راهی که طباطبایی پیمود

کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب

تا سرزلف سخن را به قلم شانه زدند

کاشف فرشته نگهبان ایران، دکتر سیدجواد طباطبایی، با کمال ناباوری و تاسف و تاثر، غریبانه از میان ما رفت. آموزه‌‌‌های سترگ ایشان که در دستگاه فکری گسترده‌‌‌ای منعکس است، استعداد حل مشکل ایران را دارد. مفهوم مشکل که توسط او ابداع و نظریه‌‌‌پردازی شد، مفهوم فلسفه جدید برای ایران است. او در میانه میدان غوغای ایدئولوژی‌‌‌های رنگارنگ که همه‌‌‌جا را احاطه کرده بودند، پا به میدان گذاشت و یک‌تنه نه‌تنها هشدار لازم را داد، بلکه با قلم تیز خود به جنگ همه آنها رفت. او در وهله اول به ما آموخت که اگر رهرو عرصه اندیشه هستیم، از تورق و تفنن دوری کنیم و به میانه، مبانی را آموخته و مفاهیم را بشکافیم و از مضمون آنها مطلع شویم. دستگاه فکری ایشان که نیم‌قرن برای آن تلاش کرده، به دو قسمت عمده تقسیم می‌شود: تاریخ اندیشه در اروپا و نظریه‌‌‌پردازی برای ایران. دغدغه اصلی او ایران بود.

ولی او به‌خوبی می‌‌‌دانست که دوران قدیم به پایان رسیده و حفظ و تداوم ایران فقط با تجدد یعنی ورود به دنیای مدرن ممکن خواهد بود. او یادآوری کرد که اندیشه مدرن را با مدرنیزاسیون یکسان نگیریم و در توهم التقاط آنها نباشیم. او برای تحقق ایران مدرن لزوم فهم دقیق تاریخ اندیشه اروپا را با دقت وسواس‌‌‌گونه دنبال کرد و آثار بی‌‌‌نظیری در این زمینه فراهم آورد. او به‌خوبی می‌‌‌دانست که در نشان دادن راه فلسفی برای ورود ایران به دنیای جدید، باید تاریخ اندیشه ایران نیز به‌دقت مورد بررسی قرار گیرد و در یک مجموعه اندیشه فلسفی نظریه‌‌‌پردازی شود. این کار بزرگ از بررسی تاریخ اندیشه ایرانشهری که بخشی از مجموعه‌‌ فرهنگ ایران بود، آغاز شد. اغیار ایراد می‌‌‌گرفتند که امروز در دنیایی جدید و پیشرفته، بررسی اندیشه اسلام به هر نامی که باشد، به چه درد می‌‌‌خورد. او با صلابت گفت که هیچ جدیدی نیست که ریشه در قدیم نداشته باشد.

طباطبایی برای بررسی گذشته، تاریخ اندیشه سیاسی ایران را تدوین کرد و به «دوره زرین فرهنگی» که از قرن سوم آغاز و تا پایان قرن ششم ادامه یافت، به تاسی از خردمندان و اندیشمندان اروپایی نام اولین رنسانس ایرانی را بر آن نهاد و اندیشه متفکران این دوره را به‌دقت شکافت و شرح و بسط آن را نوشت. برای تکمیل دستگاه فکری ایشان، نظریه‌‌‌پردازی برای بقیه دوره‌‌‌های دیگر تاریخ اندیشه ایران ضروری بود. بنابراین با نظریه «زوال اندیشه سیاسی ایران» و جلد نخست کتاب «تاملی درباره ایران» که نظریه‌‌‌ای درباره انحطاط در آن انعکاس یافته بود، ادامه یافت. در این زمان گسل عظیم در اروپا در اندیشه شکل گرفت و شعاع مغناطیسی آن به ایران هم رسید و همین وهم تاریخی شکست در جنگ با روس‌‌‌ها پدید آمد و انعکاس نظری آن در کتاب «مکتب تبریز» که حاصل نظر و عمل در دارالسلطنه تبریز بود، بازتاب یافت. طباطبایی معتقد است که مشروطه‌‌‌خواهی مهم‌ترین حادثه دوران جدید ایران است و آن را نهضت و انقلاب پیروز می‌‌‌داند و توانست ایران را به عنوان اولین کشور اسلامی، صاحب قانون اساسی کند و در عداد کشورهای مشروطه درآورد. اشاره به همه ابعاد مختلف دستگاه فکری ایشان در فضای فعلی مقدور نیست. اما با اشاره به چند نکته به عرایض خود پایان می‌‌‌دهم.

از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین نظریه‌‌‌های استاد فقید دکتر سیدجواد طباطبایی، بررسی مجدد آثار ادبی منحصربه‌فرد ایران است. البته پژوهش‌‌‌های گسترده‌‌‌ای در باب همه آثار ادبی ایران صورت گرفته است. اما طباطبایی در این بخش از آثارش درگاه جدیدی باز کرد و گفت که بخشی از اندیشه ایران در درون آثار ادبی راه یافته و حتی درون سطور این آثار مخفی شده است بنابراین تهیه، تدوین و انتشار آثار گسترده‌‌‌ برای آگاهی از اندیشه‌‌‌های مخفی‌شده ضروری به نظر می‌‌‌رسد. از این طریق است که می‌‌‌توان به تحول تاریخ اندیشه ایران یاری رساند. طباطبایی خود نمونه اعلای این تلاش است که آثاری را با تامل در کتاب‌‌‌های به جامانده از سعدی، عبید زاکانی و از همه مهم‌تر حافظ نگاشته و از خود به جای گذاشته است.

توصیه وی این بود که بقیه آثار ادبی با همین شیوه مجددا بررسی شود. او شاهنامه فردوسی را از نصوص اندیشه ایرانشهری می‌‌‌داند که موضوع مفصلی است. در ضمن طباطبایی با وارد کردن دانش «تحول مضمون مفاهیم» که بخشی از دانش فلسفه اروپایی است، راه مهمی برای درک درست مفاهیم اندیشه غربی گشود و مفاهیم اندیشه غربی را از پرتگاه‌‌‌هایی که ایدئولوژی‌‌‌ها برای آن تعبیه کرده بودند، نجات داد. صلابت، گستردگی و انسجام دستگاه فکری طباطبایی به حدی است که اطمینان دارم مورد توجه دانشجویان جوان و پژوهشگران دانشگاهی قرار خواهد گرفت تا از این مسیر گشودن دری به روی رفع مشکلات پیش‌آمده در «ایران» باز شود.