چهار دلیل به کژراهه رفتن سیاست
عامل نخست، انتظارات بیش از حد خوشبینانه است. دولتها عادت دارند منافع سیاستهای خود را بیشبرآورد و هزینهها و مخاطرات آنها را -بهویژه در عرصه اجرا- کمبرآورد کنند. آنها همچنین عنصر زمان را دستکم میگیرند. در نتیجه در بهترین حالت پروژههایی اجرا میشود که بودجه عمومی را به هدر میدهند و در بدترین حالت از پروژههایی غیرعملی رونمایی شود.
عامل دوم، حکمرانی پراکنده است. اختلاف بین سطوح ملی و فروملی سیاستگذاری و اجرا باعث میشود تا مراجع دارای اقتدار سیاسی در سطح محلی، سیاستها و قوانین را در نسبت با زمینههای اجتماعی خاص محدوده خود و سبکهای اجرای محلی سیاست تفسیر کنند که در نهایت سیاست اجراشده را به پدیدهای متمایز از نیت قانونگذار تبدیل میکند. هادسون اشاره میکند که این چالش حتی در کشور متمرکزی مانند بریتانیا هم وجود دارد. دولتها معمولا توجه کمی به شیوههای از پایین به بالای اجرای سیاست دارند که این عدمشناخت برای آن دردسرآفرین خواهد بود.
سومین عامل، همکاری ناکافی است. هر سیاستی، بهجز سادهترین اقدامات روتین دولتها، نیازمند همکاری مستمر میان مجموعهای از عوامل اجرایی در بالادست و پاییندست میدان سیاستگذاری است؛ مانند سازمانهای ارائهدهنده خدمات، کارکنان دستگاه دیوانسالاری و مخاطبان اصلی سیاستها. طراحی و اجرای سیاست در صورتی از خطا مصون خواهد بود که بر بستر فرآیند یکپارچه -و نه به صورت مجزا از یکدیگر- انجام شود که در اکثر مواقع چنین چیزی یک آرزوست تا نمودی از واقعیت عینی.
عامل چهارم، ابهامات موجود در چرخه سیاستی است. بیشتر سیاستهای مهم مستلزم تغییرات در یکدوره طولانی هستند که لازمه آن وجود جو پایداری از حمایت سیاسی است. با این حال تجربه نشان میدهد که اراده سیاستگذار برای هدایت سیاست بلندمدت در طول زمان از بین میرود. سیاستگذار اغلب در زمان دریافت اعتبار برای قوانین تصویبشده فعال است؛ عمدتا تلاش میکند از زیر بار مشکلات اجرایی شانه خالی کرده و آنها را بهعنوان «مشکلات شخص دیگر» معرفی کند.
پرهیز از خطای سیاستگذاری در سهموقعیت امکانپذیر است. نخست زمان آمادهسازی سیاست در مرحله طراحی است که سیاستگذار باید هوشیارانه از طراحی سیاست معیوب اجتناب ورزد که عموما به دلایلی مانند درک ضعیف از مساله، دانش ناکافی در زمینه اجرا و اهداف نامشخص (و حتی متناقض) و فقدان پشتوانه سیاسی رخ میدهد. موقعیت دوم ردیابی است. سیاستگذار باید واحدهای تخصصی اجرای سیاست را بنا نهد که به صورت مستمر پیگیر پیشرفت سیاستها در عرصه اجرا هستند. همچنین انطباق سیاستهای بخشی نهادهای زیرمجموعه دولت با استراتژی کلان آن را بررسی میکنند. موقعیت سوم پشتیبانی است. هنر سیاستگذار در این بخش آن است که از شنیدن ارائه عملکردهای معمول نهادهای اجرایی فراتر رود و بهطور مستقیم وارد گفتوگو با کارکنان دولت شود که در خط مقدم اجرا مشغول خدمترسانی هستند. آنها به ظرایفی از سیاستگذاری در عرصه اجرا آگاهند که سیاستگذار معمولا تسلطی بر آن ندارد. در اینجا میتوان مشخص کرد که چگونه سیاستگذار قادر است از سیاست، بهویژه سیاستهای بلندمدت با ماهیت پاسخ به مسائل پیچیده، حمایت و پشتیبانی کند.