دوگانه موهوم آموزش اقتصاد
طبیعی است که علم اقتصاد بر پایه دو ستون مذکور بنا شده است. نظریات اقتصادی بر بینشهای مختلف فلسفی و شواهد تجربی تکیه کردهاند. تمام نظریهپردازان، فارغ از اینکه به الهیات مسیحی باور دارند یا ماتریالیسم تاریخی، با یک نگاه فلسفی مشخص تئوری خود را ارائه کردهاند. البته اقتصاددانان برای وجاهت بخشیدن به تئوری خود از شواهد تاریخی و آماری نیز کمک گرفتهاند. متاسفانه در برخی دانشکدههای اقتصاد ایران، یک دوگانه موهوم شکل گرفته است. در گروهی از دانشکدهها برخی دانشجویان برای فرار از ریاضیات، ادعا میکنند که به نحلههای فکری خارج از جریان اصلی تعلق دارند. برخلاف تصور این گروه، بسیاری از متفکران خارج از جریان اصلی، برای اثبات نظریات خود از ریاضیات و مدلسازی استفاده میکنند؛ هرچند ممکن است در این فرآیند بر شیوههای متفاوتی همچون تحلیل کیفی تمرکز کنند. در مقابل، گروهی دیگر همچون نگهبانان معبد مقدس، هرگونه ورود تحلیلهای فلسفی، جامعهشناختی، تاریخی و سیاسی به یک مدل اقتصادی را نشانه ضعف تحلیل میدانند. این زاویه نگاه ممکن است باعث ایجاد خطای شناختی در تحلیل مسائل روز شود.
واقعیت آن است که هر چه ما در حال حاضر در اقتصاد بدیهی میپنداریم، حاصل سالها بحث فلسفی و تاریخی است و اتفاقا آنچه اقتصاد مرسوم را از خطرات حفظ کرده، توجه به این مباحث است. نظریهپردازان با تحلیل دادهها به صورت منظم اثر تغییرات اجتماعی، مباحث روانشناختی و وقایع سیاسی را بر نظام اقتصادی مورد بررسی قرار داده و بر این اساس نظریات خود را صورتبندی میکنند. بهعنوان مثال، مصرف، زمانی موتور محرکه اقتصاد شد که دیگر زهد یک ارزش پذیرفتهشده نبود. پیش از آن و در دوره قرون وسطی، امساک در مصرف نشانه تقوا و تلاش برای جمعآوری ثروت امری مذموم به حساب میآمد. تجدید نظر در این طرز تفکر بود که موجب آغاز دوران جدیدی در اقتصاد اروپا شد.
تعریف نوینی که متفکران مسیحی ارائه کردند، کاملا برخلاف آن چیزی بود که قرنها کلیسای کاتولیک تبلیغ میکرد. بر این اساس، آنچه ارزش و در واقع ثواب تلقی میشد تلاش برای رسیدن به هدف رفاه بیشتر بود. در واقع بر مبنای این ایده نهادهای اقتصادی جدید به وجود آمدهاند. علاوه بر این، ساختار سیاسی جدید بر پایه دولت-ملتها و حرکت از بازیهای جمع صفر به سمت تجارت بر مبنای همکاری از دیگر محورهای سیاسی و فلسفی اقتصاد مدرن است. بنابراین همانطور که مشخص است در تحلیلهای اقتصادی، شناخت درست از بسترهای تاریخی، فلسفی و جامعهشناختی موضوع و استفاده از مدلسازی ریاضی برای تایید نظریه مکمل یکدیگر هستند و منازعات موجود در برتری دادن یکی از این پایهها بیشتر به یک بحث کودکانه شباهت دارد.