آیا تحلیل تکنیکال در بورس تهران جواب میدهد؟
اندیکاتورهای شناسایی ریسک
روشهای تحلیل بازارهای مالی
در چند دهه اخیر ابزارها و تحلیلهای مختلفی ابداع و توسعه داده شدهاند. در یک دستهبندی کلی میتوان تمامی این تحلیلها و ابزارها را در دو دسته تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی طبقهبندی کرد. با توجه به سادگی تحلیل تکنیکال، این تحلیل بیشتر از تحلیل بنیادی مورد توجه سرمایهگذاران بوده است. تحقیقات و مطالعات اخیر نشان میدهند که تحلیل تکنیکال از کارآمدی بالایی در پیشبینی زمان شروع روندهای صعودی و نزولی جدید در بازار برخوردار است. رویکرد تحلیل بنیادی با استفاده از تجزیهوتحلیل شرایط کلی اقتصاد و شرایط حاکم بر صنعت و شرکتها به مدلسازی قیمت و بازده سهام به کمک مدلهایی مانند مدل تنزیل جریانات نقدی آتی، مدل P/ E و سایر روشهای اقتصادسنجی مانند انواع رگرسیونها و پنل دیتاها میپردازد.
تحلیل تکنیکال با استفاده از «مطالعه رفتار و حرکات قیمت و حجم سهام در گذشته و تعیین قیمت و روند آینده سهم» انجام میشود. تغییرات قیمت سهم با استفاده از پیشینه تاریخی و نمودار توسط تحلیلگر تکنیکی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. درواقع سرمایهگذاران با دیدگاه کوتاهمدت از این روش استفاده میکنند. به عبارتی الگوهای تحلیل تکنیکال یک سری اشکال هندسی هستند که تحلیلگران با پیدا کردن حرکت بعدی بازار را پیشبینی میکنند. الگوها به دو دسته ادامهدهنده و الگوهای برگشتی تقسیم میشوند. الگوهای ادامهدهنده گروهی از الگوها هستند که با تکمیل شدن آنها، قیمت در جهت حرکت قبلی خود قبل از ورود به الگو به مسیر خود ادامه میدهد.
مثلثها از جمله این الگوها هستند. در الگوهای برگشتی، پس از تکمیل الگو قیمت در خلاف جهت قبلی خود ادامه مسیر میدهد. از مهمترین این الگوها میتوان به الگوی سر و شانه اشاره کرد. به دلیل اینکه تشخیص الگوها به وسیله چشم و تحلیل مغز انجام میشود و تشخیص از فردی به فرد دیگر متفاوت است، لذا در تحقیقات اکادمیک به آنها توجهی نشده است. اما راهحل این مشکل و ارائه یک نگاه علمی به مقوله الگوها در تحلیل تکنیکال، استفاده از سیستمهای تشخیص الگوی خودکار است.
امروزه استفاده از نوسانگرها به عنوان یکی از ابزارهای معاملاتی در دست تحلیلگران بازار سرمایه در حال گسترش است. این ابزارها در تصمیمات سرمایهگذاران تکنیکال اهمیت ویژهای دارد. با این وجود تحقیقات انگشتشماری به بررسی سودآوری آنها در بازار سرمایه پرداختهاند. طراحی سیستمهای معاملاتی همواره یکی از حوزههای پرطرفدار و پرکاربرد در حوزه مهندسی مالی بوده است. طراحی سیستمهای معاملاتی با بازده مناسب یکی از ضروریات سرمایهگذاران بازار سرمایه است. زمان در سیستمهای معاملاتی همواره نقش تعیینکنندهای دارد و شناسایی زمان مناسب خرید و فروش به سرمایهگذاران کمک عمدهای در اداره پورتفوی خود میکند.
پژوهش حاضر برای اولین بار به بررسی سودآوری استراتژی معاملاتی مبتنی بر دورههای تناوب زمانی در بورس اوراق بهادار تهران میپردازد. بر این اساس در پژوهش حاضر به بررسی سودآوری دو سیستم معاملاتی مبتنی بر مفهوم دوره تناوب زمانی از جمله نوسانگر تناوب موج (WPO) و نوسانگر هارمونیک ساده (SHI) روی شاخص کل بورس اوراق بهادار تهران پرداخته شده و با مقایسه عملکرد این دو استراتژی معاملاتی روی شاخص کل بورس اوراق بهادار و همچنین مقایسه آنها با عملکرد بازار، به کشف موقعیتهای معاملاتی جدید پرداخته شده است.
در این پژوهش برای مقایسه دو استراتژی فوق، از نسبت شارپ که در واقع همان ضریب تغییرات بوده و بازده در واحد ریسک را اندازهگیری میکند، استفاده شده است. به عبارت دیگر، نسبت شارپ، بازده را به وسیله ریسک تعدیل میکند. این نسبت از طریق تقسیم بازده اضافی یک دارایی بر ریسک محاسبه میشود و مشخص میکند که به ازای دریافت یک واحد ریسک چه میزان بازده بیشتر تحقق مییابد. نسبت شارپ یکی از معیارهای سنجش عملکرد پورتفوی و عملکرد مدیران پورتفوی است. انحراف معیار از پارامترهای پراکندگی بوده و میزان پراکندگی دادهها را نشان میدهد و به عنوان شاخصی برای ریسک مطرح است.
کدام استراتژی برنده است؟
در این پژوهش برای مقایسه بهتر، نسبت شارپ دو استراتژی نوسانگر هارمونیک ساده و تناوب موج و نسبت شارپ عملکرد بازار مقایسه شده است. نتیجه این پژوهش نشان میدهد در نوسانگر هارمونیک ساده به صورت متوسط هر موقعیت معاملاتی دارای معادل بازده روزانهای برابر 0014/ 0 است. بازده تعدیلشده آن نسبت به ریسک که همان نسبت شارپ است برابر با 48/ 0 و این بدان معناست که با افزایش یکواحدی در ریسک بازده به اندازه 48/ 0 واحد اضافه میشود. از سوی دیگر، نتایج این پژوهش نشان میدهد که سودآوری استراتژی تناوب موج به صورت متوسط هر موقعیت معاملاتی دارای معادل بازده روزانهای برابر 0012/ 0 است. بازده تعدیلشده آن نسبت به ریسک که همان نسبت شارپ است برابر 55/ 0 است و این به معنای این است که با افزایش یکواحدی در ریسک، بازده به اندازه 55/ 0 افزایش پیدا میکند.
در این مطالعه منظور از عملکرد بازار یک انتخاب تصادفی شامل خرید و فروش در یک روز تصادفی است. پس از محاسبه بازده روزانه شاخص در دوره مورد بررسی، میانگین بازده روزانه و انحراف معیار به عنوان ریسک و نسبت شارپ عملکرد بازده روزانه بازار، نیز از تقسیم میانگین بازده بر ریسک محاسبه شده است. بنابراین محاسبات این مطالعه نشان میدهد به صورت متوسط هر موقعیت معاملاتی در عملکرد بازار دارای معادل بازده روزانهای برابر 0013/ 0 است. بازده تعدیلشده این نسبت به ریسک که همان نسبت شارپ است نیز برابر 1654/ 0 است و این به این معناست که با افزایش یکواحدی در ریسک، بازده به اندازه 1654/ 0 واحد اضافه میشود.
نتیجه این پژوهش نشان میدهد استراتژی مبتنی بر نوسانگر تناوب موج دارای نسبت شارپ بالاتری نسبت به استراتژی مبتنی بر نوسانگر هارمونیک ساده است و بنابراین دارای بازده تعدیلشده بهتری است. هر چند هارمونیک ساده دارای بازده بالاتری نسبت به تناوب موج است، ولی ریسک پایینتر تناوب موج در نهایت باعث نسبت شارپ بهتر شده است. در نهایت هر دو استراتژی دارای عملکرد بهتری نسبت به بازار هستند.