نامه دکتر فاطمی به همسرش

گروه تاریخ اقتصاد - روزهای پایانی بهمن سال ۱۳۳۰ دکتر فاطمی در گورستان ظهیرالدوله هدف گلوله قرار گرفت و سه سال بعد وزیر خارجه مصدق تیرباران شد. آنچه می‌خوانید نامه دکتر فاطمی است که از مخفیگاه خود در روزهای پس از کودتا و پیش از دستگیری برای همسرش نگاشته است. پریوش عزیزم! در دو روز اخیر دست به قلم نبردم زیرا وضع روحی‌ام مساعد نبود. با اینکه دیروز، نامه تو به دستم رسید و می‌خواستم فوری جواب بدهم، باز هم‌چون شنیدم در ابتدای همین هفته دو کامیون سرباز و عده‌ای پلیس به خانه خواهرم رفته و نصف‌شب آنها را جلب کرده و خانه را تفتیش و حتی مطبخ و آب‌انبار را هم بازرسی کرده لای خاکسترها به دنبال من می‌گشته‌اند و اطلاعات دیگری هم که می‌رسد حاکی است که جدا تو تحت نظر هستی، از این جهت بهتر دیدم چیزی ننویسم و به طور موقت ارتباط مکاتبه‌ای ما قطع باشد؛ بیشتر ناراحتی روحی من از حادثه‌ای بود که روز دوشنبه در دانشگاه تهران پیش آمد. غیر از جریان دروغی مطلب که روزنامه‌های زیر کنترل دولت نوشته‌اند حقیقت قضیه این است که به مناسبت اعتراض به تصمیم تجدید رابطه دولت با انگلیس‌ها و تسلیم بلاشرط در مقابل‌ درخواست‌های مخالف استقلال ایران، صبح دوشنبه ـ دو روز بعد از اعلامیه دولت ـ عده‌ای از دانشجویان در محوطه دانشگاه اجتماع کرده شعارهایی می‌دهند و نفرت خود را از این عمل مخالف شئون و حیثیت ملی که هیات حاکمه برای رضای حکومت چرچیل انجام داده اعلام می‌دارند. پلیس‌ها و سربازها که تعدادشان در دانشگاه زیاد است به طرف دانشجویان حمله می‌برند. بعضی از آنها به کلاس‌ها می‌روند، سربازان نیز تا سر کلاس درس ایشان را تعقیب کرده سرزده و اسلحه به دست وارد کلاس درس می‌شوند و از معلمان شاگردان را می‌طلبند. حتی در یکی دو کلاس مسلسل به دست قدم می‌گذارند که موجب ناراحتی و ضعف بعضی از دختران دانشجو می‌گردد. در نتیجه این اعمال وحشیانه که در هیچ عصر و زمانی سابقه نداشته، کلاس‌های درس تعطیل و دانشجویان به محوطه آمده ابراز عصبانیت می‌نمایند و در کریدورها خشم و غضب خود را علنی می‌سازند. سربازان امر به تفرقه ایشان می‌دهند؛ ولی کسی گوش نمی‌دهد. در نتیجه آنان را به رگبار مسلسل و گلوله می‌سپارند که دو نفر جوان بی‌گناه و معصوم در دم جان می‌سپارند و یک نفر دیگرشان بعد از ۲۴ ساعت در بیمارستان چشم از زندگی پوشید. عده‌ای نیز زخمی و مجروح شده و ده‌ها نفر را نیز توقیف کردند. شرح واقعه را که من شنیدم و اخبار تحریف شده قضیه را که در روزنامه خواندم، نه تنها از نفس آدم‌کشی این حکومت که رویه‌اش از روز اول این طور بود متاثر شدم، بلکه بلافاصله صحنه گریه و شیون و عزای اقوام و کسان این فرزندان شهید وطن در نظرم آمد. خواهران و مادران و برادران اینها صبح همان روز این جوانان را با قیافه خندان و چهره ملکوتی به دانشگاه فرستاده و مقارن ظهر جنازه بی‌جان جگرگوشه‌های خود را تحویل گرفته‌اند. آیا جرم و جنایت یک دستگاه قاتل و هار و خونخوار از این بالاتر امکان‌پذیر است؟ از همه مضحک‌تر تفسیر و حاشیه‌نویسی «اطلاعات»‌ بود که جوانان را سرزنش می‌کند که چرا در مقررات خانه خویش اظهارنظر کرده و می‌کنند. اگر اینها درباره سرنوشت وطن خود حرف نزنند پس چه عواملی حق دارند در این مورد اظهارنظر کنند. حکومت بعد از کودتا، دفعه اول نیست که جوانان غیرتمند و وطن‌خواه را به مسلسل می‌بندند. از خون شروع کرد و من تردید ندارم با خون، دوره جنایتکاری خود را خاتمه خواهد داد. تصدیق کن در شرایط زندگی که من دارم، در آن حالت مزاجی که ذخیره مبارزات چند سال اخیر است و در این وضعیت دورافتادگی و در‌به‌دری دیگر کجا قدرت چیز نوشتن باقی می‌ماند. من که سعی می‌کنم خودم تسلیم افکار شوم و تاریک نکنم، گاهی آن چنان از کوره در می‌روم که فکر می‌کنم برای چه انسان زنده بماند و شاهد این فجایع تاریخی باشد؟ دکتر مصدق مجرم است که نفت را ملی کرده، من گناهکارم که مبارزه با سیاست استعماری کرده‌ام، رفقای محبوب ما خطاکارند که تسلیم وعده و وعید عناصر فاسد داخلی و خارجی نشده تا دقیقه آخر سرسختی و مقاومت از خود نشان داده‌اند، دیگر این جوانان پاک و معصوم را چرا با داس مسلسل درو می‌کنند و آیا گمان می‌برند از این طرز رفتار سبعانه و وحشیانه ثمری خواهند برد. دنیا چه قضاوت خواهد کرد که در مقدمه این تجدید رابطه سیل خون راه‌ اندازند و تهران و ولایات [را] به صورت شهرهای اشغال شده دشمن درآورند. تردید نیست که وقتی این قدر روح فداکاری و جانبازی در جوانان و افراد و ملتی قوی و مستقل باشد که حتی در شرایط مرگبار امروزی سینه‌های خود را جلوی گلوله مسلسل بدهند، محال است یک چنین جامعه‌ای را دوباره به زنجیر کشید و او را دست بسته تسلیم تمایلات اجانب کرد. عجب این است که این جنایات بی‌سابقه را به نام «حفظ مصالح وطن» مرتکب می‌شوند. «مادام ژولان» زن فرانسوی که به جرم ضدانقلاب به گیوتین سپرده شد، جمله معروفی دارد که در دم آخر گفت: «وای آزادی! چه جنایاتی را که به نام تو مرتکب می‌شوند.» حالا ملت ما هم حق دارد فریاد بزند که ای وطن! چه خیانت‌ها و آدم‌کشی‌ها و سبعیت‌ها که سالیان دراز به نام تو این هیات حاکمه مست و مغرور مرتکب نشده است. مسلم این است که در هیچ حکومتی از کشتن و بستن و حبس و تبعید، قدرت دوام نیاورده، بلکه در مرگ خود تسریع کرده است. این دفعه دیوانه‌های قدرت اقلا به آرامی و در طول مدت بیشتر شاید نتوانستند از محصول رژیم وحشت و ترور بهره‌برداری کنند. خوشبختانه به قدری هار شده‌اند که گور خود را به دست خویش حاضر می‌سازند.