احیای برند و هویت تعاون

«تعاون» در معنا و مفهوم کلی خود، پیشینه‌‌‌ای به اندازه‌‌ تاریخ زندگی جمعی بشر دارد. در ایران، کشاورزی و کار جمعی بر روی زمین‌‌‌های زراعی را می‌‌‌توان از قدیمی‌‌‌ترین نمونه‌‌‌های کار تعاونی دانست که در نهایت به دستاورد اقتصادی نیز منتهی می‌‌‌شد. اما «تعاون» از سال ۱۳۰۳ که به طور رسمی وارد ادبیات و قوانین اقتصادی کشور شد تاکنون، در معنای خاص خود و در کاربرد اقتصادی و سیاسی دستخوش تحولات، دگرگونی‌‌‌ها و فراز و فرودهای بسیاری بوده است. نخستین شرکت تعاونی روستایی ذیل قانون تجارت در سال ۱۳۱۴ در منطقه‌‌‌ای در گرمسار آغاز به کار کرد و‌‌‌ پس از آن شرکت‌های کوچک و بزرگ تعاونی بسیاری در مناطق مختلف ایران تاسیس شدند. بعدها قوانین مربوط به اصلاحات ارضی به تاسیس شرکت‌های تعاونی روستایی سرعت بخشید تا آنجا که در سال ۱۳۴۸ سازمانی تحت عنوان سازمان مرکزی تعاون در کشور ایجاد شد. پس از انقلاب اسلامی و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، «تعاون» به عنوان یکی از ارکان سه‌‌‌گانه‌‌ اقتصاد جمهوری اسلامی به شمار آمد.

شهید دکتر بهشتی، در جلسات خبرگان قانون اساسی بحث تعاون اسلامی را مطرح کرده و بر نقش سازنده‌‌ اقتصاد تعاونی در کنار اقتصاد دولتی و خصوصی در اصول ۴۳ و ۴۴ قانون اساسی تاکید کرد. ایشان ضمن تشریح مدل تعاونی در اقتصاد، ضرورت اجرای آن را کارکرد تعاون در عدالت اجتماعی عنوان می‌کند. چنان‌‌‌که امروز «عدالت، ماموریت اصلی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی است.» آنچه در یادداشت حاضر به آن پرداخته خواهد شد، این است که چرا با وجود پیشینه‌‌ طولانی تعاونی‌ها در فعالیت‌‌‌های اقتصادی و تلاش‌‌‌ سازمان‌ها و نهادهای مختلف برای پیشبرد این مدل سازنده‌‌ اقتصادی، تعاونی‌‌‌ها در طول سال‌ها با چالش‌‌‌های متعددی روبه‌‌‌رو بوده‌‌‌اند که از اثربخشی آنها کاسته و حتی اقبال عمومی را نسبت به فعالیت‌‌‌های تعاونی کاهش داده است؟

شرکت‌‌‌ تعاونی مدلی از مشارکت اقتصادی ‌‌‌است که در آن [فارغ از میزان و مقدار سرمایه‌گذاری و نیز جایگاه هر یک از افراد] سود حاصل از فعالیت اقتصادی به طور مساوی میان اعضا تقسیم می‌شود. بسیاری از صاحب‌‌‌نظران همین امر را یکی از دلایل کم‌شدن انگیزه‌‌ اعضای شرکت‌های تعاونی به مرور زمان می‌‌‌دانند. علاوه بر این، عملکرد ناموفق برخی شرکت‌های تعاونی حوزه مسکن و تعاونی‌‌‌های اعتباری که دلایل آن را می‌‌‌توان در ناکارآمدی و بعضا فسادهای درونی آن شرکت‌ها جست‌‌‌وجو کرد، سبب شده است تا افکار عمومی نظر چندان مثبتی نسبت به تعاونی‌‌‌ها نداشته باشد. اما این تنها چالشی نیست که تعاونی‌‌‌ها با آن روبه‌رو هستند. به نظر می‌رسد آنچه تعاونی‌‌‌ها برای به دست آوردن اقبال مردمی به آن احتیاج دارند، نه فقط مسائل اقتصادی که برنامه‌ریزی برای ترویج فرهنگ تعاون و احیای هویت تاریخی آن است. آنچه در اقتصاد تعاونی در محوریت قرار می‌گیرد، مفهوم عدالت به مثابه‌‌ امری اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. عضویت آزاد و اختیاری، اداره امور شرکت براساس دموکراسی، بهره‌‌ محدود سرمایه، تقسیم مازاد و عواید شرکت به‌نسبت معاملات بین اعضا، حفظ بی‌‌‌طرفی در مسائل نژادی، مذهبی و سیاسی و نیز برابری حق رای بین اعضا در شرکت‌های تعاونی که از اصول این شرکت‌ها به شمار می‌رود، خود گواهی بر این مدعاست.

اما آنچه در این میان کمتر مورد توجه قرار گرفته است، «آموزش و پرورش و تعلیمات تعاونی» است. «احیای برند و هویت تعاون در کشور» از اصلی‌‌‌ترین ماموریت‌‌‌های معاونت امور تعاون در دولت چهاردهم است؛ اما چگونه؟! از مشکلات اساسی عدم‌توسعه، بخش زیربنایی آن یعنی ترویج فرهنگ تعاون است. پیداست که آموزش، ترویج و گسترش تعلیمات تعاونی [که اتفاقا از اصول هفت‌‌‌گانه‌‌ اتحادیه‌‌ بین‌المللی تعاون است] از اولین و اساسی‌‌‌ترین قدم‌‌‌ها برای اقبال و توسعه‌‌‌‌‌ تعاونی‌‌‌ها در جامعه به شمار می‌رود. اما سوال اینجاست که این آموزش و ترویج چگونه باید صورت بپذیرد؟

از دیدگاه مارکسیسم، جامعه‌‌ انسانی از دو بخش زیربنا و روبنا تشکیل شده است. براساس همین دیدگاه زیربنا بر روبنا تاثیری قاطع‌‌‌تر، مهم‌تر و مسلط دارد. در تعریفی مختصر و ساده می‌‌‌توان گفت مارکس زیربنا را در جوامع انسانی، اقتصاد و روبنا را فرهنگ می‌‌‌داند. اما آیا به‌درستی اقتصاد زیربنای فرهنگ است یا این فرهنگ است که بر توسعه و البته توسعه‌‌ اقتصادی تاثیر می‌‌‌گذارد؟ ماکس وبر در مباحث خود در مورد اندیشه‌‌‌های کارل مارکس معتقد است فقط روابط اقتصادی نیستند که سلسله مراتب اجتماعی را تعیین می‌کنند. گروه مرجع گروهی است که یک فرد یا گروه دیگر با آن مقایسه می‌شود که توسط جامعه‌‌‌شناسان در مورد هر گروهی که توسط یک فرد به عنوان معیاری برای ارزیابی خود و رفتارشان به آن متوسل می‌شوند، استفاده می‌شود.

رابرت. کی. مرتن، این فرضیه را مطرح می‌کند که گروه‌‌‌ مرجع، گروهی است که فرد با آن ارتباط دارد یا آرزو دارد از نظر روانی با خود ارتباط برقرار کند. این چارچوب، مرجع و منبع فرد برای نظم دادن به تجربیات، ادراکات، شناخت و ایده‌‌‌های خود از خود می‌شود. برای تعیین هویت شخصی، نگرش‌ها و پیوندهای اجتماعی یک فرد مهم است. در مقایسه یا تضادها و ارزیابی ظاهر و عملکرد فرد مبنای مرجع قرار می‌گیرد. گروه ثانویه گروهی نسبتا بزرگ‌تر از گروه‌‌‌های اولیه (خانواده و خویشاوندان، دوستان نزدیک و همسایه‌‌‌ها) است که از روابط غیرشخصی و هدف‌گرا تشکیل شده است؛ مثل گروه‌‌‌های مطالعه، تیم‌‌‌های ورزشی، همکلاسی‌‌‌ها، همکاران و...

بخشی از آموزش، فرهنگ و جامعه‌‌‌پذیری در گروه‌‌‌های اولیه یا گروه نخستین شکل می‌گیرد. گروهی که به تعبیر چارلز کولی بیشتر بر همبستگی عام اعضای خود استوار است و بستر پرورش محبت و همدردی انسانی و رشد احساسات و عواطف انسانی است. اما هم مرتن و هم کولی بر این باورند که گروه‌‌‌های ثانویه و گروه‌‌‌های مرجع در شکل‌‌‌گیری فرآیند جامعه‌‌‌پذیری افراد، نسبت به گروه نخستین، گروه‌‌‌های مهم‌تری به شمار می‌‌‌روند. بر همین اساس، به نظر می‌رسد در موضوعی مثل ترویج و گسترش فرهنگ توسعه و تعاون و فعالیت تعاونی‌ها نیز این گروه‌‌‌های مرجع و ثانویه‌‌‌اند که در آموزش و پرورش و تعلیمات تعاونی، نقش اصلی را ایفا می‌کنند. با تاکید و توجه به گزاره‌‌‌های ذکرشده، می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که این آموزش و پرورش (مدارس)، مراکز آموزش عالی (دانشگاه‌‌‌ها) و سازمان‌های مردم‌نهاد هستند که به ترتیب می‌‌‌توانند نقش مهم، کلیدی و ارزشمندی را در آموزش و تعلیمات تعاونی و گام نخستِ احیای برند و هویت تعاون برعهده گیرند.

طراحی و راه‌‌‌اندازی طرح‌‌‌های ملی مانند «تعاون شهر» و «مدرسه‌‌ تعاون» و به تبع آن تشکیل، توسعه و تقویت تعاونی‌‌‌های آموزشگاهی، دانشجویی و جوانان در مدارس، مراکز آموزشی، دانشگاه‌‌‌ها و نیز افزایش مشارکت سازمان‌های مردم‌نهاد در گام دوم و ترویج فعالیت‌‌‌های تعا‌‌‌‌‌‌ونی [پس از آگاهی، تعلیم و آموزش]، پیشنهاد موثر دیگری است که می‌تواند دولت چهاردهم را در احیای برند و هویت تعاون در کشور یاری می‌کند.