معامله با شیطان

وایزنبام این نرم‌افزار را به زبان برنامه‌‌‌نویسی جالبی به نام MAD-SLIP  نوشت تا نشان دهد که ارتباطات بین انسان و کامپیوتر به‌ناچار به سطح قابل‌توجهی رسیده است. او این کار را با ارائه کادر متنی انجام می‌‌‌داد که در آن ارتباطات تایپ‌‌‌شده با دستگاه رد و بدل می‌‌‌شد. در داخل برنامه اسکریپتی (به نام دکتر توسط وایزنبام) وجود داشت که مبادلاتی را که ممکن است بیمار با روان‌درمانگر انجام دهد و از روی درمان شخص‌محور کارل راجرز انجام شده بود، تقلید می‌‌‌کرد (نام این برنامه از الیزا دولیتل گرفته شده بود؛ دختری که در نمایش پیگمالیون شاو «درست صحبت‌کردن» را آموخته بود). روش کار به این صورت بود که برنامه آنچه را که تایپ کرده‌‌‌اید دریافت و پردازش می‌کند تا پاسخ دهد. فرض کنید که تایپ می‌‌‌کنید (همان‌طور که من الان انجام دادم): «من از سیاست بریتانیا کمی افسرده هستم.»

الیزا: «فکر می‌‌‌کنی آمدن به اینجا به تو کمک می‌کند افسرده نشوی؟»

من: «امیدوارم.»

الیزا: «به دلیل خاصی امیدوار هستید؟»

نکته را متوجه شدید؛ اما می‌‌‌توانید خودتان آن را امتحان کنید: کافی است به سایت «masswerk.at/ elizabot» بروید. وایزنبام این برنامه را نوشت تا نشان دهد در حالی که ماشین‌‌‌ها ظاهرا می‌‌‌توانند رفتار انسان را کپی کنند، درست مانند جادوگری عمل می‌کنند که خرگوش را از کلاه بیرون می‌‌‌کشد: «توهم مبتنی بر حیله.»

وایزنبام می‌‌‌گفت وقتی فهمیدید این ترفند چگونه انجام شد، دیگر توهم به حساب نمی‌‌‌آید. هیچ‌چیز پنهانی در مورد الیزا وجود نداشت: «اگر کد را بخوانید، می‌‌‌توانید بفهمید که چگونه کارش را انجام می‌دهد. چیزی که خالق آن را شگفت‌‌‌زده کرد، این بود که حتی اگر مردم می‌‌‌دانستند این فقط یک برنامه است، به نظر می‌‌‌رسید آن را خیلی جدی گرفته‌‌‌اند.»

پس از انتشار مقاله وایزنبام در مورد الیزا، طولی نکشید که برخی افراد (از جمله برخی از روان‌پزشکان شاغل) شروع به بیان این موضوع کردند که اگر ماشینی بتواند چنین کاری انجام دهد، چه کسی به روان‌درمانگر نیاز دارد؟ وایزنبام از این موضوع به همان اندازه که مربیان آموزشی و هنرمندان امروزی از بردگی معاصر برای ابزارهای هوش مصنوعی زایا وحشت دارند، وحشت‌‌‌زده بود. از نظر او، همان‌طور که یکی از مفسران بابصیرت بیان می‌کند، «در مورد رابطه بین یک فرد و درمانگرش چیزی وجود داشت که اساسا منحصر به ملاقات بین دو انسان بود.» به زبانی که گاهی یادآور فرمول «من و تو» مارتین بوبر بود، وایزنبام همچنان بر اهمیت تعامل بین انسان‌‌‌ها متمرکز بود.

از این نظر، او نه‌تنها یک دانشمند برجسته کامپیوتر، بلکه یک انسان‌‌‌گرای برجسته بود. این خشم انسان‌‌‌گرایانه به مخالفت مادام‌‌‌العمرش با جبرگرایی فناورانه «هوش مصنوعی روشنفکر» دامن زد. کتاب وایزنبام در سال ۱۹۷۶، یعنی «قدرت رایانه و عقل انسانی» این موضوع را تایید می‌کند که او خاری در چشم جمعیت طرفدار هوش مصنوعی بود. همچنین کتاب «سفر بشریت به سمت اتوماسیون همه‌چیز» وایزنبام به‌عنوان متخصص فناوری، با کتاب «استفاده انسانی از انسان بودن» اثر نوربرت وینر هم‌‌‌تراز رتبه‌‌‌بندی می‌شود.

سر و صداهایی مشابه الیزا در خصوص چت جی‌‌‌پی‌‌‌تی شنیده می‌شود؛ اینکه مردم آن را جادویی تازه می‌دانند، حتی با وجود اینکه می‌‌‌دانند چگونه کار می‌کند؛ همچون «طوطی سخنگو» (به قول تیمنیت گبرو، محقق مشهور) یا ماشینی برای «سرقت ادبی با فناوری پیشرفته» (نوام چامسکی). اما در واقع هنوز نیمی از کارآیی آن را نمی‌‌‌دانیم. آیا به قول چامسکی، این فناوری تنها به دلیل تصاحب غیرمجاز کار خلاقانه میلیون‌‌‌ها نفری که اتفاقا در وب هستند وجود دارد؟ سوال این است که مدل کسب‌وکار پشت این ابزارها چیست؟ پاسخ این است که «نمی‌‌‌دانیم.» وایزنبام در یکی از سخنرانی‌‌‌های خود اشاره کرد که ما بی‌‌‌وقفه در حال معامله‌‌‌های فاوستی با این فناوری هستیم. در این‌گونه قراردادها، هر دو طرف چیزی می‌‌‌گیرند: شیطان روح انسان را می‌گیرد و انسان‌ها خدماتی را که خوشحالشان می‌کند دریافت می‌کنند. گاهی اوقات، این معامله برای ما کارساز است، اما با این چیزها، حتی اگر در نهایت تصمیم بگیریم این کار را نکنیم، شاید خیلی دیر باشد. این معامله‌‌‌ای است که هوش مصنوعی زایا اکنون روی میز گذاشته است؛ «آیا برای آن آماده‌‌‌ایم؟»