هوش مصنوعی و اقتصاد کلان
اولین انقلاب صنعتی جهان در اواخر قرن هجدهم میلادی در انگلستان و با ظهور ماشینهای بخار و تاسیس کارخانهها رخ داد و بهمرور زمان به سایر کشورهای دنیا نیز منتقل شد. با این انقلاب، جوامعی که اغلب بافت کشاورزی و روستایی داشتند، به سمت صنعتی و شهری شدن حرکت کردند. انقلاب صنعتی دوم، یعنی انقلاب تکنولوژی، مرحلهای از انقلاب صنعتی است که از نیمه دوم قرن نوزدهم تا شروع جنگ جهانی اول ادامه مییابد. در این دوره صنایع نفت، فولاد و برق پدیدار شدند و همزمان فرآیند تولید انبوه در این دوره شکل گرفت. توسعه صنعتی سریع ابتدا در انگلستان، آلمان و ایالاتمتحده آمریکا و سپس در فرانسه، بلژیک، هلند و ژاپن اتفاق افتاد.
سومین انقلاب صنعتی موسوم به انقلاب دیجیتال، به گذار از فناوریهای الکتریکی و مکانیکی آنالوگ به سمت فناوریهای دیجیتال مربوط میشود. انقلاب صنعتی چهارم، در زمینه فناوری و صنعت شکل گرفته است. در صنایع نسل چهارم، تکنولوژیهایی همچون هوش مصنوعی، اینترنت اشیا، اتوماسیون و محاسبات ابری فرآیندهای تولید و مدیریت را توسعه و بهبود میدهند. در قرن جدید هوش مصنوعی بهعنوان موتور محرک بهرهوری و رشد اقتصادی تلقی میشود. هوش مصنوعی قادر است فرآیند تصمیمگیری را از طریق تحلیل مقادیر بزرگ داده بهبود بخشد.
از آنجا که بخش قابلتوجهی از نیروی کار در فرآیند تولید، توسط هوش مصنوعی جایگزین خواهد شد و بهرهوری را در این بخش افزایش خواهد داد، تعداد بیشتری از افراد فرصت پیدا میکنند تا به فعالیتهای غیرروزمره، خلاقانه و نوآورانه بپردازند و در واقع سهم نیروی کار پژوهشگر در کل اقتصاد افزایش یافته و بهرهوری نهتنها به سطح بالاتری میرسد، بلکه نرخ رشد بالاتری هم خواهد داشت. هرچند پیشبینی میشود که افزایش استفاده از هوش مصنوعی نهایتا سهم درآمدی نیروی کار را کاهش خواهد داد و این کاهش صرفنظر از اندازه کشش جانشینی میان نیروی کار و هوش مصنوعی قطعی و مسلم خواهد بود.
در نهایت اگر این کشش زیاد باشد، آنگاه به طور کلی تقاضا و رشد GDP روند نزولی پیدا خواهد کرد. حتی اگر فرض کنیم که ظهور هوش مصنوعی شوک مثبت به تکنولوژی وارد میکند، اگر کشش جانشینی نیروی کار و هوش مصنوعی پایین باشد، آنگاه همچنان این امکان وجود دارد که تولید ناخالص داخلی، بهرهوری و رشد دستمزدها روند نزولی داشته باشند. دلیل این است که بخش عرضه اقتصاد نمیتواند از توسعه ظرفیت بالقوهای که هوش مصنوعی ایجاد میکند، کاملا استفاده کند. از سوی دیگر هوش مصنوعی به طرز وسیعی فرآیند تصمیمگیری را از طریق تحلیل مقادیر بزرگی از دادههای خام، تقویت میکند و بنابراین به خلق کالاها و خدمات جدیدی منجر خواهد شد. هوش مصنوعی قادر است سیستم تولید مواد غذایی را از طریق تحلیل مناطق تحت کشت و اجرای طرح الگوی کشاورزی بهینهسازی کند.
فناوری هولوگرام شرکتها را قادر میسازد که با مشتریان خود بدون محدودیت در ارتباط باشند و هزینههای فروش کاهش یابد. این تکنولوژی میتواند با جلب توجه مشتریان، از طریق ارائه تصاویر از زوایای مختلف، به توسعه کسبوکارها کمک کرده و محصولات آنها را به صورت تصاویر سهبعدی و مجازی در اختیار کاربران قرار دهد. به دلیل وجود جزئیات بالا در تصاویر هولوگرامی، مشتریان میتوانند محصولات را بهراحتی بررسی کرده و از میان آنها انتخاب کنند. هرچند هوش مصنوعی میتواند اثرات مخربی نیز بر اقتصاد و سیاست داشته باشد. برخی هشدار میدهند که در آینده نزدیک ابرنهادهایی از ثروت و اطلاعات ایجاد خواهند شد که میتوانند تاثیرات تعیینکننده بر اقتصاد جهانی داشته باشند. افزایش نابرابریهای درآمدی یکی از دغدغههای اصلی در عصر هوش مصنوعی خواهد بود.
در حالی که برخی از کارکنان رده متوسط جامعه کاملا جایگزین خواهند شد، کارکنان با سطح مهارت بالا درآمد بیشتری خواهند داشت. همچنین با گسترش استفاده از هوش مصنوعی، پیشبینی میشود که سهم بنگاههای بزرگ در اقتصاد افزایش یابد. دلیل این امر این است که بنگاههایی که به لحاظ ساختاری از سرمایه به نسبت بیشتری در مقایسه با نیروی کار به عنوان نهاده تولید خود استفاده میکنند و نیز بیشترین سهم استفاده از تکنولوژی در بازار را دارند، با کمک هوش مصنوعی، بهرهوری و سودآوری خود را در مقایسه با سایر رقبا افزایش بیشتری خواهند داد. افزون بر این، ایجاد ظرفیت برای استفاده از مدلهای هوش مصنوعی هزینه بالایی خواهد داشت که تنها صنایع بزرگ از پس خرید، آموزش و اجرای آن برمیآیند.
به تعبیری «دست مرئی» صنایع بزرگتر در بازار حالا با هوش مصنوعی تقویت میشود و این فرصت را به بنگاههای اقتصادی بزرگتر میدهد که کارآتر و انحصاریتر عمل کرده باشند. از سوی دیگر پیشبینی میشود که مدلهای هوش مصنوعی با منبع آزاد (اوپنسورس) به طور گستردهتری توسط صنایع کوچکتر مورد استفاده قرارگیرند و به افزایش بهرهوری در این بنگاهها منجر شوند؛ به طوری که در بلندمدت بتوانند سهم خود از بازار را بازپس گیرند. از آنجا که گسترش هوش مصنوعی میتواند شکاف میان کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته را عمیقتر کند و نابرابری در میان اقشار مختلف جامعه را افزایش دهد، به نظر میرسد مدیریت عملکرد کارکنان با ظهور هوش مصنوعی به یک چالش جدید برای مدیران و تصمیمگیرندگان تبدیل خواهد شد.
به نظر میرسد وضع سیاستهای مداخلهای هوشمندانه توسط دولتها میتواند آینده اقتصاد و تکنولوژی جهان را تحتتاثیر قرار دهد. بنابراین نقش سیاستگذاری و قانونگذاری حکمرانان جامعه در ارتباط با هوش مصنوعی بسیار مهم خواهد بود. ضروری است تصمیمگیرندگان، دانش و درک صحیحی از فناوری هوش مصنوعی داشته باشند تا بدانند در هر مقطع زمانی چگونه روند سریع و غیرقابل کنترل توسعه مدلهای هوش مصنوعی را به نحوی مدیریت کنند که اقتصاد کمترین آسیب را ببیند. خبر خوب این است که اینکه هوش مصنوعی تا چه حد بر اقتصاد یک کشور تاثیر بگذارد، چندان به درجه پیشرفته بودن اقتصاد بستگی ندارد؛ مهم این است که فعالیت غالب و اصلی در یک اقتصاد، چه فعالیتی است و آیا هوش مصنوعی قادر است این فعالیت را تحتتاثیر قرار دهد یا خیر. در هرحال هوش مصنوعی این قابلیت را دارد که در کشورهای در حال توسعه هم به اندازه کشورهای پیشرفته بهبود ایجاد کند.