گاهشمار
انقلاب کوپرنیکی در جهان بشری
محمد آصف- نیمه دوم فوریه سالروز تولد کوپرنیک اخترشناس لهستانی است. اما کوپرنیک که بود و چه تاثیری بر درک ما از جهان داشت؟ نیکولاس کوپرنیک در سال ۱۴٧٣ در شهر تورن واقع در لهستانزاده شد. پدرش تاجر مس، ثروتمند و از سرشناسهای تورن بود که در سال ۱۴۶۰ از کراکو (پایتخت آن زمان لهستان) به آن شهر مهاجرت کرده بود. کوپرنیک ده سال داشت، که پدرش درگذشت و تربیت و پرورش او بهدست، لوکاس واتزنرود، داییاش انجام گرفت. داییاش، که یکی از کشیشان بزرگ (اسقف در پروس شرقی) بود، میخواست کوپرنیک روزی به مقام کشیشی برسد؛ از این رو در ۱۴۹۱ میلادی، او را برای تحصیل علوم دینی و ریاضیات به دانشگاه «جاگیلونی» در کراکو فرستاد. در آنجا بود که کوپرنیک توسط استادش که «آلبرت برودزوسکی نام داشت، با ستارهشناسی آشنا و بهآن علاقهمند شد. کوپرنیک در بیست و سه سالگی برای تحصیل در رشته طب و حقوق به ایتالیا رفت و وارد دانشگاه «پادو» شد. سپس برای ادامه تحصیل در فقه و حقوق مدنی به «فرارا» رفت؛ اما پس از دیدار با ستارهشناس مشهور «دومنیکو نووارا دو فرارا» سر درس او حاضر و دستیارش شد و در دانشگاه «بولونی» تحصیل نجوم میکرد. او در ۱۵۰۳ در رشته فقه درجه دکترا گرفت. وی همچنین در مدت اقامتش در پادوا فرصت یافت تا با مطالعه آثار سیسرو و افلاطون از آرای گذشتگان درباره حرکات کره زمین آگاهی یابد و طرح اولیه نظریه خود را شکل دهد. در ۱۵۰۵ کوپرنیک برای زندگی و کار به فرومبورک رفت و بعدها در کلیسا و حکومت مسوولیتهای متعددی را پذیرا شد. در طول این سالها کوپرنیک همچنان اوقات فراغتش را با ستارهشناسی میگذراند و از فراز رصدخانه سادهای که خود ساخته بود حرکات اجرام آسمانی را مطالعه و با جدولهای نجومی قدیمی مقایسه میکرد. مانند دیگر منجمان غربی مرجع و راهنمای کوپرنیک نیز کتاب المجسطی نوشته بطلمیوس ستارهشناس معروف قرن اول اسکندریه بود. بطلمیوس در این کتاب با فرضِ قرار گرفتن زمین در مرکز عالم، موقعیت سیارات و حرکات افلاک آنها را در آسمان محاسبه کرده بود.
خورشید مرکزی به جای زمین مرکزی
اگرچه کوپرنیک اولین کسی است که نظریه مرکزیت خورشید را از منظر ریاضیات و هندسه تبیین کرد، اما پیشینه این نظریه به سدهها پیش از وی باز میگردد؛ فیلولائوس، فیلسوف یونانی قرن چهارم پیش از میلاد و یکی از شاگردان فیثاغورث نخستین کسی بود که قائل به حرکت وضعی زمین (چرخش زمین به دور خود) شد. پس از او هراکلیدس پونتسی فرضیه حرکت انتقالی زمین (چرخش زمین به دور یک کانون مشخص) را مطرح کرد. آریستارخوس ساموسی، فیلسوف و منجم قرن سوم پیش از میلاد با ترکیب نظریههای این دو، اولین نظریه خورشید مرکزی را پیشنهاد کرد. در نظر او خورشید بهطور ثابت در مرکز عالم جای میگیرد و زمین و سیارههای دیگر در مسیری کاملا مدور به دور آن میچرخند. ولی نظریات خورشید مرکزی، قبل از کوپرنیک، بدون اینکه به محاسبات ریاضی و هندسی و طراحی مدلهای هر سیاره منجر شود، ارائه شده بود. در نتیجه پذیرش آن اصلا معقول و منطقی به نظر نمیرسید.
کوپرنیک ثابت کرد که در حقیقت این خورشید است که در مرکز جهان ما قرار دارد و زمین - مانند معدودی از اجرام آسمانی بزرگ دیگر که او مشاهده کرده بود، به دور خورشید در گردش است. او این سیارهها را پلانت (Planet) نامید که از واژهای یونانی به معنای مهاجر گرفته شده است و شامل سیاراتی است که پیش از این ذکر شد. کوپرنیک درباره ماه، فرضیه بطلمیوس را تایید میکرد و به این باور بود که ماه واقعا به دور زمین میچرخد، در حالی که زمین به دور خورشید میگردد و ماه بهعنوان قمر زمین به همراه آن به دور خورشید میگردد.
واکنش کلیسا
واکنش کلیسا در برابر آرای کوپرنیک خشمگینانه بود. نقل است، مارتین لوتر - پایهگذار مذهب پروتستان - به محض آگاه شدن از نظریه او، با آن به مخالفت برخاست و گفت: «فقط احمقها نجوم را وارونه میکنند. طبق نص کتاب مقدس، این خورشید بود نه زمین که یوشع فرمان داد بایستد.» به باور لوتر و همفکرانش، نظریه کوپرنیک نه فقط مخالف عبارات کتاب مقدس بود، بلکه جایگاه رفیع آدمی را - که بهعنوان برترین آفریدگان باید در مرکز جهان هستی قرار داشته باشد - از او میگرفت. برخلاف انتظار در کشورهای پیرو کلیسای کاتولیک رم تا مدتها هیچکس به نظریه کوپرنیک اعتراض نکرد. بیتردید اهدای کتاب به پاپ پل سوم و پشتیبانی کاردینال پرنفوذی چون یوهان ویدمانشتات از آن در ساکت کردن هر ندای اعتراضی نقش داشت. با این وجود در اواخر قرن شانزدهم، اوضاع بهتدریج رو به تغییر گذاشت؛ راهبی انقلابی بهنام جوردانو برونو که میخواست مسیحیت را با مذهب خورشیدپرستی مصریان باستان درآمیزد، نظریه کوپرنیک را جالب توجه یافت و تصمیم به حمایت از آن گرفت. با محکوم شدن برونو در دادگاه مذهبی، هرچه که او در نوشتههایش مطرح کرده بود، نیز مشکوک و ضد دین تلقی شد و این آغاز مخالفت گسترده کاتولیکها با نظریه کوپرنیک بود که تا زمان اثبات کامل آن در قرن هفدهم ادامه یافت.
آثار
کوپرنیک تقریبا چهل سال برای تکمیل پژوهشهای اخترشناسی خود وقت صرف کرد، با پایان یافتن پژوهشها ثابت کرد که تصویر جهانی بطلمیوس اشتباه است، خورشید و سایر ستارگان فقط در ظاهر به دور زمین میگردند. کوپرنیک تا اواخر عمر خود از چاپ کامل نظرات خارقالعاده خویش خودداری کرد و تنها در سال ۱۵۴۳ بود که «گفتار درباره چرخش کرات سماوی» او انتشار یافت. افکار آماده در کتاب کوپرنیک بنیادیتر از آن بود که بتوان آنها را جدی گرفت، یک نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بیماری به دست او رسید.
ارسال نظر