نوروز؛ از دیرباز تا امروز
درباره نوروز در عهد هخامنشیان میدانیم که پادشاهان با جلال و جبروت تمام به بار عام مینشستند و فرمانداران هر ایالت و ولایت را که هدایائی پیشکش آورده بودند، به حضور میپذیرفتند.
چنانکه از نقش پلکان کاخ آپادانا در تختجمشید پیداست این هدایا عبارت بوده از اسب و گاو و شیر و شتر وچیزهای پوشیدنی و گستردنی.
درباره نوروز در عهد اشکانی میتوان گفت که اطلاعات مهمی از چگونگی برگزاری این جشن در آن دوره در دست نیست، اما از آنجا که اطلاعات مربوط به جشن مهرگان، نشان میدهد که این جشن، پس از استیلای اسکندر مقدونی و اعقابش یعنی پس از حدود سیصد سال، بار دیگر زندگی از سرگرفته است، بنابراین میتوان حدس زد که نوروز نیز جانی تازه گرفته و در نزد مردم و پادشاهان با احترام برگزار میشده است.
برخلاف دو دوره پیشین اما، از دوره ساسانی اطلاعات قابل ملاحظهای درباره نوروز بر جای مانده است.
در کتاب"بندهش" که از این دوره به یادگار مانده از نوروز سخن میرود و از نیکوکارانی یاد میشود که در آن روز دختران خود را به دریاچهای مقدس میفرستادند تا سوشیانت، موعود دین زردشتی، از آنان زاده شود.
ذبیحالله صفا، نویسنده و استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران نوشته است که در این عهد، نوروز را در میان ملت و دربار مراسم مخصوص و تشریفات فراوان در کار بوده است و به تحقیق میتوان گفت که در هیچ زمان مراسم نوروز را با اینهمه تکلفات بجا نمیآوردند.
نوروز در دوره ساسانی
مراسم نورورز در دوره ساسانی بسیار چیزهای گفتنی دارد از جمله اینکه چند روز قبل از عید در صحن دربار 12 ستون از خشت خام برپا میکردند و بر بالای هر ستون یکی از غلات مانند گندم، جو، ماش، عدس، ذرت و ... میرویاندند تا بدانند کدام غله در آن سال بهتر میروید و محصولش فراوانتر است.
درخانهها نیز گفتهاند که هفت نوع سبزی میکاشتند تا آن را که بهتر میروید بشناسند.
گویا همین رسم فرخنده است که هنوز هم به صورت گذاشتن سبزی بر سر سفره هفت سین باقی مانده است.
یکی دیگر از رسوم این دوره برافروختن آتش در شب نوروز بود و چه بسا آتشی که اکنون در شب چارشنبه سوری بر میافروزند یادگار همان دوره باشد.
از آئینهای دیگر نوروز در این دوره ریختن آب به یکدیگر بوده است که هنوز هم به صورت گلاب پاشیدن در روزگار ما باقی مانده است.
درباره نوروز در قرون اولیه اسلامی دکتر صفا مینویسد که در قرن اول و اوایل قرن دوم اسلامی، نوروز بر اثر تغییراتی که در حالت اجتماعی و سیاسی ایرانیان ایجاد شده صورتی دیگر گرفت. در این ایام دیگر نوروز را در درباری باشکوه مانند دربار شاهنشاهان ساسانی راه نبود و فقط سالی یکبار برای تسلیت مردمی مغلوب و ماتمزده پدیدار میشد.
احیاء نوروز در دوره اسلامی
با وجود این نوروز از زمان مامون، خلیفه عباسی، کم و بیش زنده شد و پس از دوره امویان در دوره عباسیان که به نوعی دست پرورده ایرانیان بودند و پس از قیام ابومسلم خراسانی بر سر کار آمده بودند، بار دیگر زندگی از سر گرفت.
به ویژه آنکه رسم نوروز سبب میشد امیران و بزرگان محلی به مناسبت نوروز هدایای گرانبهایی برای خلیفه بفرستند.
گذشته از عباسیان که نوروز را به هر صورت محترم میداشتند، حکومتهای ایرانی که در نواحی مختلف بر سر کار آمدند از آن جمله سامانیان (۲۶۱ تا ۳۸۹ق) و آل بویه (۳۲۰ تا ۴۴۸ ق) در خراسان و شمال و جنوب ایران در زنده نگهداشتن نوروز کوشیدند و آئینهای نوروزی را در بین ایرانیان زنده کردند.
علی بلوک باشی محقق معاصر در کتاب "نوروز جشن نوزائی آفرینش" (چاپ سال 1380) درباره شیفتگی ایرانیان در نگهداشت و احیای آداب و رسوم نیاکان در نخستین سدههای اسلامی، از قول امام شوشتری، از علمای شیعه، می نویسد:"مردم در زنده نگاه داشتن آئینهای نوروزی حتی در روزگاران تیرهای که خلیفگان عرب با سنتهای ایرانی سخت دشمنی میکردند و آنها را نشان کفر و مجوسیگری وانمود میکردند، از سنتهای ملی و قومی خود دست بر نمیداشتهاند."
او همچنین متنی از "ابن حوقل" که در زمان نوح سامانی سراسر کشورهای اسلامی روزگار خود را سیاحت کرده، نقل میکند که نشان میدهد مردم اصفهان در آن زمان در کنار زاینده رود گرد میآمدند و به جشن و عیش و طرب میپرداختند.
نقل او از ترجمه «محاسن اصفهانی» نیز نشاندهنده آن است که طوافان و بازاریان، انواع کالاها را برای فروش در اصفهان عرضه میکردند و جمعیت خریدار در بازارها موج میزده است.
بلوک باشی همچنین سخن امام محمد غزالی، فیلسوف اسلامی (۴۵۰ - ۵۰۵ ق) را در شرح «منکرات بازارها» نقل کرده و سپس نتیجه میگیرد که: بیان غزالی در بازداشتن مسلمانان از خرید اسباب و بازیچههای ایرانی در عیدهای نوروز و سده، رواج بسیار زیاد این جشنها و جاذبه آئین نوروزی در میان ایرانیان مسلمان آن زمان را نشان میدهد. نوروز و سده در میان مردم آنچنان اعتبار و ارزشی داشت که غزالی فتوا میدهد که «نوروز و سده باید که مندرس شود و کسی نام از آن نبرد».
سخن امام محمد غزالی به دوره سلجوقیان باز میگردد که در آن نوروز رونق داشت، اما پس از سلجوقیان و خوارزمشاهیان، ایلغار مغول رسم نوروز را بر انداخت و قحط سال عشق و عاطفه پیش آمد و کسی را پروای کس نماند.
اما برخلاف رای امام محمد غزالی نه تنها نوروز از میان نرفت بلکه در دورههای بعد بویژه در دوره صفوی که شیعیان حکومت را در دست گرفتند، علما و روحانیون در حفظ و نگهداری نوروز کوشیدند و نوروز را یک روز مقدس به شمار آوردند چنانکه ملا محمد باقر مجلسی، از علمای شیعه و مولف بحارالانوار، به نقل از امام جعفر صادق(ع) نوروز را روزی فرخنده که آدم در آن آفریده شد، معرفی میکند و به نقل از امام موسی بن جعفر(ع) مینویسد: خداوند در نوروز آفتاب را برتاباند و بادها را فرمان داد تا بوزند و ابرها را گفت که ببارند تا گل و گیاه روی زمین برویند.
نیز براساس روایتی دیگر در همین روز حضرت محمد امیر مومنان را در غدیر خم به جانشینی خود برگزید.
پس از دوره صفویه در زمان افشاریه و قاجاریه و بویژه در دوره پهلوی، نوروز همچنان گرامی و محترم ماند و حکومتها نه تنها سر ستیز با آن نداشتند بلکه در رونق آن سعی میکردند.
امروز نیز بنا به نوشته علی بلوک باشی «ایرانیان شیعه بنا بر سنتهای دینی، نوروز را روزی مقدس و خجسته میپندارند و آداب نوروزی را با فرهنگ ایرانی - اسلامی درآمیخته و به آن جلال و شکوهی خاص بخشیدهاند.»
آداب نوروزی، آنها که ماند و آنها که فراموش شد
از جشنهای متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشنهای اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست.
نوروز تنها جشنی است که یک جشن کوچکتر (چهارشنبه سوری) به پیشواز از آن میآید و جشنی دیگر(سیزده به در) به بدرقه آن. در واقع نوروز مقدمه و موخرهای دارد که خود آنها به تنهایی از جشنهای دیگری چون شب یلدا مفصل ترند.
اما به غیر از چهارشنبه سوری و سیزده بدر که هر آداب خود را دارند، نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده است که امروز فقط برخی از آنها بر جای مانده و پارهای در دگر گشتهای زمانه از بین رفتهاند.
از رسمهای بجا مانده یکی راه افتادن حاجی فیروز است.
حاجی فیروزها با چهره سیاه کرده، دایره و دنبکی به دست میگیرند، به خیابان میآیند و به رقص و شیرینکاری و خواندن اشعاری با ریتم و آهنگ رقص میپردازند:
حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه میدونن، منم میدونم، عید نوروزه.
ارباب خودم سلام علیکم، ارباب خودم سرتو بالا کن، ارباب خودم منو نیگا کن، ارباب خودم لطفی به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندی، ارباب خودم چرا نمیخندی؟
بشکن بشکنه بشکن، من نمیشکنم، بشکن، اینجا بشکنم یار گله داره، اونجا بشکنم یار گله داره! این سیاه بیچاره چقد حوصله داره.
خانه تکانی از دیگر آیینهای نوروز است. ده پانزده روز مانده به نوروز خانه تکانی شروع میشود. در این آیین، همه وسایل خانه گردگیری و شستشو و پاک و پاکیزه میگردد. چنان زوایای خانه را میروبند که اگر تا یکسال دیگر هم آن زوایا از چشم خانم خانه پنهان بماند یا فرصت پاکیزه سازی آنها به دست نیاید، قابل تحمل باشد.
وسواس برای این پاکیزه سازی تا این حد جدی است که در و دیوار خانه اگر نه هر سال، هر چند سال یکبار نقاشی میشود.
پس از خانه تکانی نوبت سبزه کاشتن میشود. مادران حدود یک هفته مانده به نوروز، مقداری گندم و عدس و ماش و شاهی در ظرفهایی زیبا میریزند و خیس میدهند تا آهسته آهسته بروید و برای سفره نوروزی آماده گردد.
داستان میر نوروزی این است که در پنج روز آخر سال فرماندروایی شهر را به فردی از پایین ترین قشرهای اجتماعی می سپردند و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب میکرد و فرمانهای شداد وغلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان میداد.
یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارت تبریکها فرا می رسد. فرستادن کارت تبریک برای همه دوستان و آشنایان یک کار مرسوم است. اقوام و دوستانی که در دیگر کشورهای یا شهرها زندگی میکنند، جای خود دارند.
در این زمان دیگر چهارشنبه سوری فرا رسیده و باید از روی آتش پرید. چهارشنبه سوری خود به مثابه یک جشن مستقل، آداب خود را دارد. آتش افروختن و پریدن از روی آتش، خوردن آجیل چهارشنبه سوری و ....
اما در روزگار ما این جشن دگرگونی های زیادی به خود پذیرفته است. از جمله آنکه به علت جلوگیری نیروهای انتظامی از آتش بازی و بوته افروزی، ترقه بازی در بین جوانان باب شده که بیشتر موجب اذیت و آزار مردم و ایجاد صوت های ناهنجار می شود.
در حالی پیش از اینها حکومتها با آتش بازی و بوته افروزی مخالفتی نمیورزیدهاند، این جشن آرامتر و دلپذیرتر و حتی زیباتر برگزار میشد.
پس از چهارشنبه سوری، نوروز فرا میرسد. آماده کردن سفره نوروزی، خرید میوه و شیرینی و آجیل، آماده شدن برای تحویل سال، دعای تحویل سال، دید و بازدید عید، عیدی دادن و عیدی گرفتن همه در طول روزهای عید انجام میشود.
دعای سال تحویل
دید و بازدید رفتن تا پایان روز ۱۲ فروردین ادامه دارد . اما معمولاً در همان صبح نوروز به دیدن اقوام نزدیک، مانند پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، پدر و مادر زن یا شوهر، عمه، عمو، خاله، دایی و ...میروند.
روزهای بعد نوبت اقوام دورتر فرا میرسد و سر فرصت به دیگر اقوام و دوستان سر میزنند و دیدارهای تازه میکنند. حتی اگر کسانی در طول سال به علت کدورتهایی که پیش آمده از احوال پرسی یکدیگر سرباز زده باشند، این روزها را فرصت مغتنمی برای رفع کدورت میشمارند و راه آشتی و دوستی در پیش میگیرند. البته دید و بازدید هم در این سالها تغییرات قابل توجهی به خود پذیرفته و نزد کسانی که از تمکن مالی برخوردارند، شکل سفر گرفته است. از آنجا که مدارس در ایام نوروز تا 14 فروردین تعطیل است، فرصت خوبی برای سفر کردن به دست میآید. پس گروه کثیری از مردم به شهرهای حاشیه دریای خزر میروند و در ویلای خود ساکن میشوند و یا آنکه در دیگر نقاط خوش آب و هوای مخصوصاً جزایر کیش و قشم و صفحات جنوبی کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل برخوردار است، سفر میکنند.
اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست. در ویلاها به دیدار یکدیگر میروند و دیگران را به شام و ناهار دعوت میکنند.
سفرهای زیارتی نیز که از قدیمالایام مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به قم یا مشهد میروند و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز میگردند.
اما آداب و سنن مربوط به نوروز در گذشته بیش از امروز بوده است.
تا همین سی چهل سال پیش در برخی نواحی ایران، نوروزی خوانی مرسوم بوده است. در گیلان و مازندران و آذربایجان، از حدود یک ماه پیش از فرا رسیدن نوروز، کسانی در روستاها راه میافتادند و اشعاری درباره نوروز میخواندند. اشعاری که بنا بر تعلقات مذهبی شیعیان با مضامین مذهبی آمینه بود و ترجیع بند آن چنین بود:
باد بهاران آمده، گل در گلستان آمده / مژده دهید بر دوستان،...
این پیک های نوروزی در مقابل نوروزی خوانی از مردم پول یا کالا میگرفتند و سور و سات نوروزی خود را جور میکردند.
تا همین چند دهه پیش در برخی نواحی ایران نوروزی خوانی مرسوم بوده است.
افرادی در روستاها به راه میافتادند و اشعاری درباره نوروز میخواندند: یاد بهاران آمده، گل در گلستان آمده، مژده دهید بر دوستان...
در چهارشنبه سوری نیز آئین هایی چون فالگوش نشینی، قاشق زنی، بخت گشایی، کوزه شکنی، رفع نحسی و مانند آنها رسم بوده است که امروز دیگر چندان باب نیست و اگر باشد در برخی روستاهاست.
تا چهل پنجاه سال پیش به راه انداختن «میرنوروزی» نیز یکی از آئینهای رایج بوده است. داستان میرنوروزی این است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروایی شهر را که به طور معمول در دست حکام است، خلاف آمد عادت به فردی از پائینترین قشرهای اجتماعی میسپردند و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب میکرد و فرمانهای شداد و غلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان میداد.
آنها نیز در این پنج روز حکم او را کم و بیش مطاع میدانستند و تنها در موارد پولی به چانه زدن می-پرداختند. پس از آن پنج روز نیز میرنوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود و هیچ کس از او بازخواست نمیکرد که چرا در آن مدت پنج روز چنین و چنان کرده است. حافظ در این بیت به عمر کوتاه آدمی، عمر کوتاه گل و عمر کوتاه سلطنت میرنوروزی اشاره دارد:
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
حاجی فیروز نماد کدام اسطوره است؟
همه ما در هفته پیش از نوروز، حاجی فیروز را با آن صورت سیاه و لباسهای قرمز در حالی که دایره میزند و همان ترجیعبند قدیمی و همیشگی را میخواند"ارباب خودم سلام و علیکم، ارباب خودم بزبز قندی، ارباب خودم چرا نمیخندی..." دیدهایم. همه میدانیم حاجی فیروز طلایه دار نوروز است، اما اکثر ما از داستان شکلگیری این اسطوره بی خبریم.
خانم دکتر کتایون مزداپور استاد زبان های باستانی و اسطوره شناس در مصاحبه ای گفته است زنده یاد دکتر مهرداد بهار سالها پیش حدس زده بود سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین مردگان است و اخیراً خانم شیدا جلیلوند که روی لوح اکدی فرود ایشتر به زمین کار میکرد، به نکته تازهای پی برد که حدس دکتر بهار و ارتباط داستان بنیادین ازدواج مقدس با نوروز و حاجی فیروز را تایید میکند.
دکتر مزداپور میگوید: " نوروز جشنی مربوط به پیش از آمدن آریاییها به این سرزمین است. لااقل از دو سه هزار قبل این جشن در ایران برگزار میشده و به احتمال زیاد با آیین ازدواج مقدم مرتبط است. تصور میشده که الهه بزرگ، یعنی الهه مادر، شاه را برای شاهی انتخاب و با او ازدواج میکند."
تموز یا دوموزی در این داستان نماد شاه است. الهه یک روز هوس میکند که به زیرزمین برود. علت این تصمیم را نمیدانیم. شاید خودش الهه زیر زمین هم هست. خواهری دارد که شاید خود او باشد که در زیر زمین زندگی میکند.
اینانا تمام زیور آلاتش را به همراه میبرد. او باید از هفت دروازه رد شود تا به زیرزمین برسد. خواهری که فرمانروای زیر زمین است، بسیار حسود است و به نگهبانها دستور میدهد در هر دروازه مقداری از جواهرات الهه را بگیرند. در آخرین طبقه نگهبانها حتی گوشت تن الهه را هم میگیرند و فقط استخوانهایش باقی میماند. از آن طرف روی تمام زمین باروری متوقف میشود. نه درختی سبز میشود، نه گیاهی هست و نه زندگی. و هیچکس نیست که برای معبد خدایان فدیه بدهد و آنها به تنگ آمدهاند. جلسه میکنند و وزیر الهه را برای چارهجویی دعوت میکنند.
الهه که پیش از سفر از اتفاقهای ناگوار آن اطلاع داشته، قبلاً به او وصیت کرده بود که چه باید بکند.
به پیشنهاد وزیر خدایان موافقت میکنند یک نفر به جای الهه به زیر زمین برود تا او بتواند به زمین بازگردد و باروری دوباره آغاز شود. در روی زمین فقط یک نفر برای نبود الهه عزاداری نمیکرد و از نبود او رنج نمیکشید؛ و او دو موزی شوهر الهه بود. به همین دلیل خدایان مقرر میکنند نیمی از سال را او و نیمه دیگر را خواهرش که "گشتی نه نه" نام دارد، به زیر زمین بروند تا الهه به روی زمین بازگردد.
دو موزی را با لباس قرمز در حالی که دایره دنبک، ساز و نبی لبک دستش میدهند، به زیرزمین می-فرستند. شادمانیهای نوروز و حاجی فیروز برای بازگشت دو موزی از زیر زمین و آغاز دوباره باروری در روی زمین است.
به گفته دکتر مزداپور با کشف این لوح اکدی و ترجمه متن آن حدس مرحوم بهار تایید گردید و اسطوره حاجی فیروز رازگشایی شد.
زردی من از تو، سرخی تو از من
یکی از آیینهای سالانه ایرانیان چهارشنبه سوری یا به عبارتی دیگر "چارشنبه سوری" است. ایرانیان آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز میروند.
مردم در این روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهایشان مراسمی برگزار میکنند که ریشهاش به قرنها پیش باز میگردد.
قاشقزنی، آجیل مشکل گشا، پریدن از روی آتش، فالگوش ایستادن و ... از مراسم اصلی شب چهارشنبه سوری است.
ظاهراً مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئینهای کهن ایرانیان است که همچنان در میان آنها و با اشکال دیگر در میان باقی بازماندگان اقوام آریایی رواج دارد.
اما دکتر کوروش نیکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ایران باستان، عقیده دارد که چهارشنبه سوری هیچ ارتباطی با ایرانیان باستان و زرتشتیان ندارد و شکلگیری این مراسم را پس از حمله اعراب به ایران میداند.
دکتر نیکنام در این باره میگوید: "ما زرتشتیان در کوچهها آتش روشن نمیکنیم و پریدن از روی آتش را زشت میدانیم. درگاه شماری ایران باستان و زرتشتیان اصلاً هفته وجود ندارد. ما در ایران باستان هفت روز هفته نداشتیم. شنبه و یکشنبه و ... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ایران وارد شد. بنابراین اینکه ما شب چهارشنبهای را جشن بگیریم(چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده است) خودش گویای این است که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ایران مرسوم شد."
" ما پیش از تسط اعراب بر ایران هر ماه را به سی روز تقسیم میکردیم. و برای هر روز هم اسمی داشتیم. هرمز روز، بهمن روز، ..."
"برای ما سال 360 روز بوده. با 5 روز اضافه (یا هر 40 سال 6 روز اضافه). ما در این پنج روز آتش روشن میکردیم تا روح نیاکانمان را به خانههایمان دعوت کنیم."
"بنابراین این آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن اتش افروزی ۵ روز آخر سال در ایران باستان است و زرتشتیان به احتمال زیاد برای اینکه این سنت از بین نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و این جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."
گردآوردن بوته، گیراندن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شاید مهمترین اصل شب چهارشنبه سوری است. هرچند که در سالهای اخیر متاسفانه این رسم شیرین جایش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است.
انداختن چادر بر سر و زدن قاشق بر هم از دیگر رسوم این شب است. معمولاً جوانترها با انداختن چادری بر سر به در خانه همسایهها رفته و با قاشق زدن، از آنها شیرینی یا مشتی آجیل میگیرند.
خوردن آجیل مشکل گشا که بی شباهت به آجیل شب یلدا نیست، از اصول چهارشنبه سوری است. که مردم با نیت دست یافتن به حاجتشان و یا رفع مشکلشان این آجیل را میخورند.
در اواخر سلطنت سلسله قاجار در تهران در میدان ارگ توپی به نام "توپ مروارید" وجود داشت که در شبهای چهارشنبه سوری اطرافش مملو از دخترانی بود که در آرزوی پیدا کردن شوهر بودند.
آنها در این شب به بالای این توپ قدیمی میرفتند و برای برآورده شدن حاجتشان روی این توپ آرزو میکردند.
سعید نفیسی در مقالهای بنام "چهارشنبه سوری" بخشی از مراسم چهارشنبه سوری را که سالها پیش در چند شهر مختلف ایران رواج داشت این گونه توضیح میدهد:
"شیراز:آتش افروختن در معابر و خانهها، فالگوش، اسپند سوزاندن، نمک گرد سر گرداندن(در موقع اسفند دود کردن و نمک گردانیدن زنان اوراد مخصوصی میخوانند)؛ قلمرو چهارشنبه سوری در شیراز صحن بقعه شاه چراغ است که مانند توپ مروارید تهران زنان از آن حاجت میخواهند.
اصفهان: آتش افروختن در معابر، کوزه شکستن، فالگوش؛ گره گشایی و غیره کاملاً متداول است.
مشهد: گره گشائی؛ آتش افروختن؛ کوزه شکستن و آتش بازی متداول است و علاوه بر آن در هر خانه یکی دو تیر تفنگ میاندازند.
زنجان: آتش افروختن؛ فالگوش و کوزه شکستن متداول است. در مراسم کوزه شکستن در زنجان، پولی با آب در کوزه میاندازند و از بام به زیر میافکنند.
دیگر از رسوم مردم این شهر در چهارشنبه سوری این که دخترانی را که میخواهند زودتر شوهر بدهند به آب انبار میبرند و هفت گره بر جامه ایشان میزنند و پسران نابالغ باید این گرهها را بگشایند.
تبریز: آجیل و میوه خشک از ضروریات است و دیگر اینکه در این شب مردم از خانهها بر سر عابرین آب میریزند.
ارومیه: شب چهارشنبه سوری بر بام خانهها میروند و کجاوهای را که زینت کردهاند و آرایش داده با طناب از بام به سطح خانه فرود میآورند و میگویند: "بکش که حق مرادت را بدهد". کسی که در خانه است مکلف است که در آن کجاوه شیرینی و آجیل بریزد و پس از آنکه در آن چیزی ریختند آن را بالا کشیده و به بام خانه دیگری میبرند."
سیزده به در؛ خاستگاه و ریشهها
چرا سال ۱۲ ماه دارد و چرا جشن نوروز ۱۲ روز است؟ چرا روز سیزدهم مردم به کوه و در و دشت پناه میبرند و آن همه شادمانی میکنند؟ انسان باستانی گمان میبرد که عمر جهان ۱۲ هزار سال است و در پایان دوازده هزار سال، عمر جهان به پایان خواهد آمد و جهان هستی نابود خواهد شد.
بهرام فره وشی استاد فقید دانشگاه تهران که درباره ایران باستان مطالعات ارزشمندی دارد، نوشته است که «در اساطیر ایرانی عمر جهانی 12 هزار سال است و عدد 12 از بروج دوازده گانه گرفته شده است و پس از این 12 هزار سال دوره جهان بسته میشود و انسانهایی که در جهان هستی، وظیفه آنها جنگ در برابر اهریمن است، پس از این دوازده هزار سال، بر اهریمن پیروزی نهایی مییابند و با ظهور سوشیانت (سوشیانت نقش امام زمان را در دین زرتشتی دارد) آخرین نیروی اهریمن از میان میرود و جنگ اورمزد بر ضد اهریمن با پیروزی پایان مییابد."
مهرداد بهار، متخصص فقید اساطیر و آئینهای ایران باستان نیز ضمن نقل افسانهای به همین مضمون یادآور میشود که «توجیه اساطیری سال دوازده ماهه بر اساس عمر دوازده هزار ساله هستی، بهترین توجیهی به نظر میرسید که در چارچوب اعتقادات کهن میگنجید».
به نوشته او جشنهای دوازده روزه آغاز سال نیز با این سال دوازده ماهه و دوره دوازده هزار ساله عمر جهان مربوط است. انسان آنچه را در این دوازه روز پیش میآمد، سرنوشت سال خود میانگاشت. «از پیش از نوروز انواع دانهها را میکاشتند و هر دانهای که در طی این دوازده روز بهتر رشد میکرد، آن دانه را برای کاشت آن سال به کار میبردند و گمان داشتند اگر روزهای نوروزی به اندوه بگذرد، همه سال به اندوه خواهد گذشت».
به این ترتیب همانگونه که پس از دوازده هزار سال، جهان به پایان میآمد و آشفتگی نخستین باز می-گشت، دوازده روز جشن نوروز نیز، یک روز آشفتگی در پی داشت و آن روز، روز سیزده نوروز بود.
بهار میگوید:«نخستین سیزدهم عید نشان فرو ریختن واپسین جهان و نظام آن بود.» اما بسیاری از محققان اساساً به نحسی سیزده عقیده ندارند و میگویند که چنین چیزی در ایران باستان وجود نداشته و عدد 13 مانند همه روزهای دیگر میمون و مبارک بوده و نام روز سیزدهم هر ماه "تیر" نام داشته و در روز 13 تیر ماه که نام ماه و روز برابر شده ، جشن "تیرگان" بر پا میشده است که جشنی بزرگ مانند مهرگان بوده است.
دنباله این جشن هنوز در پارهای از مناطق ایران از جمله مازندران وجود دارد و به "تیر ماه سیزده شو" ( شب سیزدهم تیرماه) شهرت دارد.
سیزدهم فروردین که بر اساس نام گذاری روزها در ایران قدیم به روز "تیر" موسوم بود، به ایزد باران تعلق داشت. در آئین مزد یسنا و در باور مردم پیش از زرتشت، این ایزد همواره با دیو خشکسالی در مبارزه است. اگر پیروز شود باران میباد و چشمهها میجوشد و رودها جاری میشود، وگرنه، خشکسالی حاکم خواهد بود.
بنا به نوشته کوروش نیکنام در «آئینها و مراسم سنتی زرتشتیان»، در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروزی و هنگامی که سبزه از زمین میرویید و گندم و حبوبات سبز میشد، در روز سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت، مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها میرفتند و به شادی و پایکوبی میپرداختند و آرزوی بارش باران میکردند.
بعضی از محققان از جمله دکتر روحالامینی شباهتی بین سیزده بدر و عید پاک میبینند و علاوه بر همزمانی، مانندگی دو مراسم را دلیل هم ریشه بودن این دو آئین میدانند.
هر آینه روز سیزدهم نوروز، چه نماد پایان عمر ۱۲ هزار ساله جهان باشد و چه نباشد، امروزه بیشتر نشان پایان جشنهای ۱۲ روزه نوروزی است تا کار و زندگی به روال معمول از سر گرفته شود و یک سال دیگر در تلاش معاش و بهبود زندگی بگذرد و این دوره همچنان با چرخ روزگار تکرار گردد. تکراری که مانند همه تکرارهای طبیعی و کیهانی چون طلوع و غروب خورشید با شکوه و نامکرر جلوه میکند.
جشن نوزایی تمدن ایرانی
محمد بهمنی قاجار
نوروز یکی از مهمترین نمادهای مشترک مردمی است که در سرزمینهای واقع در گستره فرهنگ ایران زندگی میکنند، این آئین کهن هر ساله، سنتها و فرهنگ دیرینه ایرانی را تازگی داده و در واقع موجب نوزایی تمدن ایرانی و شادابی آن میگردد. در نوشتاری که پیش روی است به برگزاری این آئین کهن در بیشتر نقاط جهان تمدنی ایرانی پرداخته شده است، این مقوله آشکارا نشان دهنده این حقیقت است که در عصر حاضر و در دنیای کامپیوتر و اینترنت آئینهای ایرانی همچنان جایگاه خود را حفظ کرده و حتی دارای این ظرفیت هستند که در جهان امروز از اهمیت بیشتری نیز برخوردار شوند، در جهانی که از تمام امانات و حربهها برای پدید آوردن شادابی و نشاط استفاده میگردد، آئینی که از طرفی جشنی بزرگ و فرح انگیز است و همچنین دربرگیرنده فرهنگ و تمدن و سازنده اخلاق و معنویت بوده و ذاتی برخواسته از طبیعت دارد، بسهولت میتواند نه تنها از اهمیت پیشین خود برخوردار باشد، بلکه بیشتر از گذشته در زندگی همه مردم سرزمینهای ایرانی تاثیرگذار بوده و افزون بر آن در سطح جهانی نیز حرفهای فراوانی برای گفتن داشته و حامل فرهنگ ایرانی در جهان باشد.
جشن همیشه پایدار
سینا سعدی
نوروز یادگار روزگاران کهن و اساطیری سرزمین ایران و شاید منطقهای است که ایران در آن واقع شده است. اما بر خلاف این عمر دراز و سن کهن، نوروز نماد به فراموشی سپردن فرسودگیها و کهنگیها و پذیرش تغییرات و دگرگونیهای تازه و نوکردن زمانه و نشانه روز و روزگاری تازه است.مهرداد بهار که متخصص اساطیر و آیینهای ایران باستان بود، نوشته است که زمان در دیدگاه انسان اعصار کهن به دو گونه مقدس و نامقدس بخش میشد. زرتشتیان بر این عقیدهاند که خداوند، حیات و کاینات را در شش مرحله به ترتیب زیر آفرید: آسمان، آب، زمین، گیاهان، جانوران و در پایان انسان. خلقت انسان مصادف با نوروز بود. این موضوع با افسانههای دیگر که خلقت حضرت آدم را در نوروز میدانند، مطابقت دارد. آنان بر اساس نوشتههای اوستا باور دارند که ده روز مانده به آغاز فروردین، فروهرهای(ارواح پاک) درگذشتگان به زمین باز میآیند و ده شبانه روز مهمان فرزندان و نوادگان میشوند و در سپیده دم اول فروردین به سرای مینوی خویش باز میگردند.
ارسال نظر