را پیش از وقوع جنگ جهانی اول و در خلال آن شرح می‌دهند.

در مدت دو سال و نیم که مجلس بسته بود، روس و انگلیس که در سال ۱۹۰۷ ایران را به منطقه نفوذ خود تقسیم کرده بودند، دست از رقابت برداشتند. به این ترتیب تسلط بیشتری بر امور سیاسی و مالی کشور یافتند. نفوذ انگلیسی‌ها در جنوب ایران تا حدی قابل تحمل به نظر می‌رسید؛ اما رفتار خشونت بار روس‌ها برای مردم آزاردهنده بود و به‌رغم نارضایتی عمومی، آنها همچنان به اشغال آذربایجان ادامه می‌دادند. دموکرات‌ها به خصوص با روس‌ها سر دشمنی داشتند، بنابراین همکاری با آلمان‌ها را آغاز کردند.

با این شرایط و با موقعیتی که ایران در آن قرار داشت، نه احزاب سیاسی و آزادی خواهان و نه دولت‌های خارجی بی‌طرفی ایران را رعایت نمی‌کردند، به همین سبب حفظ بی‌طرفی از جانب دولت که از همه طرف تحت فشار قرار داشت سخت و حتی امکان‌ ناپذیر بود. دولت نه قشون و نه امکانات مالی داشت، بنابراین کابینه‌ها یکی پس از دیگری می‌آمدند و بی آنکه کاری انجام دهند، به سرعت سقوط می‌کردند. مقررات بی‌طرفی به این معنی بود که دولت می‌بایست نسبت به همه قدرت‌ها یکسان عمل نماید، اما روس و انگلیس از دولت ایران می‌خواستند که از نفوذ و فعالیت آلمان و عثمانی جلوگیری کند. این وضع مشکلات بسیار برای حکام ایجاد می‌کرد، آنها می‌بایست با دست خالی امنیت و آرامش را در همه نقاط کشور برقرار کنند.مشکلات دولت از نظر نظام السلطنه پنهان نبود، ولی او نیز درگیر مسائل محلی آشوب لرستان و نرسیدن وجه از جانب دولت بود. او در این باره به پسرش محمدعلی می‌نویسد: «نمی‌دانید الان در صحرای پرآشوب لرستان در چه حالی هستم. من الان در یک گردابی غرق هستم که به هیچ وجه امید اینکه به سلامت به ساحل برسم را ندارم. از یک طرف جمعیت اردو که شب به شب حقوق می‌خواهد، در صورتی که دیناری در دستم نیست. از سمتی امروز وقت اولیای امور در رساندن وجه که هر چه خودم فریاد می‌کنم و مغیث السلطنه نامه می‌نویسد، اثر نمی‌بخشد، از همه جا دستم کوتاه است.»ولی وضع دولت در این هنگام چنان آشفته بود که تقاضای پول نظام‌السلطنه از دولت به جایی نمی‌رسید. مغیث‌السلطنه مرتب وی را در جریان امور نابسامان مرکز و کوشش‌های خود قرار می‌داد که به نتیجه نمی‌رسید. از مکاتبات یک ساله مغیث السلطنه در محرم سال ۱۹۰۴ چنین به نظر می‌رسد که او در تمام مدت سعی داشت از دولت برای نظام‌السلطنه کمک مالی بگیرد، اما موفقیتی به دست نمی‌آورد. او یک بارنوشت: «حقیقتا فدوی وامانده و عاجز شده‌ام نمی‌دانم چه کنم، صبح رفته‌ام منزل وزیر مالیه بعد از معطلی زیاد گفتند، وزیر از درب اندرون رفت. آمدم دربخانه تا یک ساعت بعدازظهر معطل شده چندین پیغام کرده‌ام عرض دارم. عاقبت احضار شدم، پیش از آنکه شرحی عرض کردم، تکلیف ایالت چیست؟ بیش از این نمی‌شود معطل کرد. به خدا، به امام رشته کار آنجا از هم گسیخته می‌شود. می‌فرمایند من گمان کردم مطلب جدی داری، در این بابت من اقدامات کرده‌ام، باید صبر نمایید.»مغیث السلطنه ماه بعد با رییس‌الوزرا مستوفی الممالک ملاقات کرد و قول دریافت پول گرفت، اما نتیجه‌ای حاصل نشد. در ربیع الثانی کابینه تغییر یافت و مشیرالدوله به ریاست وزرایی برگزیده شد، او قول مساعدت داد ولی در ماه رجب مغیث السلطنه می‌نویسد: «نمی‌دانم چقدر باید دوید و چقدر پشت درب اتاق وزیر معطل و حیران بود. رییس الوزرا به قدری کار و خیال دارد که شاید چیزی که به خیالش نیاید، کار حقوق اردوی لرستان باشد.»

تقریبا یک سال پس از آغاز جنگ، عین‌الدوله با حمایت روس و انگلیس به ریاست وزرایی ایران منصوب شد و فرمانفرما در این کابینه وزیر داخله بود. نظام‌السطنه در لرستان کماکان در انتظار به سر می‌برد؛ ولی فرمانفرما در جواب مغیث السلطنه که تقاضای نظام‌السلطنه را تکرار می‌کرد و حتی از قول او گفته بود که اگر کمک نرسد، استعفا خواهد داد؛ به او گفت کمی به او فرصت دهد، اما این کابینه نیز دوامی نمی‌آورد، فرمانفرما توسط دموکرات‌ها استیضاح می‌شود و کابینه دسته جمعی استعفا می‌دهد. کابینه بعدی را مستوفی‌الممالک تشکیل داد و تقاضای کمک مالی رضا قلی خان از طریق مغیث‌السلطنه کماکان بی‌نتیجه ماند. به این ترتیب و با ناکارآمدی و مشکلات حکومت مرکزی نظام‌السطنه بیش از پیش به آلمان نزدیک شده و از آنها حمایت می‌کند، او به همراهی دیگر طرفداران آلمان در ایران، گروه مهاجرین را تشکیل می‌دهند و مبارزاتی را با قوای روس آغاز می‌کنند که به کشته شدن بسیاری از آنها در این نبردها می‌انجامد. نظام‌السلطنه نیز پس از پیروزی متفقین مجبور به ترک خاک ایران شده و در اروپا سکنی می‌گزیند؛ در حالی که اموالش در ایران نیز غصب می‌شود. نظام‌السلطنه زمانی اجازه ورود می‌یابد که انگلیسی‌ها به او اجازه می‌دهند، او دو سال بعد از ورود به ایران وفات می‌یابد.