تاریخ نفت جهان -تاریخچه شرکت نفتیP۱-BP
یک شروع نامطمئن
مگر میشود در تشخیص بوی گاز طبیعی اشتباه کرد؟ حقیقتا بویی است که نه تنها میبوییش، بلکه میبینیش. بوی گل مالیخولیا که در آفتاب بماند، یا بوی یک انبار بزرگ از تخممرغهای گندیده.
تهیه و ترجمه: محمد شهبازینژاد؛ کوروش پرویز
مگر میشود در تشخیص بوی گاز طبیعی اشتباه کرد؟ حقیقتا بویی است که نه تنها میبوییش، بلکه میبینیش. بوی گل مالیخولیا که در آفتاب بماند، یا بوی یک انبار بزرگ از تخممرغهای گندیده. فکرش را بکن.اما همین بو برای کاشفی مثل «جرج رینولدز» بهترین بویی است که در هفت سال گذشته به مشامش رسیده. او مردانش را تشویق میکند که به حفاری ادامه دهند. اما به انگلستان برویم. ویلیام دارسی نزدیک به ناامیدی است. او تمام ثروتش را روی نفت قمار کرده و اکنون نزدیک است که تمام دار و ندارش را از دست بدهد؛ تمام ویلاها و حتی آن کاخی را که تازگیها در میدان «گروس ونور» برای خودش دست و پا کرده است.
به نظر میرسد که تمام آن زمین شناسان و حرفهایهایی که از سال ۱۹۰۱ تاکنون با تکان دادن سر او را تشویق کردهاند در اشتباه محض بودهاند. زیرخاک پرشیا هیچ نفتی پیدا نمیشود.
مایه خجالت است، او که حتی هیچ گاه پایش را در خاک پرشیا نگذاشته و حتی یک داستان سفر ماجراجویانهای را از این کشور ندارد، چگونه سرمایهگذاری بزرگش را پیش رقبای تجاریش توجیه کند؟ حتما در دلشان به او خواهند خندید.
اکنون تنها چیزی که برای او مانده نامهها و تلگرافهای بی وقفه کاشفی است که او به کار گمارده، مبنی بر اینکه «تحمل کن و اجازه بده ما اکتشافمان را توسعه بدهیم تا همه شانسهایمان را امتحان کرده باشیم».اما او چه میتوانست بکند، حوصلهاش هم مثل داراییهایش رو به اتمام بود. حتی شرکت نفت برمه که برای تسریع کار از سال ۱۹۰۴ وارد سرمایهگذاری شده هم، از این همه گشتن و هیچ نیافتن خسته شده بود. این شرکت در واقع با این فکر عبث که خیلی زود به نتیجه میرسند و درآمدی کلان نصیبش میشود، حاضر به همکاری شده بود.اکنون دیگر رینولدز یک تلگراف مصرانه و قاطع دریافت کرده بود: تا عمق ۱۶۰۰ فوتی حفاری کنید، بعد تعطیل.
اما تعطیلی اصلا جزو شخصیت «جورج رینولدز» نبود حتی اگر قرار بود در آینده به این نتیجه برسد که تمام جستوجوهایش محکوم به فنا است. ده روز است که آنها به منطقه «شاردین» آمدهاند، هشت ماه است که کلا حفاری را شروع کردهاند و شش سال است که بدون دریافت هیچ نتیجهای دارند زحمت میکشند. بارانهای سیل آسا در چهار ماه گذشته، تمام زحمتهایشان را در جاده ارتباطی مسجدسلیمان شسته و با خود برده بود، همان جایی که دو هفته پیش مته حفاری در یکی از دو چاهی که به عنوان آخرین شانس، حفاری میشدند شکست و یک هفته زحمت کشیدند تا آن را خارج کردند. اما زمان موفقیت و موعد اثبات اراده به دیگران نزدیک بود. صبح زود روز ۲۶ مه سال ۱۹۰۸ بوی گند سولفور تمام محوطه کمپ را پر کرد. ساعت ۴ صبح بود که مته به عمق ۱۱۸۰ فوتی رسید و فوارهای از نفت، آسمان سپیده دم را قشنگ تر کرد. از پرشیای دوردست، تلگرافها خیلی دیر میرسید. پنج روز طول کشید تا ویلیام دارسی خبرهای خوب را دریافت کند. «اگر راست باشد، همه مشکلات ما تمام شدهاند»، دارسی با لبخندی امیدوارانه این را با خودش گفت. ولی خیلی زود ترسی شگرف به چهرهاش دوید و افزود: «به هیچ کس نمیگویم تا خبر قطعی به دستم برسد».بعد از یک سال، شرکت نفتی آنگلو - پرشین که زمانی تبدیل به BP شد، پا به عرصه تجارت گذاشت. خبرها از استعداد شگرف این شرکت تازه تاسیس برای موفقیت حکایت میکرد به طوری که در روز نخست تاسیس شرکت آنگلو- پرشین که سهام بازرگانی آن در لندن و گلاسگو دایر شد، مردم در پنج ردیف جلوی بانکهای موسوم به بانکهای اسکاتلندی صف کشیدند و هر کسی دعا دعا میکرد که بتواند در این تجارت موفق شریک شود. و ویلیام دارسی که نزدیک بود همه چیزش (داراییها و آبرویش) را از دست بدهد، اکنون از هر زمان دیگری در زندگیش پولدارتر شده بود.
تاریخ اولیه (۱۹۰۹ تا ۱۹۲۴)
به عشق یافتن نفت در پرشیا، کاروان جورج رینولدز و دوستان کاشفش هفت سال تمام را در احاطه مثلثی هول انگیز از گرمای طاقتفرسا، یاس و ناامیدی و بالاخره بیماریهای رودهای سپری کردند. اما هفت سال بعد هم برای شرکت آنگلو- پرشین خیلی آسانتر نبود. فاصله منطقه اکتشافی تا ساحل خلیج فارس نزدیک به ۲۱۰ کیلومتر راه ناهموار بود، یعنی همان جایی که شرکت آنگلو-پرشین در حال ساخت مجموعه پالایشگاهی بود تا نفت خام غلیظ استخراج شده را به محصولات قابل استفاده تبدیل کند. فقط آوردن وسایل اکتشافی لازم به منطقه ماهها طول میکشید. از اینها گذشته، آنها حالا باید یک خط لوله هم در این مسیر پر پیچ و خم کوهستانی برپا میکردند. قطعههای لوله به صورت بستهای از ایالات متحده وارد شد و گروه تا جایی که میتوانستند آنها را با استفاده از کشتیهای رودخانه پیما جابهجا کردند. قاطرها زحمت بقیه راه را کشیدند و هر جا سراشیبی تندی بود و حیوانات از پس آن برنمی آمدند، لولهها بر پشت کارگران حمل میشد. کار بسیار آهسته و طاقتفرسا پیش میرفت. همه چیز دو سال طول کشید. از آن طرف به خاطر تاخیر در ساختوساز، تاسیس پالایشگاه هم کند پیش میرفت. اما در عوض وقتی کار به پایان میرسید، پالایشگاه آبادان تبدیل به بزرگترین پالایشگاه جهان میشد با مجموعهای از بهترین نیروهای کار شامل مکانیکها، کارگران پرچ کاری، بناها، دفتردارانی که از هندوستان به ایران آمده بودند و بالاخره نجاران چشم بادامی ماهری که به امید حقوق چشمگیر از دیوار مشهورشان عبور کرده و جاده ابریشم آنان را به اینسو رسانده بود. بین نیروهای کار عدهای از کارگران نیمه ماهر عرب کشورهای اطراف هم به چشم میخوردند. بخش انگلیسیهای منطقه، یک پزشک به نام موریس یانگ هم داشت. یانگ در اصل به پرشیا آمده بود تا مراقب گروه اکتشافی باشد، اما وقتی به خودش آمد، دید که تبدیل به پزشک عمومی مردم منطقه شده است.
ارسال نظر