تاریخ معاصر- از خاطرات جعفر شریف امامی
دعوا بر سر پتروشیمی شیراز
توبیخ ابوالحسن ابتهاج توسط محمدرضا پهلوی که به عزل او منجر شد، به اختلافی برمیگشت که میان او و جعفر شریف امامی بر سر کارخانه کودشیمیایی رخ داد. در بخش دیگری از خاطرات جعفر شریف امامی که در کتاب حبیبالله لاجوردی چاپ شده است، گفتههای شریف امامی درباره کارخانه کودشیمیایی و اصرار او بر ساخت این کارخانه را میخوانیم.
ابتهاج(سمت چپ) در راه کنفرانس برتون وودز
توبیخ ابوالحسن ابتهاج توسط محمدرضا پهلوی که به عزل او منجر شد، به اختلافی برمیگشت که میان او و جعفر شریف امامی بر سر کارخانه کودشیمیایی رخ داد. در بخش دیگری از خاطرات جعفر شریف امامی که در کتاب حبیبالله لاجوردی چاپ شده است، گفتههای شریف امامی درباره کارخانه کودشیمیایی و اصرار او بر ساخت این کارخانه را میخوانیم. آقای ابتهاج قصد داشت که یک کارخانه کود شیمیایی در خوزستان بسازد و ظرفیت آن ۸۰ هزار تن بود. بنده کاری به کار کود شیمیایی نداشتم. تا یک روزی محمدرضا پهلوی پیشنهاد یک شرکت انگلیسی راجع به گاز حوزه فارس [را] به من داد که این را مطالعه بکن. ببین قابل عمل است یا نیست.
ما بررسی کردیم. پیشنهادشان این بود که گاز را بیاورند به شهر شیراز و سوخت شیراز را تامین بکنند. [مطابق] برآوردی که [ما] کرده بودیم، میزان مصرف گاز شیراز تکافو نمیکرد که خرج لولهکشی و سرمایهگذاری را مستهلک بکند. این را بنده به این صورت به عرض محمدرضا پهلوی رساندم. بعد از چندی، پیشنهاد [دیگری] آمد که بعضی از کارخانجات آنجا ممکن است به جای نفت گاز بسوزانند. آن وقت مصرف گاز بالا میرود. (آن وقت گازها همه در هوا سوخته میشد و هدر میرفت.) طرحی را که دو مرتبه به من دادند بررسی کردیم و [گفتیم] با اضافه شدن کارخانه سیمان و یک کارخانه کود شیمیایی آن وقت پروژه [لولهکشی گاز به شیراز] یک طرح اقتصادی خواهد بود.
بعد از چندی دو مرتبه همانها پیشنهادی دادند که حاضرند کارخانه کود شیمیایی را هم خودشان نصب بکنند. وقتی که طرح را به بنده دادند، محمدرضا پهلوی گفت با خودشان صحبت بکنید. به ایشان [پیشنهادکنندگان طرح] گفتم، «آقا، وزارت صنایع چنین پولی که یک کارخانه کود شیمیایی بخرد ندارد. ولی من یک کار میتوانم بکنم و آن این است که شما اگر سرمایه لازم را با ریسک خودتان از خارج بیاورید و طرح را به صورت قاطع نهایی در بیاورید که ما بررسی بکنیم که قابل عمل باشد، من در حدودی میتوانم به شما از محل پشتوانه اسکناس وام بدهم، ولی این وامی که به شما میدهم بایستی که گارانتی بانکی [ضمانت بانکی] برای باز پرداختش به من بدهید. من به کارخانه کار ندارم چون کارخانه در واقع با سرمایه شما شروع میشود و [کارخانه] چه خواهد بود، چه خواهد شد، فلان و اینها را من اطلاع صحیحی ندارم. علی هذا، گارانتی بانکی از شما میخواهم.»
اینها رفتند و بررسی کردند. گفتند، «ما حاضریم که سرمایه [را] خودمان بیاوریم و خودمان [کارخانه را] نصب بکنیم به شرط اینکه تا [زمانی که] سرمایهای که گذاشتیم مستهلک بشود، گاز به ما همین جور مجانی داده بشود. این امتیاز را داشته باشیم.»
البته آن وقت چون گاز سوخته میشد در هوا و هیچ مصرفی نداشت، موافقتش خیلی سهل بود. گزارشی بنده تهیه کردم. در شورای [عالی] اقتصاد مطرح شد. همان موقع ابتهاج مخالفت کرد. گفت، «کارخانه ما برای مصرف داخلی به قدر کافی تولید خواهد کرد و این کار لغو است. کار صحیحی نیست، چه و اینها.»
بنده دو مرتبه با اینها مذاکره کردم راجع به این که شما این ۸۰ هزار تن را اگر تولید بکنید، ما ممکن است مصرف داخلی نداشته باشیم. [ما] تعهد خرید نمیتوانیم بکنیم. شما باید خودتان تعهد صدور بکنید- به قیمت بینالمللی بتوانید اینها را صادر بکنید. [چون] قرارداد را بسته بودم، یک ضمیمه قرارداد با اینها دو مرتبه امضا کردم- با امضای خود آنها که آنچه که مصرف داخلی است به قیمت بینالمللی بفروشند و آنچه که برای ما زائد است صادر بکنند. کود شیمیایی هم اتفاقا آن موقع خیلی تقاضا در دنیا داشت و چیزی [بود که] هیچ وقت زمین نمیماند. حالا هم خیال میکنم هنوز همین طور باشد. کود شیمیایی هر روز مصرفش رو به افزایش است.
بعد از اینکه قرارداد امضا شده بود، آن را من در شورای [عالی] اقتصاد مطرح کردم و توضیح دادم که این کارخانه را ما به صورتی میسازیم که خودمان هیچ سرمایهگذاری نکنیم. یک وامی به اینها داده میشود- در مقابل گارانتی بانکی معتبر که قابل قبول بانک ملی باشد. مازاد محصولمان را هم، آنچه که در داخل مصرف نشود، اینها به قیمت بینالمللی صادر میکنند. یعنی هیچگونه ایرادی کسی نمیتوانست به طرح به این خوبی بگیرد و تصویب شد. بعد از اینکه قرارداد را ما با دو کمپانی انگلیسی و فرانسوی امضا کردیم، بنده روی اعتمادی که به تمامی قرصکاریهایی که کرده بودم داشتم که از هر لحاظ این طرح غیرقابل ایراد است، یک نسخه [آن را] برای آقای ابتهاج فرستادم و گفتم که طرح قرارداد [کارخانه کود شیمیایی] را که ما بستیم [برایتان] میفرستم. [این طرح] هنوز عمل نشده، اگر نظری دارید، بدهید. آن ضمیمه قرارداد را همراه نفرستاده بودم. فقط همان اصل قرارداد را فرستاده بودم.
[آقای ابتهاج] این قرارداد را میخواند و میبیند که برای مازاد محصول در قرارداد چیزی ذکر نشده. بدون اینکه از من بپرسد، میرود پیش شاه و میگوید، «بله. فلانی دروغ گفته به شما و این قراردادی که امضا میکند اصلا برای صادراتش هیچ پیشبینی نشده است.» محمدرضا پهلوی تلفن میکند به اقبال که شریف امامی توضیحی که داد در شورای [عالی] اقتصاد این بود که مازاد محصول را باید صادر بکنند. اینجا که چیزی در این امر ندارد و الان ابتهاج آمده و ایراد گرفته، فلان، از این حرفها.
به اقبال گفتم که شما پنج دقیقه صبر کنید. من رو نوشت ضمیمه قرارداد [را] مشعر بر اینکه مازاد محصول را با قیمت بینالمللی صادر بکنند و هیچ محصول کود شیمیایی روی زمین نماند، برای شما میفرستم. دکتر اقبال هم بلافاصله فرستاد برای محمدرضا پهلوی.
محمدرضا پهلوی از این بابت خیلی ناراحت شد که این مرد [ابتهاج] چرا این قدر لجبازی میکند و این کار هیچ گونه ایرادی به آن نیست. چرا هی پافشاری میکند. پا میشود [میآید] اینجا که دروغ گفتند، راست گفتند، فلان. این حرفها چیست؟ خلاصه دستور میدهد که ابتهاج را توبیخ بکنند. اینها را دیگر آقای اقبال به من گفت که محمدرضا پهلوی [به من] گفت که به رییس دفتر آن وقت، آقای [مکث] پیرمردی بود. اسمش حالا یادم میآید. بعد به شما میگویم. به او بگویید که ابتهاج را توبیخ بکند. اقبال گفت، من فورا تلفن کردم [به رییس دفتر مخصوص] و گفتم محمدرضا پهلوی فرمودند یک توبیخ تندی بنویسند برای آقای ابتهاج بعد هم به او ابلاغ شد.این کار به آن جا رسید و ما کار را شروع کردیم. آن وقت بنده مراقبت دقیق میکردم که جریان گردش کار کاملا طبق برنامه پیشبینی شده باشد و عقب نیفتد. هیچ پیشامدی نکند که اسباب زحمت بشود. ضمنا محل کارخانه را که باید در فارس باشد و آب هم داشته باشد، بررسی کردند. یک نقطهای را رویش دست گذاشتند [و گفتند] که آنجا رودخانه هست. سنگ آهن هست و زمین کافی هست برای اینکه کارخانه را بین کوه و دشت نصب بکنند. بررسی [که ما] کردیم [دیدیم] این جا متعلق به آقای معدل [است]- معدل شیرازی. معدل شیرازی با من دوست بود. بنده خواستمش و گفتم که ما احتیاج داریم به اینکه آن جا یک کارخانه کود شیمیایی بگذاریم. این باعث آبادی تمام آن محل و همه فارس خواهد شد. تو هم که علاقهمندی به آبادی فارس. زمین اینجا را از ما پول نگیر. مجانی به ما بده. حالا مقدارش یادم نیست، او چندین هکتار زمین که قیمت خیلی حسابی داشت به ما مجانی تقدیم کرد. به وزارت صنایع داد که از بابت زمین هم ما پولی اصلا ندادیم.
ساختن کارخانه شروع شد. مصرف کود شیمیایی آن وقتی که ما این صحبتها را میکردیم، در ایران بود دو هزار تن. سال بعد در اثر تشویقی که شد [و] اینها شد چهار هزار تن. بعد شد شش هزار تن. بعد شد دوازده هزار تن. بعد یک مرتبه شد ۲۵ هزار تن و همین جور اضافه شد. یک مختصری که میگذشت اصلا همه ۸۰ هزار تن ممکن بود که در داخل کشور مصرف بشود. دیگر احتیاجی نبود صادرات داشته باشیم. بعد از من هم، مثل اینکه آن را توسعه دادند. باری کارخانه که شروع کرد به کار، اینها دیگر از ساختن کارخانه توی اهواز نمیدانم منصرف شدند، یا اینکه اصلا جریان کارشان آنقدر طولانی بود که به عمر خود آقای ابتهاج کفایت نکرد. آن کار نشد که نشد. همان یک کارخانه فقط ساخته شد.
ارسال نظر