نگاهی به کار زنان در ایران- بخش نخست
گذار از خانه به کارخانه
نویسنده والنتینا مقدم- ترجمه: یزدان فرخی- زنان ایرانی در طول قرنهای متمادی فراز و نشیبهای زیادی را به لحاظ وضعیت اجتماعی پشت سر نهادهاند؛ اما اطلاعات مربوط به آنها در اجمال و ابهام باقیمانده است. در دوره معاصر تحت تاثیر مطالعات اجتماعی، بخشهایی از ویژگیهای اجتماعی زنان مورد توجه و نگرش قرار گرفت؛ اما هنوز یکی از موضوعات کمتر پژوهیده شده مربوط به زنان، چگونگی پیوند آنها با شیوه تولید جامعه است. زنان ایرانی همواره در کارهای اقتصادی مشارکت فعال و تعیینکننده داشتهاند و در برخی زمینهها مانند تولیدات کشاورزی و صنایع دستی، نقش آنها محوری بوده است. وضعیت تقسیم کار جنسیتی در تاریخ ایران، در کل چندان معلوم و مکشوف نیست و از این رو باید گفت زنان کارگر ایرانی نهتنها در بازار کار، بلکه در حوزه تحقیقات مربوط به کار، واقعا مظلوم واقع شدهاند. مقاله حاضر تحولات مربوط به کار زنان در تاریخ معاصر ایران را مورد بررسی قرار داده است. یک نسل پیش، شیلا روبرت بوتام (Sheila Robert Botham). مورخ فمینیست انگلیسی، این سوال را مطرح کرد: چرا زنان از تاریخ «حذف» شدهاند؟ او به این ترتیب قدمی در ایجاد مطالعات تاریخ زنان برداشت. سالها بعد گایاتری اسپیواک (Gayatri Spivak) (۱۹۸۸) نیز اینگونه پرسش خود را مطرح کرد: آیا توده مردم میتوانند سخن بگویند؟ و به این ترتیب دیدگاه جدیدی را به مطالعات مربوط به توده مردم افزود. مارکسیستها نیز در زمینه روابط بین تقسیم جنسیتی کار و مدل تولید، تحقیقاتی صورت دادند. با این حال تفسیر مستدل انگلس در ارتباط با دولت، خانواده، تولید نسل (و شکست جهانی- تاریخی زن) متعاقبا تحتالشعاع تحلیلهایی قرار گرفت که بر سرمایه و طبقه کارگر (نیروی کارگر مرد) متمرکز شده بود. مقاله حاضر به مطالعات تاریخ و تاریخنگاری طبقات کارگر زن در ایران اختصاص دارد.
مطالعات تاریخی مربوط به ایران، در حال توسعه است؛ اما این مطالعات به دلیل کمبود پژوهش درخصوص طبقه کارگر زن و اساسا کمبود دادههای تاریخی در مورد آنان و بهطور کلی عدم حضور زن در بررسیهای مدرن محدود است. در حوزه تاریخ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی انگلیسیزبان مطالعاتی توسط کسانی چون لمبتون، عیسوی، بهاریر (Baharier)، کدی، آبراهامیان، لاجوردت و بیات انجام گرفته است. منابع گذشته درباره زنان طبقه عامه و توده مردم (در مقایسه با زنان نخبه) کمتر سخن میگویند و این زنان درواقع از تاریخ حذف شدهاند. با این وجود از طریق نژادشناسی و مراجعه به ادبیات شفاهی، میتوان پی برد که زنان عامه در کل، در کنار تولید نسل، در زمینه تولید مایحتاج زندگی، بهخصوص در حوزههای مهمی چون تولید فرش، خوراک، خدمات خصوصی یا هر نوع کار خانگی، مشغول بودهاند.
اولین سرشماری ملی جمعیت ایران در سال ۱۹۵۶.م اجرا شد. از این رو باید گفت اطلاعات مربوط به دهههای قبل نارسا، متشتت و پذیرش آنها مشکل است. مطمئنا آرشیو بایگانیهای ایران زوایای تاریکی را در خصوص تاریخ زنان روشن خواهد کرد؛ اما تاکنون چنین تحقیقی صورت نگرفته است. در حوزه مطالعات مربوط به تاریخ اجتماعی خاورمیانه، به ویژه در ارتباط با امپراتوری عثمانی، در کل پیشرفتهای سریعی رخ داده است؛ اما در ایران چنین پیشرفتی مشاهده نمیشود. تحقیقات اخیر در مورد زنان عصر صفوی نشان داده است زنان نخبه در فعالیتهای سیاسی درگیر بودهاند. کمکهای وقفی زنان نخبه عصر صفوی در شهر زیارتی اردبیل، نمونه این اقدامات است. با این حال هنوز اطلاعات چندانی در مورد زنان غیرنخبه و عوام ایران در دست نیست.
این پژوهش با دیدگاهی ساختارگرایانه شکل گرفته که وضعیت اجتماعی و شرایط مادی زنان را به مدل تولید و حکومت پیوند میدهد و بر تولید نسل در نظام پدرسالاری استوار است. به منظور تمرکز بیشتر روی طبقه زنان عامه، این تحقیق عمدتا به زندگی زنان کارگر کارخانه، کارگران خانگی، کلفتها و زنان روستایی میپردازد. همچنین سوالات و مسائلی درخصوص دشواریهای روششناسی، تناقضها و ناسازگاریهای گریزناپذیر در مورد مطالعه نیروی کارگر زن در ایران، طرح خواهد شد. این نوشتهها باعث پیشرفت و تکوین مطالعات تاریخ کارگران زن در ایران شده و ضمنا از تاریخ اجتماعی ایران در قرن بیستم فهمی عمیقتر به دست میدهند.
توسعه سرمایهداری و رشد کارگران زن در عصر قاجار
در اواخر دوره قاجاریه، جامعه ایران گذار آرامی را از دوره ماقبل صنعتی شدن، سنت و از جامعه و اقتصاد عمدتا فئودالی به دورهای از روابط سرمایهداری ناشی از ظهور کارخانههای مدرن، تجربه نمود. اسناد موجود در کتاب «تاریخ اقتصادی ایران»- نوشته عیسوی- فهرست انواع کارخانههایی را که در طول این دوره ایجاد یا ورشکست شده بودند، ارائه میدهد. مطابق گزارش این کتاب، زنان ایرانی نقش اقتصادی مهمی را در اواخر دوره قاجار بازی کردهاند؛ چنانکه برای خانواده، صاحبان کار و برای دولت مفید بودند.
در مناطق روستایی زنان کارگر دستمزدی دریافت نمیکردند؛ با این حال آنها برنج، کره، سبزیجات خشک کرده و چای تولید میکردند و سهم مهمی در تولید اقلامی چون گندم، جو، تنباکو، پنبه، پوست (حیوانات)، ابریشم خام یا فرآوری شده، تریاک، رنگها، پشم و نخ داشتند.
اولین کارخانه نساجی به شکل اروپایی در دهه ۱۸۵۰.م تاسیس شد، اما همچنان فعالیتهای نساجی که در خانهها و در مقیاسهای کوچک انجام میگرفت، بخش عمده تولیدات نساجی را در اختیار داشت. در بخش ریسندگی پشم و نخ در خانه و در کارخانههای جدید، زنان زیادی از طبقات کارگر مشغول کار بودند. زنان در مناطق گیلان، مازندران، کاشان، یزد و اصفهان عمدتا در تولید نخ و ابریشم جهت مصارف خانگی و برای فروش در بازار مشغول بودند. تا قبل از اکتشاف و تولید نفت در سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۱.م صادرات عمده ایران تولیدات کشاورزی و صنایع دستی بود و تولیدات زنان ایران از این طریق در بازارهای ملی و جهانی به فروش میرسید. مطابق اسناد تجارت خارجی ایران که در کتاب «تاریخ اقتصادی ایران» ارائه شدهاند. بیش از نصف تجارت این دوره را تولیدات گیاهی، خشکبار، پنبه خام، برنج، یکچهارم آن را تولیدات حیوانی خام (مثل پیله ابریشم، پوست و پشم) و چیزی کمتر از یکچهارم آن را صنایعی (مثل فرش، منسوجات ابریشمی، نخی، پشم و چرم) تشکیل میداد. از این رو باید گفت کارگران زن در این دوره نقش مهمی در تجارت خارجی ایران داشتهاند. مریم پویا در خصوص طرح پژوهش اقتصاد ایران قرن نوزدهم که توسط سیفی انجام شده، مینویسد: «تودههای کارگری را در چنین بخشهایی عمدتا زنان و بچهها تشکیل میدادند که به آنها حقوق بسیار اندکی پرداخت میشد و آنان نه مواد خام را تحت کنترل داشتند و نه محصول نهایی را.»
تا پایان قرن نوزدهم بیشتر تشکیلات فرشبافی- صنعت تولیدی مهمی که بسیاری از نیروهای کارگر شهری را در برمیگرفت- در مقیاس کوچک تولید خانگی باقی ماند. در این صنعت زنان نیروی کار مهمی به شمار میرفتند. آوریانوف (Averyanov) از عبداللهاف نقل میکند که بافتن فرش در اواخر قرن نوزدهم منحصرا توسط زنان در خانه انجام میشد. وی به فرش صادراتی تبریز به بازارهای اروپا اشاره کرده و میگوید: «بخش اعظم صنعت فرش به وسیله بافندگان خانگی انجام میگیرد و زنان و بچهها کار بافتن آن را انجام میدهند.» در ۱۹۱۲ یک کارخانه فرش با صدوپنجاه دستگاه بافندگی در دو ساختمان به وسیله کمپانی شرق تاسیس شد. «پشم خام، پس از آمادهسازیهای مقدماتی در اختیار زنان قرار میگرفت تا در خانههایشان به ریسیدن و تبدیل آن به نخ مشغول شوند.» برای رنگ مورد نیاز فرشها و سایر صنایع دستی. «زنان چادرنشین ماده آن را با روشهای قدیمی آماده میکردند. آنها برای به دست آوردن اسید از جوهر لیمو استفاده میکردند که به مشقت زیاد با سوزاندن سولفور ساخته میشد؛ و برای به دست آوردن قلیا از ادرار گاو استفاده میکردند.»
دلریش در پژوهشهای مربوط به زنان عصر قاجار، بر اهمیت نقش زنان در کارهای تولیدی، برای عرضه در بازار داخلی و خارجی (و نیز بر اهمیت نقش آنان در کار غیرتولیدی که در ادامه خواهد آمد) تاکید میکند. بخش اعظم و عمده برنج ایرانی در گیلان تولید میشد. علاوه بر این زنان گیلک کرم ابریشم پرورش میدادند و نخ ابریشم تولید میکردند. زنان بیوه ترکمن، برای آنکه بتوانند به یک تجدیدفراش شایسته دست یابند، به مهارت و تخصص در تولید قالی، دامپروری و تولید رنگ جهت فرشها نیازمند بودند. اینان و دیگر زنان چادرنشین، در زمینه تولید نخ، پنبه، پشم و رنگ برای بافت فرش فعالیت میکردند. دلریش، به نقل از یک شاهد معاصر، میگوید زنان کرمانی شال، کلاه و حتی اسلحه تولید میکردند. زنان قزوینی به میلبافی، قلاببافی و زنان اصفهانی به بافتن پوشاک، قلابدوزی، ریسندگی و طناببافی میپرداختند. زنان آشوری به کارهای طاقتفرسا در زمینهای کشاورزی میپرداختند. زنان همدانی در تولید روبان فعالیت میکردند. به نظر میرسد در سالهای ۱۹۰۶، ۱۹۰۷، چیزی در حدود سه هزار کارگاه مخملبافی در خانهها دایر بوده و تقریبا کل عملیات تولید آن به وسیله زنان انجام میگرفته است. همانند دیگر جوامع ماقبل سرمایهداری یا سرمایهداری نوپا که در آنها اقتصاد خانگی غلبه داشت، در ایران نیز ارزش زنان دمبخت با میزان تجارب آنان در صنایع دستی سنجیده میشد؛ به ویژه تولید فرش در این میان بسیار باارزش بود. دلریش خاطرنشان میسازد که فرشهای تولید شده توسط زنان تبریز، همدان و مشهد که برای صدور به بازارهای خارجی- از طریق استانبول - تولید میشد، مرغوبیت بالایی داشتند. وی خاطرنشان میکند زنان بافنده فرش، با وجود کار طاقتفرسا، دستمزد ناچیزی دریافت میکردند. در روستاها سود حاصل از فروش فرش، اغلب عاید صاحب کار میشد و در برخی شهرها زنان مجبور میشدند فرشهای خود را به قیمت ناچیزی به فروش برسانند.
اگرچه کار تولیدی خانگی مستلزم ساعات کار طولانی، حقوق و دستمزد ناچیز برای آنها بود، استخدام در کارخانهها یا کارگاهها نیز وضعیت چندان بهتری نداشت. دلریش مینویسد: «دستمزد زنان برای یک سال کار پرداخته میشد و از این رو صاحب کار به راحتی میتوانست از کارگران ساعات کار طولانیتر و کار زیادتری مطالبه کند و چون دولت بر کار آنها نظارتی نداشت استعمار زنان کار راحتی بود.»
مورخان تاکید کردهاند که از اواخر قرن نوزدهم کالاهای تولیدی غرب جایگزین تعداد بسیاری از تولیدات ایرانیان در زمینه صنایع دستی شد؛ اما با این حال، تقاضای فرش ایرانی در بازارهای غربی، به گونهای کاملا استثنایی بیش از قبل بود.مقاله عبدالله اف در مورد بورژوازی و طبقات کارگر ایران در ۱۹۰۰.م نشان داد که (از میان تولیدات ایرانی) تنها تولید فرش، تولید تریاک و اندک شاخههای دیگر که مورد علاقه سرمایهداران خارجی بود با رقابت خطرناکی روبهرو نشد. به گفته عیسوی، «گسترش بازار صنعت فرش در کشورهای خارجی، این صنعت را به سودآورترین صنعت تبدیل نمود که قسمت عظیم سرمایه داخلی و خارجی راجذب کرد و تا سال ۱۹۱۴ ارزش صادراتی آن به یک میلیون لیر رسید.» هنوز در نظام اقتصادی ایران طبقه کارگر صنعتی مدرن به وجود نیامده بود، اما همانطور که پیش از این دیدیم کارگران ایرانی بسیاری فاقد ابزار تولید بودند و نیروی کار خود را در برابر دستمزد به صاحب کار ارائه میکردند. مطابق پژوهش ژانت آفاری (۱۹۹۴) در مورد انقلاب مشروطه طرفداران دموکراسی اجتماعی درصدد برآمدند بین کارگران تبلیغ کنند و آنها را سازمان دهند تا برای دستمزد بیشتر بجنگند و سرمایهداران و مدیران را به پذیرش سیستم تولید مدرن مجبور کنند.
منبع: پرتال جامع علوم انسانی
ارسال نظر