تاریخ معاصر- تحلیل انقلاب سفید محمدرضا پهلوی
چالشگران حفظ الگوی سنتی
اصلاحات ارضی در ایران گرچه اصلاحاتی به ضرر طبقه متوسط بود، اما در نهایت موجب رشد این طبقه در کشور شد به این ترتیب طبقهای که الگوهای سنتی را تهدید میکرد دقیقا همان طبقهای است که باید برنامه اصلاحات را کنترل و هدایت کند. در بخش پایانی از گزیده کتاب سیاست در ایران، نتایج اصلاحات ارضی شرح داده میشود. دولت مقالات و گزارشهایی را منتشر کرد که بر بیرحمی زمینداران تاکید داشتند و تصاویری را به نمایش گذاشت که نشاندهنده شلاق زدن و شکنجه کشاورزان از سوی زمینداران هستند. این مبارزه که با آغاز این برنامه اصلاح با آن همراه شده است به تدریج کشاورز را درخصوص احتمالاتی که برای وی وجود دارد هوشیار ساخته و انتظار دارد که با اصلاحات ارضی و با سواد شدن، زندگی جدیدی را آغاز کند. یکی از آخرین کارهای ارسنجانی وزیر کشاورزی قبل از ترک سمت خود دعوت برای برگزاری میتینگ کنگره ملی کشاورزان در دیماه سال ۱۳۴۱ در تهران بود. این میتینگ حقوق و موقعیت جدید کشاورزان را به آنها گوشزد کرد و به آنها راه سازماندهی را نشان داد. برنامه اصلاحات روستایی از زمان آغاز پیوسته نیرویی را در خود انباشته ساخته و کنترل و هدایت آن بسیار دشوار شده است.
به عنوان مثال، تقسیمبندیهای پیشبینینشدهای درون طبقه کشاورز به وقوع پیوسته است، به این صورت که کشاورزان معینی از این برنامه منتفع و دیگرانی از این تغییرات دچار رنج و زحمت شدهاند. دستگاه اداری اصلاحات ارضی ضعیف و ناکافی بوده است و کمبود مدیران، متخصصان اقتصاد کشاورزی، مهندسان کشاورزی و نیروهای اداری باعث شده است که برنامه به سمت مسیری غیرقابلکنترل منحرف شود. شبکه مهم تعاونیها صرفا روی کاغذ آمده است و ناظران و مدیران تعاونی بسیار اندک و کمتجربه هستند. در سال ۱۳۴۹، نظام بدیل شرکتهای کشت و صنعت به صورت آزمایشی به اجرا گذاشته شد.
در همان حال، روستاییان تقاضاهای خود را افزایش داده و انتظارات جدیدی را مطرح کردهاند. برنامه سوادآموزی باعث شده است که نوسوادان خواستار آموزش رسمی و حق شرکت در دبیرستان و هنرستان شوند. حضور پراکنده اما سراسری سپاه بهداشت باعث شده است که روستاییان تقاضای پزشک، درمانگاه و بیمارستان کنند. به این ترتیب نه تنها بسیاری از این برنامهها دارای نتایجی ناخواسته بودهاند، بلکه مردمی که قرار بود از این برنامهها منتفع شوند. خواسته بیشتری را مطرح میسازند. نخبگان سیاسی ایران در چنین وضعیتی نیازمند نیروی انسانی ماهر برای هدایت و کنترل نیروهایی هستند که به تازگی آزاد شدهاند. تنها روشنفکران حرفهای - دیوانسالار مایل به مشارکت و متعهد از عهده این کار برمیآیند.
اما طبقه متوسط جدید تعهدی در قبال این برنامه ندارد؛ زیرا بسیاری از اعضای آن از مشارکت در حفظ نظامی که علیه آنها کار میکند سرباز زدهاند. انقلاب سفید که خود براساس الگوهای سنتی به اجرا درآمده است یادآور باقی ماندن گذشته در سراسر جامعه است. براندازان و فنسالاران مطمئنا نسبت به پیوستن به چنین برنامهای تردید دارند. حتی بند و بستچیانی که سمتهایی را در دستگاه اداری اصلاحات ارضی پذیرفتهاند، تعهدی در قبال وظایف موجود ندارند، بلکه بیشتر سرگرم منازعه شخصی و خصوصی هستند که مشخصه نظام شبکهای سنتی است. یکی از جدیترین دلالتهای انقلاب سفید این است که میکوشد با الگوهای سنتی شخصگرایی، پارتیبازی و تنش فراگیر اصلاحات موفقی به وجود آورد. نبود نهادها و عقلانیت باعث عدمامنیت و ناکارآمدی شده است که هماکنون در جایجای روستاهای ایران مشاهده شود. این امر باعث از خودبیگانگی بسیاری از روستاییان شده است که به آنها گفته شده بود قرار است زندگی جدیدی آغاز کنند، اما در واقع خود را قربانیان کارگزاران دولتی میبینند.
اما حتی در جاهایی که برنامه اصلاحات قرین موفقیت بوده، مشکلات جدیدی به وجود آمده است. فرزندان روستاییان از طریق باسوادی و اصلاحات ارضی به ابزاری دست یافتهاند که به آنها امکان میدهد بیشتر و به تعداد بیشتری به درون طبقه متوسط راه یابند. یکی از عمیقترین پیامدهای ناخواسته انقلاب سفید رشد شتابان طبقه متوسط حرفهای است. این دقیقا همان طبقهای است که الگوهای سنتی را مورد تهدید قرار میدهد و دقیقا همین طبقه است که باید این برنامه اصلاحات انفجاری را کنترل و هدایت کند. به این ترتیب معمایی که نخبگان سیاسی ایران با آن روبهرو هستند درست در ذات همان برنامه اصلاحاتی قرار دارد که آنها برای تقویت نظام سنتی به وجود آوردند.
نخست اینکه نخبگان برای به اجرا درآوردن و کنترل اصلاحات، نیازمند مشارکت و تعهد همان طبقهای هستند که آنها را تهدید میکند، دوم آنکه بسیاری از کشاورزانی که از این اصلاحات منتفع میشوند به سمت طبقه متوسط حرفهای در حال گسترش تحرک مییابند و در اینجا است که سطح جدیدی از انتقادات و تقاضاها پیدا میشود. جبر زمانه اجتنابناپذیر بودن تفوق طبقه متوسط حرفهای را آشکار میسازد.
آخرین پیامد ناخواسته سیاست محمدرضاشاه و نخبگان سیاسی ایران به تلاش خاصی برای وارد کردن این طبقه جدید به درون شبکه قدیمی الگوهای قدرت مربوط میشود. تاثیر شکافهایی را که درون طبقه متوسط حرفهای به وجود آمده و تشدید شده است میتوان پس از گذشت مدت زمانی طولانی از دستیابی این طبقه به قدرت سیاسی احساس کرد این امر مطمئنا باعث پیچیدگی مبارزهای میشود که اعضای خاصی از طبقه جدید به منظور ساختن الگوها و فرآیندهایی برای آماده ساختن جامعه ایران در برخورد با چالش مستمر تغییر اجتماعی به آن وارد خواهند شد.
تجربه ایران نشان داده است که سطح طبقه، اهمیت زیادی در سیاست تغییر اجتماعی و سیاست حفظ و تغییر نظام دارد. همچنین این واقعیت که شخصیتها، نخبگان و گروهها از درون طبقات اجتماعی سر بر میآورند، دارای اهمیت است و تبیینکننده بخشی از پیوندهایی است که بین فرد، گروه و روابط طبقاتی وجود دارد. طبقات نماینده تجربه جمعی و رایج در روابط قدرت هستند و اعضای هر طبقه به همین روشها از این قدرت برای درگیر شدن با تغییر استفاده کردهاند.
طبقات به ویژه نماینده نیروهایی قدرتمند هستند؛ زیرا جامعه نیازمند تعهد و مشارکت گسترده به منظور برخورد با چالشهای شدید تغییر است. تغییر روابط طبقاتی امری دشوارتر است و بخشی از آن به این دلیل است که طبقات از مجموعه بزرگی از افراد تشکیل یافتهاند، اما در عین حال از نو بافتن و بازسازی این روابط در زمانی که دستخوش دگرگونی شده دشوارتر است.
چالش با نظامی سنتی که دارای روابط طبقاتی از هم گسیخته است نیازمند سیاست اساسا متفاوتی از سوی کسانی است که در صدد حفظ الگوهای سنتی هستند. درست همان گونه که ترفندها و حیلتاندیشیهای شخصیتها به ندرت باعث تغییری بنیادین در الگوهای طبقاتی میشود، این امر نمیتواند روابط طبقاتی را نیز حفظ کند. از هم گسیختن پیوندها در سطح طبقاتی نماینده تهدیدی است که باید در همان سطح به آن پرداخت.
با وجود این، ولو اینکه تلاشی در قالب طبقه صورت گیرد، احتمال چندانی وجود ندارد که بتوان گسستی را که در روابط طبقاتی پیش آمده است به گونهای درمان کرد که الگوهای موجود حفظ شوند. بیشتر علت این امر در این است که یک سیاست حفظ [نظام موجود] در مقابل تقاضا برای تغییر در بردارنده پیامدهای ناخواسته متعددی است. این مطلب به ویژه در وضعیتهایی صدق میکند که این سیاست حول محور و علیه طبقاتی باشد که از ایجاد ارتباط براساس روابط سنتی امتناع میورزند. سیاست حفظ نظام در جهانی به سرعت در حال تغییر امری مخاطرهآمیز و پرهزینه است. ارتجاعیترین و دوامآورترین الگوها به ناچار تحتفشار نیروهای اجتماعی جدید فرو میریزند. در ایران، گروهها و طبقات جدید در فرآیند به چالش کشیدن الگوهای سنتی سیاست قرار دارند.
ارسال نظر