بایدها و نبایدهای اقتصادی قاره سبز
جان پیسانی فری رئیس سابق اتاق فکر اقتصادی بروکسل مترجم: سمانه فیاضی نتایج انتخابات پارلمان اروپا همانقدر که گیجکننده است، تکاندهنده نیز هست. هیچ فرضیهای، چنین نتایج ملی متنوعی را توجیه نمیکند. در آلمان که سیاستهای اتحادیه اروپا از سال ۲۰۰۸ بسیار بحثبرانگیز بوده است، مبارزات انتخاباتی به طور قابلملاحظهای بیروح بود. در فرانسه که هیچکدام از کمکهای مالی و طرحهای بانک مرکزی اروپا نتوانست با اختلافنظرهایی که محرک بحران بود مقابله کند، فضای مخالفت با اتحادیه اروپا به شکل برجسته برقرار بود.
جان پیسانی فری رئیس سابق اتاق فکر اقتصادی بروکسل مترجم: سمانه فیاضی نتایج انتخابات پارلمان اروپا همانقدر که گیجکننده است، تکاندهنده نیز هست. هیچ فرضیهای، چنین نتایج ملی متنوعی را توجیه نمیکند. در آلمان که سیاستهای اتحادیه اروپا از سال ۲۰۰۸ بسیار بحثبرانگیز بوده است، مبارزات انتخاباتی به طور قابلملاحظهای بیروح بود. در فرانسه که هیچکدام از کمکهای مالی و طرحهای بانک مرکزی اروپا نتوانست با اختلافنظرهایی که محرک بحران بود مقابله کند، فضای مخالفت با اتحادیه اروپا به شکل برجسته برقرار بود.
نه متغیرهای اقتصادی، مانند رشد تولید ناخالص داخلی و نه متغیرهای اجتماعی، همچون بیکاری، توضیح نمیدهد که چرا ایتالیا به حزب چپ دموکرات مربوط به نخست وزیر ماتئو رنتسی رای داد، در حالی که فرانسه، جبهه ملی راست افراطی مربوط به مارین لوپین را تایید کرد.
در میان کشورهای باقیمانده، منتقدان اتحادیه اروپا در نروژ، قدرتمند، ولی در آلمان، ضعیف عملکردهاند. در میان کشورهای بحرانزده، یونان به الکسیس تسیپراس از ائتلاف چپ افراطی حزب سایرزیا( syriza) رای داد، درحالیکه احزاب غالب سابق، مانند دموکراسی نو و پاسوک، بهطور مشترک، تنها یک سوم رای مردم را به دست آوردند؛ اما در پرتغال، سلطه احزاب سنتی به چالش کشیده نشد.
هر چه بیشتر به تعداد آرا توجه میکنید، مساله گیجکنندهتر میشود. هارولد جیمز، مورخ، معتقد است که بهطور معمول، الگوی غالب به این صورت است که جبهه راست ملی در دو کشور فرانسه و انگلستان که با میراث امپریالیستی خود، سر و کار دارند قدرتمندتر عمل میکند. شاید این گفته حقیقت داشته باشد، اما همین مساله را درمورد دانمارک که جبهه راست ضد اتحادیه اروپا در آن با اختلاف بالایی پیروز شد، چگونه میتوان توضیح داد؟ هر چند که در سالهای اخیر مذاکرات سیاسی درباره اروپا اهمیت جهانی پیدا کرده است، اما حقیقت این است که مذاکراتی که میان اروپاییها جریان دارد همسو نیست. این مساله، مشکلی جدی برای رهبران اروپا به حساب میآید؛ زلزله سیاسی اخیر بهاندازه کافی برای آنها بزرگ بوده است تا به این باور برسند که باید پاسخگوی نارضایتی سیاسی و اقتصادی شهروندان خود باشند؛ اما مساله این است که آنها نمیدانند این پاسخ باید چگونه باشد.
از منظر اقتصادی، بحثهای اولیه بعد از انتخابات، حاکی از آن است که توافقات بیشتری باید صورت پذیرد تا به بالا بردن سطح رشد و اشتغال کمک کند. این مساله دقیقا صحیح است. رشد اخیر اروپا ناراحتکننده بوده است، بهویژه در مقایسه با ایالات متحده که ۶ سال پیش، به واسطه همین شوکها آسیب دید، اما بازسازی قابلتوجهی را در بخش تولید و اشتغال تجربه کرده است. عدمموفقیت در پاکسازی ترازنامههای بانکی پیشین برای تثبیت مالی، اشتباهی بزرگ بود و اتحادیه اروپا، تنها بخشی از مسوولیت این پیامد را پذیرفت. البته این مساله نیز مهم است که رهبران اروپایی از دادن قولهایی که قادر به عملی کردن آن نیستند اجتناب میکنند. همچنین اروپا یک سنت طولانی در ابتکارات توسعهای عظیم دارد که تنها نتیجه آن ناامیدی است.
برای مثال، چند میلیارد این طرف و آن طرف، تفاوت چندانی در اقتصاد ۱۳تریلیون یورویی( ۷/۱۷تریلیون دلار) ایجاد نمیکند؛ ارائه درخواستی تازه به بانک توسعه اروپا برای حمایت از سرمایهگذاری و نوآوری، این بانک را با خطر مواجه نخواهد کرد؛ همچنین، تنها اعلام تعهدی دوباره برای به جریان انداختن سرمایهگذاریهای عمومی، خانوادههای نگران اروپایی را تبدیل به سرمایهگذارانی شاد نخواهد کرد.
اگر رهبران اتحادیه اروپا، رشد و اشتغال را متعهد شدهاند، باید روی بازسازی یک بازار واحد اروپایی کار کنند که در چندین بخش، از نظر اسمی منفرد است. آنها همچنین باید طرحهایی ایجاد کنند تا روی زیرساختهای حیاتی سرمایهگذاری شود؛ نه مواردی مانند زنجیره قطارهای سریعالسیر به ناکجا، بلکه ارتباطات داخلی برای سیستمهای انرژی و پایداری و مداومت ارتباطات در عصر اطلاعات.
علاوه بر این، آنها باید روی یک برنامه مشترک به اتفاق نظر برسند که منتج به رویکرد صحیحی در قیمتگذاری کربن در آینده شود، این مساله به بخش خصوصی، آیندهنگری لازم را ارائه میدهد تا روی صرفهجویی در انرژی و همچنین انرژی پاک، سرمایهگذاری کند. رهبران اتحادیه اروپا همچنین باید سرمایهگذاریهای خصوصی را در بخشهای مبادلاتی متعلق به اعضای جنوبی اتحادیه توسعه دهند تا به این وسیله، این اقتصادها پایههای صادرات خود را سریعتر بازسازی کنند. علاوهبر این، باید سرمایهگذاری واقعی روی نوآوریها صورت گیرد تا جوانان بیکار را تشویق به پویایی بیشتر کنند. در آخر اینکه، سیاستگذاران اروپایی باید بررسی کنند که چگونه میتوان صرفهجویی بیش از اندازه در منطقه یورو را محدود و به علاوه، فشار روی نرخ برابری ارز رایج را مهار کرد؛ اما اگر آنها به توافق نرسند که چه باید بکنند، باید در برابر این وسوسه که روی اختلافهایشان سرپوش بگذارند مقاومت کنند.
از منظر سیاسی، بحث و گفتوگوها درباره آنچه اتحادیه اروپا بهعنوان هدف قرار داده و میخواهد به آن دست یابد شکل گرفته است و به نظر میرسد که پاسخ انتخابات به این گفتوگوها و آن هدف، منفی است. این مساله ممکن است یک اشتباه قابل درک باشد اما با این حال باز هم یک اشتباه است. شهروندان ممکن است براساس درجه یکپارچگی تقسیمبندی شوند که درنهایت مطلوب است، اما مسالهای که برای آنها به وجود میآید این است که دولت در هر سطحی از این مناطق باید معرفی شود.
حقیقت این است که، بر اساس نظرسنجیهای اخیر، سه چهارم مردم فرانسه شک دارند که بهکارگیری یورو، ابتکار ارزشمندی بوده است. اما به همان نسبت، افرادی هم وجود دارند که مخالف دست کشیدن از پول رایج هستند. این مسائل، پیامی روشن برای نهادهای اتحادیه اروپا دارد: ممکن است سپردن این مسوولیت به شما اشتباه بوده باشد، اما تصمیم گرفته شده است، پس در حال حاضر، نقش شما این است که سبب شوید تا یورو موثر عمل کند. بهعبارت دیگر، شهروندان اروپایی قطعا طرحهایی را که حوزه سیاست و قدرت اتحادیه اروپا را بسط دهد تصدیق نخواهند کرد، اما آنها بهخوبی آگاهند که نیازمند اتحادیه اروپایی هستند که تعهدات خود را عملی کند. توماسو پادوا شیوپا، از اعضای سابق هیات مدیره بانک مرکزی اروپا و وزیر اقتصاد ایتالیا، پیش از مرگش، موضوع را بهخوبی روشن کرده بود. به گفته او، قدرت محدود، غالبا با ضعف که فاقد ابزارهای موردنیاز برای عمل در حوزه قدرت است اشتباه گرفته میشود. اما این حوزه قدرت است که باید محدود شود؛ نه قدرت عمل پیرامون آن محدودیتها. رهبران اروپایی باید این قاعده اساسی را بهعنوان شعار خود برگزینند؛ اکنون زمان ظهور چندین اروپا نیست، اکنون زمان یک اروپای واحد است که تعهدات خود را عملی میکند. این مساله ممکن است وظایف غیرضروری را از اتحادیه اروپا سلب کند، زیرا هم فاقد حقانیت قانونی است و هم بهخوبی آماده نیست. همچنین این مساله به معنای دادن قدرت لازم به اتحادیه اروپا است تا در اموری که قبلا هم مسوولیت آن را بر عهده داشته است موفق عمل کند. این دستورالعمل کاربردی، ممکن است غیرجذاب به نظر برسد. احتمالا همین طور است؛ اما احتمالا بهترین فرصت را برای آشتی دوباره مردم اروپا و اتحادیه اروپا فراهم میکند.
ارسال نظر