دوراهی پایبندی یا بازاندیشی؟
چرا در برابر تغییر مقاومت میکنیم؟
اعتراف به بیاثر بودن یک سیاست عمومی برای هر حکومتی چالشی بنیادین است. در بسیاری از سیاستها و موقعیتها تغییر سیاست، ممکن است موجب جابهجایی قدرت به دست افراد جدید باشد. در واقع سیاستها برای سیاستگذاران ابزار حیاتی برای حفظ موقعیت هستند و هر نوع تغییر، میتواند برایشان نوعی تهدید باشد؛ تهدید حمله مخالفان و از دست دادن حمایت موافقان. بنابراین تمایل به ادامهدادن یک مسیر، رویکرد یا هدف بهرغم دانستن نتایج احتمالیاش، تبیینی روانشناختی و سازمانی دارد. در واقع رقابت برای اعمال یا حفظ قدرت، یکی از عوامل مهم حوزه سیاستگذاری است که در همه نظامهای سیاسی، اعم از اقتدارگرا و مردمسالار وجود دارد. اما بالاخره زمانی پیش میآید که هزینههای پافشاری بر یک رویکرد زیاد میشود. با ادامه روند نارضایتیها و بیاثر شدن یک سیاست، مصلحان و مشاوران، سیاستگذاران را به تغییر سیاستها توصیه میکنند.
با این مقدمه اگر بخواهیم بحث را وارد مصداق مشخصی کنیم، میتوانیم به مواجهه دولتهای جمهوری اسلامی با جامعه مهاجران بپردازیم. توجه به آمارهای ارائهشده، همزمانی موجهای مهاجرت با وقایع سیاسی و همچنین نحوه مواجهه حاکمیت با این موضوع، نشان میدهد که مساله مهاجرت در ایران با ماهیت ایدئولوژیک حکومت ارتباط وثیق دارد و دشوار بتوان آن را با مساله مهاجرت در عموم کشورهای در حال توسعه یکسان انگاشت. به نظر میرسد که در ایران مهاجرت نتیجه ترکیبی از دلایل است که فرد را تحریک یا مجبور به ترک کشور مبدأ میکند یا فرد را به کشور مقصد میکشاند. این عوامل رانشی عبارتند از: ضعف نهادهای دموکراتیک موثر، انحصار سیاسی، چشمانداز اقتصادی مبهم، جنگ ایران و عراق، انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاهها و تحریمهای اقتصادی.
نامبردن عوامل رانشگر از این لحاظ در این یادداشت اهمیت دارد تا شاید بتواند تا حدودی ما را با رویکرد غالب جمهوری اسلامی در قبال مهاجران آشنا کند. به نظر میرسد رویکرد غالب جمهوری اسلامی اینگونه بوده است که افراد از کشور خارج نشوند و اگر هم به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک خارج شوند، دیگر توانی برای بازگشت و ارتباط با کشور وطن خود و تمایلی به بازگشت یا ارتباط و خدمترسانی به کشور مبدا خود نداشته باشند. فردی که نظام سیاسی را عامل رانشی تلقی میکند، قادر به همکاری مجدد با آن نخواهد بود. برخی پژوهشگران بر این باورند که نبود آمار دقیق از جامعه مهاجران نیز موید این است که هم جامعه هدف و اهمیت آن برای سیاستگذاران مشخص نیست و هم این شهروندان تمایلی به ارتباط با نمایندگیهای جمهوری اسلامی ندارند.
براساس یافتههای پژوهشها، مقوله مهاجران تابعی از سیاست، منازعات قدرت و گفتمان نظام سیاسی جمهوری اسلامی بوده و حتی سیاست رانش به مثابه بخشی از الگوی حکمرانی تعریف و ترویج شده است؛ نه بهعنوان مشکلی عمومی. در برخی باورها تلقی رایج این است که جمهوری اسلامی مهاجران را ذیل مساله اپوزیسیون دستهبندی کرده و با رویکردی امنیتی به آنان پرداخته است؛ نه براساس شهروند و نیروی انسانی فراملی.
دوراهی پایبندی یا بازاندیشی
نباید نادیده گرفت که پایبندی گروه سیاستگذار بر یک رویکرد، در بازاندیشی آن گروه نسبت به یکسیاست، اثر میگذارد. هرقدر پایبندی و جزمیت ایدئولوژیک سیاستگذاران بیشتر باشد، در ارزیابی بازخوردهای نامطلوب و بازاندیشی در قبال سیاستها و رویکردها، احتمالا بهجای تغییر، بر میزان تلاشی که برای حمایت از تصمیم پیشین به عمل آمده میافزایند. بهعنوان مثال، سیاستگذاران با دیدن افزایش موج مهاجرتها به خارج از کشور، با حمایت از رویکرد پیشین، بر میزان تلاش خود برای جلوگیری از خروج افراد از کشور افزودند و اقدام به گرانکردن هزینههای آزادکردن مدارک تحصیلی برای دانشجویان کردند. اگرچه حضور نخبگان و افراد جامعه در مرزهای یک کشور و خدمترسانی در داخل کشور به شرط فراهمبودن شرایط رشد و پیشرفت برایشان اتفاق مثبتی است؛ اما زمانی که عوامل رانشی، تمایل و تصمیم به مهاجرت را در میان افراد افزایش میدهد و مهاجرت به امری ناگزیر در جامعه تبدیل میشود، شاید بهتر باشد از پافشاری بر سیاستهای پیشین کم کنیم.
در این موقعیت، ادامه و پافشاری بر رویکرد پیشین باعث میشود که جامعه مهاجر، به قطع مراودات خود با کشور مبدا متمایل شود، دیگر علقه خاطری به وطن خود نداشته باشد و اندیشه خدمترسانی به وطن یا بازگشت به وطن خویش را در سر نپرورد. در نهایت آنچه رخ میدهد، این است که با خروج این افراد از کشور، فرصت استفاده از ظرفیت عظیم این نیروی انسانی را از دست میدهیم. در حالی که در اغلب کشورهای دنیا، مهاجرت امری پذیرفته شده است و بهجای امنیتیکردن موضوع، جلوگیری از خروج افراد به هر ترتیبی یا اصرار به بازگشت، سیاستهای دولتها به استفاده از ظرفیت عظیم جامعه مهاجران یا همان دیاسپورای ایجادشده، تغییر جهت داده است.
دیاسپورای ایرانی؛ یک فرصت
اگر سیاستگذاران به این نتیجه رسیدند که از پافشاری بر سیاستهای قبلی دست بردارند، تغییر را در چه سطحی اعمال کنند؟ یکی از علتهای شکست یک سیاست که اغلب مورد استناد سیاستگذاران قرار میگیرد، نادرست بودن راهبرد یا رویکرد مورد استفاده درباره آن سیاست است. توصیه یا تجویز این یادداشت مبتنی بر این است که شاید بهتر باشد مواجهه با پدیده مهاجرت توسط جمهوری اسلامی، با تغییر رویکرد همراه باشد. با توجه به اهمیت جامعه مهاجران در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای کشور مبدا، برای گسترش مشارکت آنان بهعنوان بازیگران فراملی، در امور داخلی کشور میهن تلاش شود.
براساس مطالعات صورتگرفته در خصوص دیاسپورای ایرانیان در آمریکای شمالی، حدود ۹۱درصد از دانشجویان ایرانی در مقاطع کارشناسی ارشد و بالاتر هستند که بیش از دوسوم این افراد در رشتههای علوم و مهندسی تحصیلکردهاند که این رقم در حال افزایش (به دلیل نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی سالهای اخیر) بیانگر حجم بالای سرمایه انسانی، اقتصادی و فرهنگی دیاسپورای ایرانی است. براساس یافتههای یک پژوهش، احساس «در میانبودگی» که یکی از موضوعات مهم تحلیل سطح خرد مهاجرت است، در میان دیاسپورای ایرانی در آلمان به صورت گستردهای مطرح است. تمایل به ماندن و متنعمشدن از فرصتهای رفاهی و آموزشی کشور مقصد و درعین حال کشش به بازگشت به سرزمین مادری به صورت توامان در اکثر مصاحبههای صورتگرفته مورد تاکید قرار گرفت. بهتر است سیاستهایی برای افزایش علقه این جامعه به ارتباط با میهن طراحی شود تا از این طریق بتوان از دانشی که این افراد کسب کردند، حتی بدون نیاز به بازگشتشان به میهن، استفاده کنیم.
در نگارش این یادداشت از دو مقاله «ایرانیان خارج از کشور؛ فرصت یا تهدید» و «بازنمایی وطن در میان ذهنیت مهاجران: رهیافتی نظری به دیاسپورای ایرانی» استفاده شده است.