پیش به سوی «جهانی‌زدایی»

به‌طور قابل‌‌‌توجهی، جنگ روشن می‌کند که دوره دوقطبی کنونی در روابط بین‌الملل از ثبات کمتری نسبت به سلف تک‌قطبی خود برخوردار خواهد بود؛ اگرچه تاثیر جنگ ساختار دوقطبی نظام بین‌الملل را تغییر نخواهد داد. این جنگ بسیاری از اثرات همه‌گیری کووید بر روابط بین‌الملل را تشدید می‌کند. یکی از تاثیرات کلیدی این بحران‌های دوقلو این است که به‌‌‌طور مشهود و قابل‌‌‌توجهی با ایجاد اختلال در زنجیره‌‌‌های تامین قابل اعتماد قبلی، جهانی‌‌‌زدایی را برمی‌انگیزد. هر دو بحران باعث تمرکز شدید نخبگان به درون شده‌اند؛ زیرا آنها اساسی‌‌‌ترین کارکرد دولت-ملت (محافظت از شهروندان) را بروز می‌دهند. رهبران بر مشاغل داخلی تمرکز کردند. آنها موانعی را برای جابه‌جایی کالا و سرمایه ایجاد کردند تا از رای‌دهندگان خود محافظت کنند. همچنین تعاریف گسترده‌تری از امنیت ملی ارائه کردند.

همچون همه‌گیری، جنگ در اوکراین احتمالا سال‌ها به اشکال مختلفی ادامه خواهد داشت که تاثیر آن را به‌عنوان محرک بلندمدت جهانی‌‌‌زدایی تشدید می‌کند. هر دو طرف یک سرزمین را می‌خواهند و معتقدند زمان به نفع آنهاست و به دیگری اعتماد ندارند. آتش‌بس ممکن است، اما صلح پایدار دست‌نیافتنی خواهد بود. این جنگ، جهانی‌‌‌زدایی و جداسازی مداوم را از چهار طریق پیش می‌‌‌برد. اول، شوک‌‌‌های کالایی و عرضه‌ای ایجادشده، تمایل سیاستگذاران به تشویق زنجیره‌‌‌های عرضه اضافی و انعطاف‌‌‌پذیر، درون‌سپاری، «به دوستان‌سپاری»، منطقه‌‌‌سازی و ذخیره‌‌‌سازی را تقویت می‌کند. دوم، بزرگی محض و قدرت تحریم‌‌‌های غرب علیه روسیه باعث می‌شود کشورهای دیگر نگران شوند که آنها یا شریک تجاری اصلی‌‌‌شان ممکن است نفر/کشور بعدی باشد و به این ترتیب حرکت به سمت زنجیره‌‌‌های تامین امن‌‌‌تر را تسریع می‌کند. سوم، همدردی عمومی چین در قبال روسیه در جریان درگیری در اوکراین، چشم‌انداز رقابت ابرقدرت‌ها و در نتیجه جدایی بین غرب و چین را تیره‌تر می‌کند. در نهایت، خود شرکت‌ها هم از ریسک‌‌‌های واردات و شوک‌‌‌های قیمتی آسیب دیده‌اند و به اضافه‌کاری و ذخیره‌‌‌سازی گرایش دارند.

 تاثیرات جهانی‌‌‌زدایی بر بازارهای انرژی

جهانی‌‌‌زدایی ناشی از جنگ، تاثیر ماندگاری بر بازارهای انرژی و امنیت غذایی خواهد داشت. یکی از اثرات طولانی‌‌‌مدت بر بازارهای انرژی، همانا جابه‌جایی و تحرک جریان سوخت‌‌‌های فسیلی به سمت منطقه‌‌‌ای‌‌‌سازی است؛ یعنی جهانی‌‌‌زدایی از بازار. دوعامل یا محرک اصلی مرتبط با جنگ در اینجا وجود دارد. اول، کشورها اکنون هیدروکربنی را که از کشورهای نسبتا نزدیک و «دوست» می‌‌‌آید بیشتر ترجیح می‌دهند. شوک‌های واردات و قیمت در بحران اوکراین این انگیزه را بسیار تقویت کرده است. همچنین، ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا، در حال حاضر نفت و گاز «خوب» را بر نفت و گاز «بد» ترجیح می‌دهند؛ البته متمایز از جهت‌گیری سیاسی کشور تامین‌کننده.

اولین گروه انرژی «ایالات‌متحده -کانادا - آمریکای لاتین - اتحادیه اروپا» است. صفحه اصلی جدید در اینجا، پیوند گاز طبیعی مایع (LNG) به‌شدت تقویت‌شده بین ایالات‌متحده و اروپاست. در سطوح فعلی، ایالات‌متحده حدود دو سوم LNG خود را به اروپا می‌فروشد که تقریبا دوبرابر سطح قبل از جنگ است که ۱۵‌درصد از نیاز گاز اروپا را تامین می‌کند. اگر اهداف بیانیه مشترک اخیر ایالات‌متحده-اتحادیه اروپا محقق شود، این رقم به بیش از ۲۰‌درصد خواهد رسید. نقش ایالات‌متحده در تامین گاز موردنیاز اروپا، حتی با توجه به این واقعیت که مصرف گاز اروپا در حال کاهش است، به طرز چشمگیری افزایش یافته است.

ایالات‌متحده به شریک استراتژیک اروپا در این زمینه تبدیل شده است. اروپا عملا خط لوله گازی «بد» روسیه را جایگزین « LNGخوب» آمریکا کرده است. پیوند گسترده‌تر «ایالات‌متحده، کانادا و آمریکای لاتین» به‌خوبی تثبیت شده است. کانادا مقادیر زیادی نفت‌خام به ایالات‌متحده می‌فرستد. تولیدکنندگان آمریکای لاتین نیز عمدتا ایالات‌متحده را تامین می‌کنند، اما ادغام با آمریکای لاتین به‌طور کامل با صادرات بنزین و گازوئیل ایالات‌متحده به بازارهای آنها ایجاد می‌شود. این جریان‌های «خوب» انرژی ادامه خواهند داشت.

دومین گروه قوی «روسیه - چین» است. در حالی که جریان‌های قابل‌توجهی بین این دو کشور به دلیل نزدیکی جغرافیایی و روابط سیاسی نزدیک در حال جابه‌جایی است، چین در گذشته وسعت/ دامنه این رابطه در زمینه انرژی را محدود کرده بود؛ زیرا به دنبال تنوع بخشیدن به منابع بوده است. با این حال، از زمان شروع جنگ، چین خرید نفت با تخفیف روسیه را تقریبا ۳۰۰‌هزار بشکه در روز افزایش داده است و با توجه به اینکه روسیه دسترسی به بازار اروپا را از دست داده است، این تجارت احتمالا گسترش خواهد یافت. به‌طور مشابه، روسیه باید جایگزینی برای بازارهای اروپایی خود بیابد. چین تنها بازار قابل استفاده و بزرگ گاز خط لوله روسیه خواهد بود. سرمایه‌گذاری موردنیاز است، اما جریان‌‌‌ها رشد خواهند کرد؛ همان‌طور که اقدامات اخیر برای شروع کار روی خط لوله Power of Siberia ۲ از روسیه به چین از طریق مغولستان نشان داد. محرک اصلی جریان‌های بزرگ‌تر انرژی روسیه به چین، سیاست است؛ اگر از دیدگاه غرب نگریسته شود، اینها جریان نفت و گاز «بد» هستند.

سومین گروه کلیدی «خاورمیانه-آسیا» است. در اینجا، محرک جریان‌های قوی در حال حاضر عمدتا نزدیکی و پتانسیل بازار است. آسیا همچنان در حال ساخت پالایشگاه است و کشورهای خاورمیانه به دنبال ارسال نفت‌خام به بازارهای محصولات پالایش‌شده و با رشد بالاتر هستند. به دلیل سیاسی شدن انرژی در دوران پس از جنگ، بر میزان و اندازه این جریان‌ها فشار صعودی وارد خواهد شد. قبل از جنگ، قتل جمال خاشقجی نفت «به اندازه کافی خوب» عربستان را در سایه بدی قرار داده بود. از زمان شروع جنگ در اوکراین، سعودی‌ها و اماراتی‌ها تصمیم گرفتند روابط خوبی را با روسیه و اوپک‌پلاس حفظ کنند، در حالی که ریاض در برابر افزایش تولید برای سازگاری با واشنگتن مقاومت کرده است. تصمیم اخیر اوپک‌پلاس برای کاهش تولید ۲میلیون بشکه در روز این موضوع را ثابت می‌کند. این جنگ باعث خواهد شد که نفت عربستان همچنان «به اندازه کافی خوب» باقی بماند، اما در سایه‌ای تاریک‌تر قرار گیرد. با گذشت زمان، به‌‌‌ویژه در دوره‌‌‌هایی که بازار «فشرده» نیست و غرب می‌‌‌تواند تولیدکنندگان خود را انتخاب کند، ملاحظات سیاسی به این معنی است که احتمالا نفت عربستان خریداران مشتاق‌‌‌تری در آسیا نسبت به غرب پیدا می‌کند.

در نهایت، چند کشور و منطقه وضعیت مبهم‌تری خواهند داشت. هند یک کشور شناور باقی خواهد ماند و نفت خود را از روسیه تامین خواهد کرد، آن هم در حالی که این نفت‌خام ارزان است. واردات نفت خام هند از روسیه از ۳۰‌هزار بشکه در روز قبل از جنگ به بیش از ۸۰۰‌هزار بشکه در روز در حال حاضر افزایش یافته است. دهلی‌نو نیز خرید خود از خاورمیانه را افزایش خواهد داد. آفریقا نیز شناور خواهد ماند. تامین‌کنندگان غرب آفریقا بازارهای اروپایی را هدف قرار خواهند داد که به دنبال جایگزینی عرضه روسیه هستند. تامین‌کنندگان آفریقای شرقی بیشتر به آسیا نگاه خواهند کرد. کشورهای واردکننده آفریقایی از منابع مختلف، از جمله تولید قاره‌ای، استفاده می‌کنند.

با توجه به شوک‌های دوگانه جنگ و کووید و این واقعیت که هر دو عامل تاثیر مستمر بر بازارها خواهند داشت، بسیاری از این اقدامات از نظر سیاسی به‌سختی قابل برگشت خواهند بود و بسیار طولانی‌تر از آنچه در ابتدا در نظر گرفته شده بود، باقی خواهند ماند. دومین پیامد نادیده گرفته‌شده جنگ، تاثیر عظیم روابط گسسته روسیه با غرب است. بسیاری از کارشناسان در به‌‌‌روزرسانی‌‌‌های تحولات میدان نبرد گیج و سردرگم شده‌‌‌اند. به نظر می‌رسد سیاستگذاران ایالات‌متحده از خطرات ناشی از آن غافل هستند؛ زیرا آنها جنگ را به‌شدت دنبال می‌کنند و جامعه تجاری معمولا آن را دریافت نمی‌‌‌کند.

عمیق‌ترین خطر جنگ بین ایالات‌متحده (ناتو) با روسیه است که بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا هزینه آن برای هر دو طرف زیاد است. اما با توجه به موفقیت‌‌‌های اوکراین در میدان نبرد که تا حدی براساس سلاح‌‌‌های غربی است و دیدگاه ولادیمیر پوتین مبنی بر اینکه کنترل دونباس یک نیاز وجودی برای روسیه است، درگیری قابل تصور است. تهدید پوتین به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای، خطرات و پیامدهای احتمالی را برای روابط بین‌الملل بیشتر می‌کند. با این حال، تحولات برخاسته از جنگ اوکراین، سال‌ها و چه‌بسا تا یک نسل گریبانگیر جهان خواهد بود.