خاطرات
رهاوردهای انسانی انقلاب صنعتی-۱
اشاره: درباره انقلاب صنعتی و پیامدهای اقتصادی آن کتابهای پر شماری نوشته شدهاست. نوشته حاضر بخشی از کتاب صنعت و امپراطوری است.
علم حساب ابزار اساسی انقلاب صنعتی بود. بنیانگذاران این علم آن را مجموعههایی از حاصل جمعها و تفریقها میدانستند؛ تفاوت هزینه میان خرید در ارزانترین بازار و فروش در گرانترین، تفاوت میان هزینه تولید و قیمت فروش و میان سرمایهگذاری و برگشت به سرمایه. جرمی بنتام و پیروانش، سرسختترین پیشگامان این گونه عقلانیت، حتی اخلاق و سیاست را نیز زیر این «محاسبات ساده» جای میدادند. نیکبختی هدف سیاست بود. شادی و رنج فرد (دست کم از لحاظ فکری) همچون کمیتی به بیان و نمایش در میآمد. رنج را از شادی میکاستی، نتیجه خالص، نیکبختی او بود. نیکبختی همه افراد را بر هم میافزودی و شوربختیهاشان را از آن کم میکردی، و آن گاه حکومتی که بیشترین نیکبختی را برای بیشترین افراد تضمین می کرد، بهترین حکومت بود. حسابداری انسانیت، چون حسابداری بازرگانی، مانده بدهکار و مانده بستانکاری از آن خود داشت.
بحث درباره رهاوردهای انسانی انقلاب صنعتی تاکنون از این تصور ابتدایی یکسره رها نشده است. ماهنوز از خود میپرسیم: آیا این انقلاب وضع مردم را بهتر کرد یا بدتر، تاثیر آن تا به چه حد بوده است؟ دقیقتر بگوییم ما از خود میپرسیم این انقلاب چه مقدار قدرت خرید، کالا، خدمات و مانند آنها را که با پول خریداری میشود، به چند نفر از افراد ارزانی داشت. این پرسش بر مبنای این فرض است که کدبانویی با یک ماشین لباسشویی نسبت به دیگری که چنین وسیلهای ندارد، در وضعی بهتر است (و این فرضی منطقی است)، اما ما همچنین فرض میکنیم که (الف) نیکبختی هر فرد عبارت است از انباشتن چیزهایی نظیر کالاهای مصرفی و (ب) نیکبختی عمومی عبارت است از چنین انباشتی در بیشترین مقدار به وسیله بیشترین افراد (و این دیگر فرضی منطقی و پذیرفتنی نیست). چنین پرسشهایی بیتردید اهمیت دارد، اما گمراهکننده نیز هست. طبیعی است، این نکته که آیا انقلاب صنعتی برای اکثر بریتانیاییها خوراک، پوشاک و مسکن بهتر - به طور مطلق یا نسبی- به ارمغان آورد، مورد توجه هر مورخ است، اما اگر او فراموش کند که این انقلاب تنها نه جریانی از افزودن و کاستن بلکه یک دگرگونی بنیادین اجتماعی بوده است، به بسیاری از دقایق آن راه نخواهد برد. این انقلاب زندگی آدمیان را، فراتر از شناخت، دگرگون کرد. دقیقتر بگوییم، انقلاب صنعتی در مراحل نخستین، شیوههای کهن زندگی را در هم فرو ریخت و آدمیان را آزاد گذاشت تا اگر میتوانند و میدانند، شیوههایی نو بیابند، اما خود چراغی فرا راه آنان برنکرد. راست این که میان انقلاب صنعتی در مقام فراهم آوردنده آسایش و به مثابه عامل تحول، رابطهای هست. طبقاتی که زندگیشان کمتر از دیگران دگرگون شد، در عین حال هم آنان بودند که آشکارتر از دیگران از این انقلاب بهره مادی میبردند (عکس این گفته نیز درست است) و ناتوانی آنان در فهم مشکلات و مصائب دیگران و دستزدن به اقدامی موثر درباره این مصائب، نه تنها زاییده رفاه و خشنودی مادی، بلکه حاصل خشنودی اخلاقی آنان بود. هیچ کس را خودپسندتر از انسانی مرفه و موفق نمیتوان یافت که در عین حال در دنیایی که پنداری تنها برای کسانی چون او ساخته شده است، سبکبال و آسوده گام میزند. بدین ترتیب، اشراف و نجبای انگلستان کمتر از هر طبقه از انقلاب صنعتی تاثیر پذیرفتند و اگر هم تاثیری در کار بود در جهت بهبود وضع آنان عمل میکرد. با افزایش تقاضا برای کشتزارها، گسترش شهرها (که زمین آنها متعلق به ایشان بود) و گسترش معادن و کورهها و راهآهن (که در املاک آنان جای داشت)، اجاره زمینهای آنان افزایشی عظیم یافت. حتی آنگاه که وضع کشاورزی بد بود، مثلا در سال ۱۸۱۵ و دهه ۱۸۳۰، تنگچشمی و آزمندی آنان کمتر نمیشد. برتری و تسلط اجتماعی آنان دست نخورده باقی ماند، قدرت سیاسیشان در روستاها همچنان بیخدشه بود و حتی در تمامی کشور نیز به گونهای جدی مورد تهدید نبود، هر چند که از دهه ۱۸۳۰، آنان میبایست استعدادها و تواناییهای بازرگانان شهرستانی مبارز و نیرومند را به حساب میآوردند. شاید بتوان گفت که بعد از سال ۱۸۳۰ ابرهای تیره به تدریج بر آسمان شفاف زندگی آقامنشانه ظاهر میشد، اما این ابرها انبوهتر و تیرهتر از آنچه بود، به چشم میآمد. تنها از این روی که پنجاه سال اول صنعتی شدن دوران طلایی برای بریتانیاییهای زمیندار و صاحب عنوان بود.
راست است که قرن هجدهم دوران شکوهمندی اشرافیت به شمار میرفت، اما دوران جورج چهارم (با عنوان نایبالسلطنه و در مقام پادشاه)، بهشت آنان بود. دستههای تازیهاشان در پهنه حاکمنشینها جولان میداد (جامههایی که امروز در شکار روباه میپوشند، هنوز نشانههایی از اصل سلطنتی خود دارد) و بازهای شکاریشان که «تلههای آتشبار» و نگهبانان آنها را از گزند غریبهها، یعنی هر آدمی با درآمد سالانه کمتر از صد پوند، در امان میداشتند به انتظار پرواز بیتابی میکردند. خانههای ییلاقی آنان که سبک پالادین و کلاسیک جدید داشت، چند برابر میشد و این افزایش از هر دوره پیشین، مگر دوران الیزابت، بیشتر بود، چون امور اقتصادی اینان، بر خلاف سبک زندگی اجتماعیشان، در آن زمان با شیوههای بازرگانی طبقه متوسط سازگار شده بود، عصر بخار و دفاتر حسابداری مشکلی اساسی در کار سازگاری معنوی آنان پدید نیاورد، مگر شاید برای کسانی که در نقاط دور افتاده میزیستند و از اربابان میانه حال روستایی کوچکتر بودند یا درآمدشان از اقتصادی تامین میشد که کاریکاتور رقتانگیز اقتصادی روستایی بود، یعنی ایرلند. این طبقه، فئودال بودن را از دست واننهاد، زیرا از بسی پیشتر دیگر فئودال نبود.
ارسال نظر