تاریخ معاصر
سلب اختیارات رییس سازمان برنامه
گویا سلب اختیاری که از رییس سازمان برنامه به عمل آمد، آقای ابتهاج را [به شدت] ناراحت کرده بود. اگر شما میدانید که پشت پرده چه بود، بفرمایید تا ضبط شود.
چگونه ابتهاج از ریاست سازمان برنامه کنار گذاشته شد؟ در بخش پایانی از خاطرات جعفر شریفامامی که در گفتوگو با حبیبالله لاجوردی نقل شده است، چگونگی این برکناری و دلایل آن شرح داده میشود.
گویا سلب اختیاری که از رییس سازمان برنامه به عمل آمد، آقای ابتهاج را [به شدت] ناراحت کرده بود. اگر شما میدانید که پشت پرده چه بود، بفرمایید تا ضبط شود. بله. آن هم حالا [مکث]. یک روزی اقبال تلفن کرد به من که بیا. یک کار فوری دارم. رفتم آنجا. اقبال گفت: «اعلیحضرت فرمودند که اختیارات ابتهاج را بگیرید.» گفتم: «بگیرید، یعنی که بگیرد، به کی داده بشود؟» گفت: «اختیاراتش داده بشود به دولت.» گفتم: «خیلی خوب. از من چه میخواهید؟» گفت: «میروی توی اتاق چیز، تنها مینشینی [قطع کلام].
کدام اتاق؟
«توی اتاق هیات [دولت] و طرح قانونی این کار را بنویس و بردار و بیا.» بنده هم رفتم آنجا. به نظرم یک ماده، یا دو ماده نوشتم و آوردم به او دادم. خواند و فورا تلفن کرد به محمدرضا پهلوی، رفت آنجا و به عرض رساند.
تصویب شد.
ببخشید. ماده را کی نوشت؟
من خودم نوشتم.
سرکار نوشتید، دادید به دکتر اقبال، دکتر اقبال هم رفت به عرض رساند؟
بله. به عرض رساند. آمد. شب هیات داشتیم. من منتظر بودم که [دکتر اقبال] این را در هیات دولت مطرح بکند. مطرح نکرد. خوب. هیچ نگفتم برای اینکه من انتره (interet) [علاقه] خاصی در این امر نداشتم - یعنی دنبال این که اختیارات او گرفته بشود، [نبودم]. البته، خوشحال بودم از اینکه اختیاراتش گرفته بشود، برای اینکه ما دائما در زد و خورد بودیم، ولی دلیل خاصی نداشتم- فردا روز جلسه مجلس بود. دکتر اقبال تلفن کرد که شما ساعت مثلا ده بیایید مجلس. رفتم آنجا. دیدم که همه وزرا آن جا هستند. تعجب کردم که مطلب چیست؟ چه چیز مهمی باید باشد، اینها. بعد ما رفتیم توی اتاق بودجه که جایش بزرگتر بود. آنجا نشستیم. [دکتراقبال] در را داد از پشت بستند. هیات دولت آنجا تشکیل شد. این طرح مطرح شد. همه تایید کردند خوشحال شدند، فلان و اینها، چون هیچ کدام دل خوشی از ابتهاج نداشتند. طرح که تصویب شد، از اتاق بودجه درآمدیم. بلافاصله اقبال توی جلسه [مجلس] رفت و یک طرح دوفوریتی داد به مجلس. تا طرح را داد و خوانده شد این قدر استقبال شد؛ چون همه از او [ابتهاج] ناراضی بودند. ناراحت بودند. بیشتر علتش هم این بود که (اینرا من عیب او نمیدانم. جزو محاسنش است) در مقابل وکلا مقاومت میکرد، ولی به صورت خشنی که از او ناراحت و ناراضی میشدند.
به هر حال، فوریت طرح مطرح و تصویب شد. آنجا شنیدم که تیمسار صفاری (صفاری نسبتی داشت با ابتهاج) رفته بود و با تلفن به او خبر داده بود که چه نشستهای که تمام اختیاراتت را دارند میگیرند و تصویب دارد میشود و فلان و اینها. او [ابتهاج] فرصتی نداشت که کاری بکند والا اگر فرصت داشت، جلوی آن [طرح] گرفته میشد.
همین نکته جالب است. چرا لازم بود برای چنین کار سادهای یک چنین ترتیباتی داده بشود؟ آقای ابتهاج چه کار میتوانست بکند؟
برای اینکه نمیدانم چه فشاری پشت او بود که ملاحظه میشد از اینکه کاری علیه او بکنند یا فلان و اینها.
اقبال گفت که اگر این کار را ما [به ترتیب] معمول در هیات [دولت مطرح] کرده بودیم، درز میکرد بیرون و جلوی آن گرفته میشد. محال بود بشود به این صورتی که کردیم.
بعد یادم هست که شاه هم چند سال بعد گفت که ما دو مطلب را دیدیم که محرمانه ماند. یکیاش همین مطلب که کاری به نظرش میرسید، میکرد بدون اینکه اصلا فکر بکند صحیح است؟ درست است؟ نیستش عاقبتش چیست؟ فلان و از این حرفها.
ابتهاج زمان امینی بازداشت شد. من هیچ وقت با ابتهاج [مکث]. آن چیزی که من راجع به ابتهاج میدانم [مکث]. من فکر میکنم از لحاظ درستی ایرادی به ابتهاج هیچ وقت وارد نبود.
من از این بابت [درباره] او هیچ وقت حتی چیزی نشنیدم. بعد از اینکه از کار دولت برکنار شد، کار بانکش را شروع [کرد] و پول خوبی از آنجا گیر آورد. سهام بانکش را به هژبر یزدانی خوب فروخت و یکجا پول از او گرفت.
ارسال نظر