دانشکده اقتصاد در میانه مدلسازی و آموزش
او نوشت: «اقتصاددان برجسته باید ترکیبی خاص از یکسری مواهب باشد. باید تا حدی ریاضیدان، مورخ، آشنا با سیاست و[در عین حال] فیلسوف باشد. او باید نمادها را بفهمد، ولی آنها را در قالب کلمات درآورد. چنین فردی باید بتواند دید عمیقی در مورد رابطه اجزا با کلیت داشته باشد و در همان فضای فکری، تفاوت میان انتزاع و واقعیت را لمس کند. باید قادر به درک زمان حاضر در پرتو حوادث گذشته برای فهم آینده باشد. هیچ بخشی از طبیعت بشر یا نهادهای ساخته او نباید به کلی از حیطه توجهش دور شود. او باید در آن واحد هدفمند و بیطرف باشد؛ انزواطلب و تطمیعناپذیر همچون یک هنرمند نجیب و گاهی نیز همراه سیاستمداران، روی زمین پا بگذارد.» (کینز: ۱۹۲۴: ۳۲۲-۳۲۱)
معتقدم که کینز خود نمونه کاملی از تعریفش از یک اقتصاددان برجسته بود. اجازه دهید پا را فراتر نهاده و عنوان کنم که او یکی از آخرین اقتصاددانان بزرگ -یا به اصلاح غولی- بود که علم اقتصاد پس از واقعه رکود بزرگ به خود دید. اما بهراستی چندتن از اقتصاددانان پس از وی را میتوان اقتصاددان بزرگ خطاب کرد؟ اقتصاددانانی که این روزها دانشگاهها تربیت میکنند میتوانند مدلهای پیچیدهای را ساخته و مقالات متعددی را -به شرط آنکه دادهای در دسترسشان باشد- تولید کنند (و از این طریق ارتقای علمی یابند). بازار کار نیز به چنین دانشجویانی بیش از آنهایی که میتوانند میانرشتهای و کیفی فکر کنند، نیاز دارد.
بسیاری از دانشجویان اقتصاد از مکاتب مختلف فکری در اقتصاد تصوری ندارند. آنها حتی نیمی از چند نظریه اقتصادی، برای مثال، در حوزه چرخههای تجاری را نمیدانند و حتی یکفصل از کتابهای مرجع این رشته را مطالعه نکردهاند. آنها بدون اینکه کتابی از کینز خوانده باشند، درمورد نظریه پول و بانک او صحبت میکنند. آنچه در مورد آدام اسمیت میدانند به همان «دست نامرئی» محدود میشود و حتی نمیدانند که این عبارت در چه پیشزمینهای ساخته شده است. برایم جالب بود وقتی در توییتر دیدم که یکی از دانشآموختگان اقتصاد مدعی بود، اگر اقتصاددانی کار با دادهها را بلد نباشد یا اقتصادسنجی نداند، اقتصاددان نیست. او معتقد بود حتی آدام اسمیت، ریکاردو، کینز و بسیاری دیگر، امروزه نمیتوانند اقتصاددان خطاب شوند.
دراین باره شکی وجود ندارد که اقتصادسنجی و تکنیکهای تحلیل داده، بهخصوص زمانی که دانشآموختهای برای ورود به بازار کار درخواست میدهد، مهم هستند؛ اما در مورد دیگر جنبههای «اقتصاددان برجسته» چه میتوان گفت؟ بیشک هوش مصنوعی در آینده خواهد توانست بهتر از هر اقتصاددانی روی کلاندادهها و ساخت مدلها کار کند. بنابراین سوال اصلی و مهم این است که تا چه مدت دیگر به اقتصاددانانی نیاز داریم که چیزی درباره فلسفه، تاریخ، سیاست و... نمیدانند اما میدانند چگونه مدلسازی کنند؟ ذهنیت امروز حاکم بر دانشگاهها یک پیامد عمده در رشته اقتصاد دارد: دیگر نمیتوانیم یک «غول» یا «اقتصاددان برجسته» تربیت کنیم.