جامعه‏‏ کوسه‏‏‌ای یا دلفینی؟

ویژگی‌‌‌ جوامع کوسه‌‌‌ای

در جامعه‌‌‌ای که دارای تفکر کوسه‌‌‌ای باشد، باختن به معنای وجود نداشتن یا حتی مرگ، ترجمه می‌شود و زندگی برای آن جامعه تنها زمانی معنا دارد که برنده باشد. این برنده بودن در چارچوب‌‌‌های کلاسیک و بسیار دور از واقعیت زیست جهان امروز ترجمه می‌شود. برنده بودن در نخستین گام برابر با تعریف خود در برابر دیگری است؛ تعریفی که بر تفاوت و گاه تضاد تاکید دارد. از ویژگی‌‌‌های جوامعی که تفکر کوسه‌‌‌ای دارند، این است که افراد در آن جامعه، فرصت‌‌‌های زیستن، رشد و امکان اصلاح و تغییر را اندک دانسته و همواره در تلاش نفس‌‌‌گیر برای برنده شدن فردی هستند؛ آنچه از آن با عنوان فردگرایی افسارگسیخته یاد می‌‌‌کنیم.

شرط زیستن موفق و خوگرفتن در این جامعه آن است که حضور و کنشگری در فضاهای رقابتی منفی برای افراد بسیار لذت‌‌‌بخش است؛ زیرا نیاز به دیده شدن و بهتر بودن در برابر دیگران به‌‌‌طور ساختارمند موجب تشویق و تایید و حتی پاداش گرفتن است. در این جامعه رقابتی منفی و ناتمام در جریان است. هرکس با هر روشی (اخلاقی یا غیر‌اخلاقی/  قانونی یا غیرقانونی) که امکان و توانش را داشته ‌‌‌باشد، درصدد حذف یا از میدان به در کردن دیگری است. جامعه‌‌‌ای که در آن کودکان برای برنده شدن در بازی‌‌‌های فردی‌‌‌ قهرمان شده و کاپ می‌‌‌گیرند، نه برای بازی‌‌‌های تیمی و نوجوانان آنقدر که برای برنده شدن مدال در المپیادهای فردمحور تشویق می‌‌‌شوند، مدال المپیادهای تیمی از اهمیت برخوردار نیست و این الگو در میدان کار، تحصیل، زندگی روزمره و... نیز ادامه دارد.

ویژگی جوامع دلفینی

در جامعه‌‌‌ای که دارای تفکر دلفینی است، الگوها، ساختارها، بایدها و نبایدها، قوانین و به‌‌‌عبارتی فرهنگ عمومی جامعه بر الگوی برنده-برنده استوار است. مشورت کردن، همکاری و همراهی کردن، روحیه حمایت و انعطاف‌‌‌پذیری، تاکید بر حل مساله دارای امتیاز و مورد تشویق و توجه است. اگر در جامعه‌‌ مبتنی بر الگوی حکمرانی کوسه‌‌‌ای، برنده بودن امتیاز محسوب می‌شود و افراد تلاش دارند تا روش‌هایی برای حذف دیگری بیایند، در جوامعی با الگوی حکمرانی دلفینی هوش و ذکاوت، به همراهی و تعهد به منافع عمومی وابسته است. در این نوع از الگوی حکمرانی، دیگران همکاری می‌کنند تا اگر روزی و زمانی خودشان آسیب دیدند، نیروی بیشتری برای مبارزه داشته باشند، حامیان و مشاوران خوبی در کنارشان حضور یابند و فضای جامعه چنان امن باشد که امکان ترمیم و بازگشت به زندگی برایشان فراهم باشد.

در این جامعه، حاکمیت، قدرت خود را در رفاه و به‌‌‌زیستن مردم تعریف کرده است و مردم احترامشان را در همکاری و توسعه‌‌ ارکان اجتماعی جست‌وجو می‌کنند. در این جامعه گروه‌‌‌بندی بر مبنای کار مشترک، انباشت دانش و فراگیری توسعه شکل گرفته است، از همین‌‌‌رو، هیچ فرد یا گروهی نیازی به حذف یا از میدان به در کردن دیگری در خود احساس نکرده و الگوهای رقابت مثبت، گفت‌وگو، درک دیگری، پذیرش تفاوت و بهره‌‌‌مندی از دانش و تجربه‌‌ متفاوت دیگران را مدنظر و مسیر راه قرار می‌دهد.

طبق یافته‌‌‌های موج سوم پیمایش ملی ارزش‌‌‌ها و نگرش‌‌‌های ایرانیان که در سال ۱۳۹۴ انجام شده ‎است، بیش از ۵۵‌درصد ایرانیان اعلام کرده‌‌‌اند که «بیشتر مردم اگر موقعیتی گیرشان بیاید تا سر همدیگر کلاه بگذارند»، این کار را انجام خواهند داد، این در حالی است که فقط ۲۴‌درصد افراد اعلام کرده‌‌‌اند که مردم چنین کاری نخواهند داد. این سنجه خود نمایانگر آن است که جامعه نسبت به رفتار دیگران بدبین بوده و دیگری را فرصت‌طلب و خودمحور قلمداد می‌کند و معتقد است که دیگران در هر صورت برای حفظ منافعشان حاضرند به منافع دیگران صدمه بزنند (تاکید بر این نکته لازم است که این داده متعلق به حدود یک‌دهه پیش است و کاهش سرمایه اجتماعی ناشی از رویدادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یک‌دهه قبل در این آمار منعکس نشده است). در جامعه‌‌‌ای که افراد، یکدیگر را منفعت‌‌‌گرای خودمحور تصور می‌کنند، عقلانی‌‌‌ترین رفتاری که هم خودشان به آن می‌‌‌رسند و هم گروه‌‌‌های مرجع مانند خانواده، همسالان، دوستان، همکاران و... بر آن تاکید دارند، تلاش برای افزایش سهم و منفعت فرد و در نهایت گروه خودی است.

شان حضور و کنشگری حکمرانان بر این است که با استفاده از قانون‌گذاری، تعریف و اجرای سیاست‌‌‌ها، تنظیم اصول پاداش و مجازات، مشروعیت‌بخشی و عمومی‌‌‌سازی رفتارها بر الگوی زیست‌دلفینی متمرکز شوند؛ الگویی که در آن هیچ‌‌‌کس از حذف، به حاشیه راندن و زخمی کردن دیگری یا دیگران غیرخودی نه‌تنها پاداش نگیرد، بلکه به‌‌‌طور مدام نگران مجازات باشد. این الگوی حکمرانی بر اصل برنده-برنده مبتنی است؛ اصلی که حمله به دیگری منفور و مطرود و انباشت، همراهی و همکاری برای منافع عمومی و ملی مستحق پاداش است.  کاهش سرمایه اجتماعی نهادی و بین‌‌‌فردی، افزایش مهاجرت، کاهش تشکیل شرکت‌ها و واحدهای اقتصادی با الگوی مشارکتی، افزایش رفتار قهرآمیز و تند با دیگران در فضاهای عمومی، کاهش تاب‌‌‌آوری در برابر به تاخیر افتادن منافع و کاهش امید به آینده و ... همگی پیامد زیستن در جامعه‌‌‌‌‌ کوسه‌‌‌ای است؛ چرا که افراد باور دارند برای بهتر زیستن و گاهی زیستن، باید مانند کوسه‌‌‌های پژوهش مذکور مرتب به یکدیگر حمله کنند، حتی اگر ریسک مرگ یا زخمی شدن را به همراه داشته باشد. آنان در بستری از رقابت منفی قرار دارند که باعث از پای درآمدن تعداد زیادی از خودشان خواهد شد.