خرید اف‌14 از زبان ارتشبد طوفانیان - 2

صدقی - از چه نظر آقا خطرناک بود؟

طوفانیان - آخر نمی‌دانم، الان هم دلم نمی‌آید بگویم برای این که آنهایی که اشخاصی که این وسط بودند می‌خواستند حق‌الحساب بخورند آدم را می‌‌کشتند. چه بگویم؟ بالاخره ما پا شدیم و آمدیم. پا شدیم و آمدیم آمریکا. رفتیم Long Island اف ۱۴ را دیدیم. رییس نظارت اف ۱۴ توی Long Island یک آدمیرال بازنشسته بود به نام Tomzan، می‌دانید اف Tomcat ۱۴ است که این اسمش گرفته شده از اسم دو تا آدمیرال که خیلی مهم بودند تو ارتش آمریکا، آن یکی‌اش نمی‌دانم اسمش چه بود ولی این Tomzan بود. Tomzan به من گفت، «ژنرال طوفانیان این یک آقایی که وابسته دریایی آمریکا در ایران بوده آمده دلالی این هواپیمای اف ۱۴ را می‌خواهد». گفتم این کیست؟ اسمش کاپیتان پولارد است. گفتم این کاپیتان پولارد چه‌کاره است؟ کیست؟ واسه چی؟ گفت، این کاپیتان پولارد می‌گوید من بودم که در سال ۱۹۵۲ دلارها را بردم ایران و شاه را روی تخت سلطنت نگهش داشتم.

صدقی سال ۱۹۵۳

طوفانیان- و شاه به من مدیون است. بنابراین باید به من حق‌الحساب بدهد، نمایندگی‌اش را بدهد. گفتم که به هیچ عنوان دیناری برای این هواپیماها به کسی نباید بدهید. گفت، Armed Services Procurement Regulation،ASPR گفت: در ASPR یک ماه دارد که ما می‌توانیم به توزیع‌کننده و نمی‌دانم چه اینها پول بدهیم. گفتم من ASPR را عوض می‌کنم. نمی‌گذارم و ندهید، قیمت‌تان را بیاورید پایین. رفتم لس‌آنجلس و اف ۵ و اف SE و اینها را دیدم و برگشتم آمدم واشنگتن و رفتم پنتاگون. آن وقت یک آقایی رییس می‌شود به نام اولدی. گفتم آقای اولدی شما در ASPR تان ماده‌ای دارید که حق‌العمل می‌دهید. گفت، بله. گفتم من خریدی که می‌کنم نمی‌خواهم حق‌العمل بدهم. گفت، آخر برای چه؟ گفتم نمی‌خواهم بدهم، پول دفاع مال مردم است، مال پیرزن‌ها است برای چه حق‌العمل بدهم، نمی‌دهم. بنابراین من می‌خواهم به ASPR یک ماده برای ما اضافه کنید. رفت و آمد و گفت نمی‌شود. گفتم نمی‌شود ندارد، من می‌خرم، اگر خریدار منم می‌گویم یک ماده باید بگذارید، یک note بگذارید. یک note به ASPR اضافه کردم. یک note گذاشتم procurements for Iran خرید با ایران. در خرید این ماده نوشته که هیچ نوع حق‌العمل و پولی recurring expense حق ندارند منظور کنند. می‌دانید این جا هم باز به ما حقه زدند، این جا هم حقه بود. برای چه؟ برای اینکه بعدها که گذشت... حالا خیلی رفتیم آن‌ور.

صدقی- خواهش می‌کنم، بفرمایید.

طوفانیان- بعدها که گذشت ما فهمیدیم که اه، این گرومن ۲۵میلیون دلار به یکی داد. با مبلاس را صدایش کردم و گفتم بیا ایران. آمد ایران. گفتم من به شما چه گفتم؟ مگر نگفتم دیناری به کسی حق‌العمل ندهید. شنیدم حق‌العمل... گفت، «آره» گفتم برای چه؟ گفت، قرارداد داشتیم. گفتم قرارداد چه داشتید، قراردادت را ببینم. آقا یک قرارداد داشتید با یک واسطه که این قرارداد اگر بر حسب آن قرارداد رفتار می‌کردند

۱۲۰ میلیون دلار برای آن خرید این واسطه می‌گرفت. بعد دیده بودند که این پول را نمی‌شود گرفت. آمده بودند نصفش کرده بودند شصت میلیون. باز دیده بودند نمی‌شود. یک کاری کرده بودند که آخرش ۲۵میلیون بود، آخرین تجدیدنظرش بیست‌وپنج میلیون بود. بعد توهین‌آور. بالاخره ما آمدیم و رفتیم وزارت دفاع. گفتم که این پول مال من است، منی که می‌گویم یعنی دولت ایران. آخر از این نور تروپ هم من چهار میلیون گرفته بودم. اینجا آمدند چک به من دادند. این چک را بعد رفتم اینجا سفارت تو واشنگتن تلگراف کردم که این پول را من از نورپروت گرفتم. وقتی انقلاب شد این متقلب‌ها این دروغگوها این کاغذ را آوردند توی تلویزیون و اینها که ببینید افسر شاه چه شکلی پول برای شاه گرفته؟ بابا این نه افسر، من افسر شاه بودم؛ اما من پول برای شاه نگرفتم این پول را از خزانه دولت آمریکا گرفتم. آن وقت گفتم این ۲۵میلیون دلار مال من است، یعنی «من» متوجه می‌شوید که مال من یعنی خزانه دولت. گفتند نه و ما دعوایمان شد. آن وقت «رامزفلد» بود وزیر دفاع. گفتم که باید بدهد. این مدیر کل پرزیدنت است، گرومن زیر بارش نمی‌رفت. تا بالاخره یک دفعه دیگر آمدم و جلسه شد و business line شد با رامزفلد. آن فیش هم رییس اداره فروش بود نشستند. گفتم ببینید من یک روزی آمدم تو این وزارتخانه (این رامزفلد مرد منصفی بود،‌ من تقریبا نتوانستم نهار بخورم) گفتم آقای رامزفلد من یک روزی آمدم اینجا من زبان انگلیسی‌ام هم خوب نیست، ادبیات انگلیسی نخواندم. من،‌ این جمله‌ای که الان به شما می‌گویم به آن کسی که جای این ژنرال فیش نشسته بود، گفتم من، گفتم که خریدی که من می‌کنم نمی‌خواهم، گفتم من مخالف این نیستم که کسی که کار می‌کند حق کارش را نگیرد،‌ هر کسی کار می‌کند باید مزد کارش را بگیرد ولی من مخالف این هستم که یک کسی یک گوشه‌ای بنشیند الکی پول مردم را بگیرد؛ برای چه؟ من آمدم گفتم یک ماده‌ای بگذارید که من وقتی هواپیما، تانک، کشتی هر چه می‌خرم پول مفت به کسی ندهیم. من دیگر ادبیات انگلیسی را نمی‌دانم که این جمله‌اش را چه کار کنم من این را گفتم. حالا دارید به من می‌گویید که این را ما جزو Recuring expense نگذاشتیم، این را ما از corporate دادیم. آخر از چه corporate ? corporateای که در حال ورشکستگی بود، آخر گرومن وقتی که ما سفارش دادیم. به او می‌خواست قرض بکند، هیچ جا به او قرض نمی‌داد. این می‌خواست صد، دویست میلیون دلار قرض بکند که کارش را راه بیاندازد، کسی به او قرض نمی‌داد. بانک‌ها به او می‌گفتند، یک نفر اول به شما قرض بدهد، که شصت میلیون، پنجاه میلیون، هفتاد میلیون به شما قرض بدهد باقی‌‌اش را ما می‌دهیم. اما تا یک کسی آن اولی‌اش را نداده ما نمی‌دهیم.

اینها با من صحبت کردند. گفتم من به شما می‌دهم. رفتم پهلوی شاه. گفتم اعلی‌حضرت من الان پول دارم با یک بهره متداول مملکتی هر چه که ... این پول را می‌دهم به بانک مرکزی یا بانک ملی هر کدام را که بگویید.