چرایی فقر در قرن بیست و یک
هفت چکلیست برای یک کشور فقیر میتوانیم در نظر بگیریم:
اولی که به آن «تله فقر» میگویند، زمانی است که یک کشور آنقدر فقیر باشد که نتواند سرمایهگذاریهای اساسی در کشورش انجام دهد. سرمایهگذاریهایی که بتواند آن را از محرومیت شدید مادی رهایی دهد و نردبان رشد اقتصادی شود.
دومی، آنکه فقر ناشی از سیاستهای اقتصادی بد باشد. مانند زمانی که نوع استراتژی برای سرمایهگذاری اشتباه است. بهطور مثال بهترین استراتژی تجارت بینالملل باشد، اما مرزها را ببندیم. یا اینکه برنامهریزی مرکزی (central planning، به زمانی اطلاق میشود که دولت تولید و تخصیص منابع را به دست میگیرد) را انتخاب کنیم، در حالیکه سیاست بازار (سیاستی که بازار عرضه و تقاضا را تعیین کند) سیاست درست باشد. سوم، فقری که نشاندهنده ورشکستگی مالی دولت است. اگر دولتی در گذشته سابقه گرانی بیش از حد و استقراض داشته باشد، میتواند به ورشکستگی برسد. چرا که دولت آنقدر به طلبکاران بدهکار است که دیگر پولی برای ساخت جادهها، مدارس و درمانگاهها یا نیروی کار برای موارد زیرساختی برایش باقی نمیماند. چهارم، ممکن است که جبر جغرافیایی سبب فقر شده باشد. مانند اینکه مرزهای یک کشور محصور در خشکی باشد و نتواند از مزیت تجارت دریایی استفاده کند. یا در ارتفاعات کوهستانی قرار گرفته باشد و عملا زمین کشاورزی در آن کم باشد و تولیدات کشاورزی پرهزینه باشند. ممکن است به خاطر نوع جغرافیا درگیر بیماریهایی مانند مالاریا باشد. یا وضعیت جغرافیاییاش آن را با بلایای طبیعی مانند زلزله، سونامی یا توفانهای استوایی بهصورت مداوم تهدید کند. یا آنکه دچار خشکسالی، سیل و سایر عوامل فلجکننده طبیعی باشد؛ بهطور مثال کشورهای فیلیپین یا هائیتی تعداد زیادی از این شرایط را متحمل میشوند.
پنجم، آنکه کشوری ممکن است حکومتداران ضعیف داشته باشد که سیاستگذاریهای ضعیفی را انجام دهند. اینکه روی کاغذ سیاستهای اقتصادی بسیار خوب به نظر برسند، اما در عمل مملو از فساد، ناکارآمدی، بیکفایتی یا همه این موارد شود. حکمرانی ضعیف مهمترین موضوع است. فساد تقریبا در همه جا وجود دارد؛ ممکن است که یک کشور با وجود داشتن سطح متوسطی از فساد بتواند به توسعه اقتصادی برسد. ممکن است این موضوع مشکلی اخلاقی و عملی باشد بدون آنکه بر توسعه آن کشور تاثیر بگذارد، گرچه قطعا فساد سبب توقف رشد اقتصادی میشود. شاخصی در اقتصاد وجود دارد به اسم کنترل فساد (بر اساس درصد) این عدد در سال ۲۰۲۲ برای ایران ۱۴.۱۵ درصد، برای چین ۵۵.۱۹ درصد، برای دانمارک ۱۰۰درصد، برای آمریکا ۸۲.۵۵ درصد، برای ژاپن ۹۰.۵۷ درصد، برای قزاقستان ۴۸.۵۸درصد، برای آلمان ۹۵.۷۵درصد و... بوده است. همانطور که ملاحظه میشود فساد تقریبا در تمام نقاط دنیا وجود دارد، اما اینکه یک حکومت چقدر توانسته آن را به کنترل خود درآورد، شرطی برای رسیدن به سایر اهداف آن است.
ششم، موانع فرهنگی است. یکی از مواردی که بسیار در این زمینه حائز اهمیت است، تبعیض علیه زنان و دختران است. بهطور مثال ممکن است در کشوری دختران اجازه نداشته باشند به مدرسه بروند و از آنها تنها انتظار برود که به مدرسه ابتدایی بروند و فرزندان زیادی به دنیا بیاورند. چنین الگوی فرهنگی میتواند با توسعه طولانیمدت یک کشور در تضاد باشد. هفتم، ژئوپلیتیک (یا سیاست، بهخصوص ارتباطات بینالمللی اثرگذار بر عوامل جغرافیایی)، روابط سیاسی و امنیتی یک کشور با همسایگان، دشمنان و متحدانش است. ژئوپلیتیک میتواند بسیار تاثیرگذار باشد، اگر کشوری از لحاظ فیزیکی از حمله در امان باشد، حاکمیتی ملی در آن حکمفرما باشد و بتواند بهصورت مسالمتآمیز با سایر کشورها تجارت کند، میتوان گفت که ژئوپلیتیک در مسیر توسعه اقتصادی قدم برداشته است.
این هفت عامل بسته به شرایط جغرافیایی، محیطی، تاریخی و موارد دیگر در مورد برخی از کشورها صدق میکند و برخی دیگر خیر. بهطور مثال دولتهای آفریقایی میدانند که چگونه عمل کنند تا سطح سلامت را گسترش دهند، تحصیلات را بهبود ببخشند، جاده و بندر بسازند، شبکه برقرسانی ایجاد کنند، آب سالم و بهداشتی به همه جا برسانند و... این دولتها از مسوولیتهایشان آگاهند و برای آن برنامهریزی دارند، اما نیاز به سرمایهگذاری دارند. این سرمایهگذاری بهطور مثال برای بهداشت ۶۰دلار به ازای هر نفر در سال است که در توان مالی این دولتها نیست. اگرچه این عدد برای برخی از کشورها بسیار عدد ناچیزی است، اما برای این کشورها عدد بزرگی محسوب میشود. این مورد همان «تله فقر» است. دو راه اصلی برای شکستن این تله فقر وجود دارد؛یکی آنکه دولتها مبالغ مورد نیاز برای سرمایهگذاری را قرض کنند؛ دوم آنکه دولتها، شرکتها، بنیادها و موسسات بینالمللی کمکهای موقتی برای تامین مالی نیازهای فوری ارائه دهند. از آنجا که رشد اقتصادی متعاقب آن اتفاق میافتد این کمکها میتواند به مرور زمان کاهش یابد. بولیوی در مجاورت برزیل کشوری است بسیار زیبا با درختچهها و تپههای غلتان که تا چشم کار میکند گسترده است، با این حال ساختن یک کارخانه در این کشور بسیار هزینهبر است. چرا که هزینههای حملونقل به بنادر اقیانوس آرام بسیار گران تمام میشود. دیگر آنکه کشورهای با آب و هوای معتدل، عموما شرایط بهتری برای رسیدن به تولید ناخالص داخلی بالاتر را دارند، چرا که کشورهایی که آب و هوای گرمسیری یا ساحلی دارند مانند فیلیپین بهای بالایی بابت بیماریها یا بلایای طبیعی میدهند. وجود یک سیستم راهآهن کارآمد در هند که میراث دوران استعماری انگلستان است، باعث شد که در زمان انقلاب سبز آنها بتوانند بهترین استفاده را ببرند، چرا که کود را به داخل روستاها و محصولات کشاورزی را به شهرها منتقل میکرد. اما این امکان برای کشورهای آفریقایی وجود نداشت، چرا که میراث راهآهنی که کشورهای مختلف اروپایی در شبکه راهآهن از خود بهجا گذاشته بودند، تنها برای نفع شخصی خود بود و سیستم یکپارچه و کارآمدی در کل قاره محسوب نمیشد.
در این میان کمترین اثر را فرهنگ در تعیین میزان فقر دارد، اگرچه ثروتمندان عمدتا معتقدند که افراد به این دلیل فقیرند که فرهنگ پایینی دارند. بهطور مثال در حوالی سالهای ۱۸۷۰ که ژاپن هنوز در فقر به سر میبرد، اروپاییها و آمریکاییها آنها را به دلیل تنبلیشان شماتت میکردند. زمانی که ژاپن شکوفا شد، آنها به این دلیل که فرهنگ ژاپنیها باعث شده آنها بیش از حد سخت کار کنند، شاکی بودند. شاید به این دلیل است که فرهنگ کلید فهمیدن دلیل فقر یا ثروت نبوده است و عوامل دیگری نیز در آن دخیل بوده است. نگرشهای فرهنگی در طول زمان تغییر میکند، بهطور مثال نگرشهایی که در طول سالیان نسبت به گروههای مختلفی مانند زنان، آفریقایی یا آسیاییتبارها، نژادپرستی، اقلیتهای مذهبی و... وجود داشته است. اما آنچه در توسعه اقتصادی و خصوصا در توسعه پایدار اهمیت دارد این است که فرهنگ نیز مانند جغرافیا سرنوشت محتوم نیست و میتوان آن را تغییر داد. بهطور خاص، نگرش فرهنگی نسبت به اندازه خانواده، میزان تحصیلات و نقش زنان از عوامل کلیدی برای توسعه پایدار محسوب میشوند.
یکی دیگر از عوامل تعیینکننده، نرخ باروری است. در اغلب کشورهای با درآمد بالا نرخ باروری ۲ فرزند یا کمتر برای هر زن است.(ایران نیز جزو این دسته است). بدین معنا که بهطور متوسط هر زن ۲ یا کمتر فرزند دارد که در عوامل بسیار مهم دیگری که بر توسعه اقتصادی اثر مستقیم دارد، اثرگذار است. نخستین نکته آن این است که در نسل بعد تعداد کمتری زن وجود دارد که فرزندانی بهدنیا میآورند و این بدین معناست که جمعیت کنترل میشود. در برخی از کشورهای گرمسیری آفریقایی و آسیایی و کشورهای فقیرتر، این نرخ بالای ۴ یا ۶ فرزند است. اثر دیگری که تعداد فرزند میگذارد بر آموزش است. در خانوادههای فقیرتر گاهی فقط پسر بزرگ خانواده میتواند به مدرسه برود و دختران کوچکتر باید در سن بسیار پایین ازدواج کنند و هرگز به تحصیلات مناسب نرسند. نسلی که دختران جوان در آن بدون سواد و بدون مهارتهای زندگی هستند و فرزندانشان نیز احتمالا در فقر بزرگ خواهند شد. از سوی دیگر تعداد بالا یا پایین فرزندان بر کیفیت تامین غذا، بهداشت و آموزش کاملا اثرگذار است.
فرزندان خانوادههای کمجمعیت میتوانند دیرتر ازدواج کنند، بیشتر در محیطهای تحصیلی بمانند، به محیطهای کاری وارد شوند و در تولید ناخالص داخلی اثرگذار باشند و بهصورت داوطلبانه، فرزندان کمتری نیز داشته باشند. اهمیت آموزش و سوادآموزی را میتوان در کرهجنوبی یافت که تعهد بالای این کشور به آموزش گسترده و باکیفیت باعث شد که بخش عظیمی از پیشرفت اقتصادی چشمگیر کره را سبب شود. این مورد در نمرات آزمونهای بینالمللی دانشآموزان کرهای خود را نشان میدهد. نگرش فرهنگی دیگری که میتواند عمیقا بر الگوهای اقتصادی اثرگذار باشد، نگرش به زن و جایگاه زنهاست. اینکه آیان زنان حقوق قانونی دارند؟ به صورت برابر در نیروی کار حضور دارند یا با تبعیض گسترده روبهرو هستند؟ نقش فرهنگ در این زمینه میتواند بسیار حائز اهمیت باشد و برابری یا نابرابری جنسیتی را رقم بزند. در میان همه این موارد گسترشدهنده فقر، آنچه از همه مهمتر است، نقش دولتهاست. دولتها هستند که آموزش، بهداشت و تغذیه افراد، به خصوص کودکان را برای توسعه سرمایه اجتماعی بهعهده دارند. اگر دولتها مدارس دولتی را حمایت نکنند، سرمایه انسانی با مشکلات اساسی روبهرو خواهد شد. ساخت جادهها، راهآهن، انتقال نیرو، خدمات بندری، سیستمهای مربوط به آب و فاضلاب از وظایف دولتهاست. اینکه فرصتهایی فراهم شود که افراد بهدنیا آمده در وضعیتی که با فقر دست به گریبان هستند، به موقعیتهای اجتماعی بالاتر در بزرگسالی برسند، از وظایف مستقیم دولتهاست.
یکی دیگر از ابعاد توسعه پایدار، شمول اجتماعی است. بدین معنا که همه افراد یک جامعه، حتی کودکان در خانوادههای فقیر نیز باید در اجتماع حضور داشته و شانس پیشرفت داشته باشند. تقسیم شدن جوامع بین غنی و فقیر نوعی آفت است و جوامع بهشدت نابرابر و ناعادلانه، همواره پتانسیل و ظرفیت فقرا را در توسعه اقتصادی هدر میدهند. از آنجا که نوبل اخیر به بیان دلایل فقر کشورها پرداخته است، بد نیست به صورت اجمالی در این بحث به آن بپردازیم، گرچه پرداختن به اصل تحقیق از حوصله این مقاله خارج است. در مطالعهای که توسط عجماوغلو، جانسون و رابینسون انجام گرفت و به نوبل ۲۰۲۴ انجامید، دلیل فقر برخی از کشورها نسبت به بقیه سنجیده شد. این مطالعه بر کشورهای مستعمره توسط کشورهای اروپایی در دوران استعماری و تفاوت بین ثروت این کشورها در ۵۰۰ سال اخیر متمرکز بود و نتیجه گرفته شد که کشورهایی که در حال حاضر جزو کشورهای فقیر هستند، کشورهایی بودند که در ۵۰۰ سال پیش جزو کشورهای ثروتمند محسوب میشدند.
اینکه نهادهایی ایجاد شود که به استثمار عموم مردم بپردازند، مانع رشد بلندمدت میشود. در حالیکه نهادهایی برای رشد و غلبه بر فقر مفید هستند که آزادیهای اقتصادی اساسی و حاکمیت قانون را ایجاد میکنند. در نبود این نهادها، نظام سیاسی کسانی را به قدرت میرسانند که مردم نمیتوانند به آنها اعتماد کنند و آنها نیز به وعدههای خود در انتخابات عمل نمیکنند. تلهای که این استادان عنوان کردهاند آن است که چنین جوامعی در نهادهای استخراجی (extractive institutions، به نهادهایی گفته میشود که قدرت و منابع را در دست افراد کوچکی محدود میکنند که به فقر اکثریت مردم منجر میشود) گرفتار آمدهاند که فقر عموم مردم را بیشتر و سردمداران ثروتمند را ایجاد میکند. آنچه بدون شک قابل حل است این است که بار تاریخی یا جغرافیایی بر توسعه اقتصادی قابل حل است. راهحلهایی مانند آموزش، مراقبتهای بهداشتی، کشاورزی، برق، حملونقل، مالی و بسیاری دیگر از ابزارهای قدرتمند این امر هستند که هر روزه قدرتمندتر نیز میشوند. روشهای اثبات شدهای از سیاست نیز وجود دارد که در مقالات بعدی به آنها میپردازیم.