ضرورت تکامل تفکر اقتصادی

اختراع و ابداع روش‌های غیرعلمی در اقتصاد که طی سال‌های گذشته تحت عنوان اقتصاد اسلامی بر اقتصاد کشور سایه افکنده، پاسخ نداده و پارادوکس‌های غیرقابل حلی را ایجاد کرده است که هر روز شاهد آن هستیم و پیروان این نحله فکری حتی به پشتوانه قدرت سیاسی حاکم، هنوز نتوانسته‌اند تئوری‌های پایه قابل دفاع و قابل اجرایی را ارائه کنند و اصول اقتصادی وصله پینه‌ای و برگرفته از سایر مکاتب اقتصادی از کمونیسم برگزیدگان تا فردگرایی لیبرالی را با هم تلفیق کرده‌اند؛ به‌نحوی‌که جمع اضداد را تشکیل داده‌اند و نتیجه همین نقطه‌ای می‌شود که در حال حاضر در آن هستیم و گره‌هایی ایجاد شده که علاوه بر خسارت‌های مادی و معنوی به جای گذاشته شده، باز کردن آنها (البته درصورت کوتاه آمدن و پذیرفتن علم اقتصاد از جانب طرفداران اقتصاد موسوم به اسلامی)، سال‌ها زمان می برد و هزینه‌های گزافی به جامعه تحمیل می‌کند.

شاید گزافه‌گویی نباشد که تکامل تفکر اقتصادی حاکم را ضروری‌ترین موضوع حال حاضر جامعه بدانیم؛ چراکه با این تکامل سایر عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز تحت تاثیر قرار خواهند گرفت و جامعه نیز از این بن‌بستی که در آن قرار گرفته است، نجات می‌یابد. اگر‌چه این تکامل نیازمند تغییرات اساسی در سیاست‌های کلان نظام خواهد بود و امکان مقاومت یا ابداعات بی‌پایه و اساس در حوزه اقتصاد وجود دارد؛ ولی قطعا روند تکامل اقتصادی الزامات خود را حاکم خواهد کرد و این روند در میان‌مدت و قطعا در بلندمدت قابل توقف نیست و خواست و اصول خود را بر نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری دیکته خواهد کرد.

تکامل تفکر اقتصادی را همچون خود اقتصاد سیاسی (علم اقتصاد) می‌توان از سه زاویه نظریه محض، زاویه آیینی و از جهت نهادی بررسی کرد. تفکیک کامل این سه زاویه امکان‌پذیر نیست؛ چراکه به نحوی به هم پیوسته‌اند که جدایی‌ناپذیر شده‌اند. هیچ تفکر اقتصادی وجود ندارد که بتوان بدون شکل فعالیت اقتصادی به آن نام تفکر گذارد. جریان‌های عمده تفکری که از مردان پر نبوغ سرچشمه گرفته روی پیشرفت‌های بعدی کارکردها و سازمان‌ها تاثیرگذار بوده‌اند، یک ارسطو و یک قدیس توماس و یک آدام اسمیت و یک کارل مارکس روی تاریخ اقتصاد چنان تاثیر ژرفی داشته‌اند که می‌توان آن را با اختراع آسیای آبی و ماشین بخار هم‌سنگ دانست. ازاین‌رو، تاریخ تفکر اقتصادی باید در تشریح کلی رویدادهای اقتصادی گنجانده شود؛ چراکه این هر دو متقابلا روشنی بخش یکدیگر هستند و تعبیر و تفسیر هر یک الزاما به دیگری بستگی دارد. فرآیندی که در مکتب فکری موسوم به اقتصاد اسلامی هیچ‌گاه اجرا نشد و فارغ از نتیجه و ارزیابی نتیجه و عبرت‌آموزی و اصلاح روش‌های ابداعی و ناموفق، در چرخه تکرار گرفتار شدند و همان نتیجه‌های قبل حاصل شد و بیش از ۴۰سال در حال تجربه تفکر ناکارآمد، هیچ‌گونه پیشرفتی حاصل نشده است.

روند زنجیره‌وار و تدریجی تفکر اقتصادی و رابطه‌های مکتب‌های گوناگون با بنیان‌های نظری قابل دفاع، تشکیل‌دهنده علم اقتصادی هستند که در حال حاضر به‌کارگرفته شده‌اند و بسته به میزان پایبندی به اصول علم اقتصاد، سطح توسعه‌یافتگی آن جامعه و اقتصاد کاملا قابل تعیین و تشخیص است. بنابراین به جای ابداع چرخ مکعب بدون کاربرد باید در جهت تکامل تفکر اقتصادی با پذیرش علم اقتصاد گام برداشت.