توجه به نقش فلسطین در مذاکرات عادیسازی
این توافقها از چهاردهه پیش آغاز شدند؛ پیمان کمپ دیوید به جنگ پایان داد، سینا و کانال سوئز را به مصر بازگرداند و مصر در ازای پذیرش این پیمان، سالانه ۱.۵میلیارد دلار کمک حمایتی از آمریکا دریافت میکند. اردن نیز در سایه توافق صلح ۱۹۹۴ به خواستههایش، از جمله بازگرداندن اراضی به وسعت نوار غزه، افزایش سهم آب و معافیت بدهیهایش دست یافت.
مراکش در ازای بهرسمیت شناختن صحرا از سوی اسرائیل بهعنوان سرزمین مراکش، اسرائیل را بهرسمیت شناخت. سودان با برقراری روابط با اسرائیل توانست منافعش را تامین کند و به همکاریهای امنیتی و نظامی دست یابد. لبنان در ازای بهرسمیت شناخته شدن حقوق نفتیاش، توافقنامهای برای تعیین مرزهای آبیاش با اسرائیل امضا کرد. اماراتمتحده عربی و بحرین در چارچوب پیمان ابراهیم که پروژهها و تفاهمهای اقتصادی متعددی را در بردارد، با اسرائیل رابطه برقرار کردند. افزون بر آن، چند توافق دیگر نیز در سطوح پایینتر در کشورهای منطقه از جمله قطر، عمان و تونس با اسرائیل امضا شد.
در این میان، پیمان اسلو که در سال ۱۹۹۳ به امضا رسید، هم در موفقیت و هم در ناکامی یک استثناست. انعقاد این پیمان به ایجاد تشکیلات خودگردان فلسطین که دارای مشروعیت بینالمللی است، منجر شد و زمینه تاسیس دولت مدنی در کرانه باختری و نوار غزه را فراهم کرد و در نتیجه، رهبری فلسطین به همراه حدود ۱۲۰هزار فلسطینی تبعیدی از اعضای جنبش فتح و خانوادههایشان از تونس به فلسطین بازگشتند. علاوه بر آن، در سایه این پیمان، فلسطین تعهدی برای حمایت سالانه از اروپا و آمریکا دریافت کرد که در دوره ریاستجمهوری ترامپ متوقف و با روی کار آمدن بایدن از سرگرفته شد؛ اما سایر تعهدات دیگر این توافق هرگز عملی نشدند.
اکنون اگر مذاکرات سعودی و اسرائیل مسیر درست را طی کند، چه اهدافی را دنبال خواهد کرد؟ همه توافقهای عربها با اسرائیل، از کمپ دیوید تا بحرین، بر محور منافع دوطرف استوار است. بنابراین، این احتمال وجود دارد که تلاشهای سعودی نیز همین رویکرد را دنبال کند؛ بهویژه اینکه سعودی در برابر پیشنهاد آمریکا برای عادیسازی روابط با اسرائیل خواستههای متعددی را مطرح کرده است که منافع آن را تامین میکند. از جمله میتوان به همکاری دفاعی که اهمیت بسیاری برای امنیت سعودی دارد، تامین سلاح، برنامه هستهای و لزوم ازسرگیری مذاکرات برای دستیابی به توافقی بر سر «راهحل دو کشور» اشاره کرد.
در همین راستا، ولیعهد سعودی، در مصاحبه با رسانههای آمریکایی درباره تمایلش به توانمندسازی فلسطینیان برای مذاکره در چارچوب تلاشهای سعودی صحبت کرد. البته موضوعهای مربوط به مذاکرات دوجانبه سعودی و اسرائیل را این دو کشور تعیین میکنند، اما تصمیمگیری درباره مسائل مربوط به گفتوگوهای صلح براساس فرمول تشکیل کشور فلسطین و حلوفصل پروندههای باقیمانده از جمله موضوع آوارگان فلسطینی، شهرکسازی، تعیین پایتخت و... در دست خود فلسطینیهاست و مذاکرات آنها مسیر مشخص خود را میپیماید.
آنچه توجه را به خود جلب میکند، این است که فلسطینیها این بار با اتخاذ اقدام سریع دیپلماتیک نشان دادند که تمایل دارند از تحول جدیدی که نطفه آن در حال شکلگیری است، بهرهبرداری کنند. هرچند انتظار میرفت تشکیلات خودگردان فلسطین برای بهبود وضعیت فلسطین از مذاکرات دوجانبه عربی قبلی با اسرائیل نیز سود ببرد، این تشکیلات از مذاکراتی که با لبنان، امارات متحده عربی، مراکش و برخی طرفهای دیگر انجام شد، هیچ بهرهای نبرد؛ در حالی که همسویی با گامهایی که با هدف عادیسازی روابط برداشته شدند، میتواند فلسطینیها را از نظر اقتصادی توانمند کند، حضور آنها در بازارهای عربی را تقویت کند، شهروندان فلسطینی را از وضعیت روبهوخامت معیشتی نجات دهد و مساله فلسطین را به سمت راهحل دو کشور سوق بدهد.
شاید مسیری که سعودی در حال حاضر میپیماید، بهطور مستقیم به تشکیل کشور مستقل فلسطین منتهی نشود، اما این روند فضایی سیاسی ایجاد میکند که میتواند زمینهساز تاسیس کشور مستقل فلسطین باشد. تردیدی نیست که در طول چند دهه پس از نخستین مذاکره با اسرائیل، جهان عرب و منطقه به کل دستخوش تغییر و تحول بسیاری شده و لازم است نکات مثبت و منفی این متغیرها آنگونه که شرایط فعلی ایجاب میکند، ارزیابی شود. اکنون زمان آن نیست که تشکیلات خودگردان فلسطین را به دلیل فرصتهای از دست رفته و کشورهای عربی را به دلیل ناکامی در حمایت از مردم فلسطین سرزنش کنیم؛ بلکه باید به دنبال دستیابی به فرصتهایی برای اصلاح وضعیت روبهوخامت فلسطینیها، سروسامان دادن به اوضاع سیاسی و جلوگیری از گسترش دامنه اختلافها میان فلسطینیان باشیم.