هوش مصنوعی و آینده اشتغال و بیکاری
برخی از اقتصاددانان این دیدگاه را که «اگر روباتها کارها را انجام دهند با در نظر داشتن اینکه مقدار ثابتی کار برای انجام دادن وجود دارد، انسانها بیکار میمانند» نوعی «اشتباه کار» میدانند. تاریخ اقتصادی نشان میدهد که اتوماسیون، مشاغل جدیدی را در حول فرآیندهای جدید ایجاد میکند و این مشاغل جدید همچنان به انسانها نیاز دارند؛ به این معنا که فناوری مشاغل را حذف میکند، نه کار و فرصت اشتغال را.
مطالعات متعددی در خصوص ارتباط میان گسترش هوش مصنوعی و بیکاری افراد صورت گرفته است. براساس مطالعه مککینزی در سال ۲۰۱۶ که روی بیش از ۲هزار فعالیت کاری در ۸۰۰شغل انجام شد، حدود نیمی از فعالیتهای اقتصاد جهانی را میتوان با فناوری فعلی خودکار کرد. این گزارش نشان میدهد که در حدود ۶۰درصد مشاغل حداقل یکسوم وظایف را میتوان خودکار کرد، اما کمتر از ۵درصد مشاغل را میتوان کاملا خودکار کرد. به طور متوسط، تنها ۹درصد مشاغل در ۲۱اقتصاد (عمدتا پیشرفته) سازمانی قابل خودکار شدن هستند. با این حال ارزیابیهای ۹درصدی OECD و ۵درصدی مککینزی در مورد حذف مشاغل از طریق اتوماسیون بسیار کمتر از پیشبینیهای ۴۷درصدی آکسفورد و ۳۵درصدی PwC به نظر میرسد.
نتایج متعدد علمی حاکی از این است که مشاغل حذف نمیشوند، اما متفاوت خواهند بود. شاهد این موضوع در مطالعهای در مورد مشاغل اداره سرشماری ایالاتمتحده نمایان میشود. در این مطالعه مشخص شد که بین سالهای ۱۹۵۰ و ۲۰۱۰، تنها یک شغل -اپراتور آسانسور- به دلیل اتوماسیونی شدن حذف شد. مشاغل دیگر همچنان به کار خود ادامه میدهند؛ حتی اگر ماهیت آن کار تغییر کرده باشد. به طور کلی سهدیدگاه مختلف در خصوص ارتباط میان هوش مصنوعی و اشتغال و بیکاری وجود دارد؛ یک دیدگاه نظری، یک دیدگاه تجربی/تاریخی و یک دیدگاه آیندهنگر که در تلاش برای انجام پیشبینیهای دقیق در مورد فناوریهای نوپای هوش مصنوعی است. هر یک از این دیدگاهها میتواند بینشی در مورد تاثیرات هوش مصنوعی بر بازار کار ارائه دهد. یک استنتاج معقول از این سهدیدگاه این است که در تقریب اول، هوش مصنوعی جابهجاکننده نیروی کار نخواهد بود، اما همچنان میتواند جنبههای منفی قابلتوجهی داشته باشد و نگرانیهای دیگری را ایجاد کند.
از بعد نظری، نوآوری هوش مصنوعی بر بازار کار چهار اثر دارد:
اولین مورد این است که اتوماسیون هوش مصنوعی میتواند بهطور مستقیم نیروی کار را در بخشی که تحتتاثیر آن قرار گرفته دچار جابهجایی کند.
دوم اینکه اتوماسیون میتواند مشاغل جدیدی را در زمینههای نوین ایجاد کند. در این خصوص مندل پژوهشی انجام داد که یافتههای آن قابلتوجه است. وی دریافت که از دست دادن شغل در فروشگاههای بزرگ از طریق فرصتهای جدیدی که در مراکز پاسخگویی و تماس ایجاد شد، جبران شده است.
سوم، درآمدهای بالاتر تقاضا برای مشاغل را در سراسر فضای اقتصادی افزایش میدهد؛ حتی به روشهایی که بهطور مستقیم با فناوری مرتبط نیستند. بهعنوان مثال، سهم کارگران از داشتن اوقات فراغت و افزایش مهماننوازی و مهمانپذیری در ایالاتمتحده به طور پیوسته روند صعودی داشته و درآمد خانوارها افزایش یافته است؛ این پدیده مردم را قادر میسازد تا هزینههای بیشتری را برای رستورانها و سفر بپردازند.
در نهایت، هوش مصنوعی ممکن است جایگزین وظایف خاص شود نه کل مشاغل؛ به این معنا که اولا تمام مشاغل قابلیت بهکارگیری هوش مصنوعی بهجای انسان را ندارند؛ ثانیا، بهکارگیری هوش مصنوعی در مشاغلی که بهواسطه بهکارگیری ابزارهای جدید هوشمند به وجود میآید، فضای قابلتوجهی را برای استخدام نیروی کار ایجاد میکند.
علاوه بر این تجربیات گذشته، رویههای مختلف را در خصوص هوش مصنوعی نشان میدهد. در این خصوص بسن (Bessen) استدلال میکند که اگر فناوریهای جدید در بازارهایی که در آن تقاضای برآوردهنشده زیادی وجود دارد، بهرهوری را بهبود بخشند، باید تاثیر مثبتی بر اشتغال داشته باشند. در زمینه روباتیک و اتوماسیون، بسن پیشنهاد میکند که فناوری رایانهای جدید با کاهش اشتغال در تولید همراه است و در جایی که تقاضا به طور کلی برآورده شده است، با رشد اشتغال در صنایع غیرتولیدی کمتر اشباعشده، همراه است. بنابراین اگر هوش مصنوعی مشابه سایر انواع اتوماسیون باشد، ممکن است انتظار داشته باشیم که سرریزهای شغلی مثبت مشابهی داشته باشیم.
بنابراین از دیدگاه تجربی، شواهد مقطعی و سری زمانی در مورد تاثیر فناوری بر بازار کار وجود دارد. سیر بلندمدت تاریخی نشان میدهد که نرخ بیکاری با پیشرفت فناوری روند صعودی نداشته است. بهعنوان مثال، این میزان در ایالاتمتحده برای بیش از یکقرن حدود ۴ یا ۵درصد بوده است. در همین راستا داوث و همکارانش دادههای بازار کار آلمان را با دادههای حملونقل روبات IFR ترکیب کردند و نتیجه گرفتند که هر روبات صنعتی اضافی، سبب از دست دادن دو شغل تولیدی میشود، در حالی که مشاغل جدید کافی در صنعت خدمات ایجاد میشود تا اشتغال منفی را جبران کند و در برخی موارد فرصتهای شغلی بیشتر از مقدار مشاغل از دست رفته، ایجاد میشود. گریتز و مایکلز نیز در پژوهش خود به تاثیر مثبت پذیرش روبات در یک صنعت بر اشتغال در همان صنعت دست پیدا کردند.
مساله مبهم دیگر در این زمینه این است که برخی تلاش کردهاند با نگاهی به آینده، چگونگی جایگزینی هوش مصنوعی برای مشاغل یا وظایف خاص را مشخص کنند. سوالی که این افراد مطرح میکنند این است که آیا تجربه هوش مصنوعی نسبت به فناوریهای قبلی متفاوت خواهد بود؟ در مجموع در پاسخ به این سوال باید گفت، در صورتی که سرعت تغییرات بسیار سریعتر از تغییرات تکنولوژیک قبلی باشد، این اتفاق میافتد و اشتغال در کل اقتصاد بهیکباره تحتتاثیر قرار میگیرد. در حالی که نقاط تعادل بلندمدت در مورد بازارهای کار ممکن است در تئوری همانطور که در بالا مورد بحث قرار گرفت عمل کنند، در عمل ممکن است چند دهه طول بکشد تا افزایش قابلتوجهی در بیکاری در مقطع زمانی اتفاق بیفتد.