صور تمایز دمیده شد
رهبران کسبوکارها با مشکلی مواجهند که سرمایهگذاران و سیاستمداران کاملا با آن آشنا هستند. در دورههای ابهام، دسترسپذیری اطلاعات و آزادی برای اقدام در مورد این اطلاعات، ارتباط عکس دارند. به عبارت سادهتر، هرچقدر دادهها افزایش مییابند، توانایی فرد برای عملکردن کاهش مییابد. حال بیایید این وضعیت را در میدان اجتماعی دنبال کنیم. زمانیکه میان دو سطح توقعهای ارزشی و قابلیتهای کسب آن توقعات در جامعه فاصلهای چشمگیر وجود داشته باشد، فرد دچار فاصله از خویش و جامعه خواهد شد. سیاستگذاران برای حل این فاصله نیاز دارند با بهرهگیری از دادههایی که وضعیت «سکوی آتشین» را توضیح دهد، ضرورت تغییر سیاستها را گوشزد کنند، اما اگر حکمرانان، این دادهها و لزوم تغییرات پس از آن را ضروری ندانند، جامعه امکان رفع مساله را نخواهد داشت.
در دهههای اخیر متخصصان اجتماعی تلاش کردهاند تا وضعیت «سکوی آتشین اجتماعی» را توضیح دهند و سیاستهای مرتبط با آن را برای رفع این وضعیت حساس عنوان کنند. یکی از مهمترین دادههای قابل استناد، پنداشت از عدالت در میان اعضای جامعه است. وقتی فرد وضعیت خود را ناعادلانه، غیرواقعی و دارای فاصله از حق طبیعیاش میداند، خود را در وضعیتهایی همچون درگیری با گروهها یا افراد نزدیک که آنان را مقصر میپندارد قرار میدهد، جذب خردهگروههای قومیتی، جنسیتی، مذهبی و... مشابه خود میشود، احساس رضایت و خشنودیاش از زندگی کاهش مییابد، نسبت به فرآیندهای اجتماعی و سیاسی بیتفاوت میشود و نسبت به خویش و جامعه دو احساس متفاوت و در برخی موارد متضاد را تجربه خواهد کرد که در حالت نخست، فرد شروع به سرکوب مهارتها، لیاقتها و شایستگیها و بهعبارتی هویت خویش کرده و بهعنوان فردی منزوی و گوشهگیر به انفعال اجتماعی روی میآورد یا اینکه بهعنوان فردی طغیانگر نسبت به خویش یا نظم موجود اجتماعی دست به شورش و نافرمانی با هدف تغییر وضعیت خواهد زد. از این رو رضایتمندی، برداشت عادلانه نسبت به جامعه، بررسی سطح اعتماد اجتماعی و مفاهیمی از این دست، از کلیدیترین مفاهیم برای پایش اوضاع جامعه هستند که در نظریهها و مدلهای سرمایه اجتماعی به کار گرفته میشوند.
نظرسنجی سالهای گذشته در نقش دادههای مورد اطمینان، بیانگر صحت احساس بیعدالتی است. برای مثال در موج سوم نظرسنجی ارزشها و نگرشهای ایرانیان در سال 1394 مردم معتقد بودند که 33درصد علت فقر و تنگدستی به سبب بیعدالتی در جامعه و 21درصد ناشی از سیاستهای اقتصادی دولت است. همچنین حدود 70درصد مردم معتقد بودند که علت پایمالشدن حق افراد، نداشتن پول و پارتی (عدالت اجتماعی) است. بیش از 40درصد معتقد بودند که حکومت به مردم به یکچشم نگاه نمیکند (عدالت سیاسی). بیش از 50درصد هم اعتقاد داشتند که بیشتر ثروتمندان از طریق غیرقانونی و رانت و پارتی به این ثروت رسیدهاند. همچنین بنابر نتایج طرح سرمایه اجتماعی که در سال 1394 در سراسرکشور انجام شد، اعضای جامعه نسبت به مواردی که نشانگر وجود عدالت در جامعه است پاسخهایی به ترتیب جدول بالا دادهاند.
در چنین وضعیتی که افراد قواعد و قوانین حاکم بر زیست جهان اجتماعی جامعه خود را ناعادلانه میپندارند، دو تیپ رفتاری را در پیش میگیرند؛ عدهای تلاش خود برای کسب آنچه را که حقشان است دنبال میکنند و دستهای دیگر با پذیرش منفعلانه وضعیت، خود را نگونبخت خوانده و رو به انزوا میآورند. اما به نظر میرسد اتخاذ هریک از این مسیرها پس از آنکه فرد وضعیت ناعادلانهای را که با آن مواجه است پذیرفت روی خواهد داد و چنانچه میزان این احساس در جامعه فزونی یابد، پیامدهای عمیق و تاثیرگذاری را بر سطح اجتماع بهدنبال خواهد داشت.
در دوهفته اخیر و همزمان با مقدمات و شروع بازیهای جامجهانی، فضایی دوگانه که ذاتی متضاد دارد در فضای عمومی جامعه سر باز کرده است که نشانگان آن را از فضای مجازی تا کف خیابان میتوان دنبال کرد. بسیاری معتقدند که این دوگانه در ناملایمات و درگیریهای دوماهه کشور ریشه دارد. اما اگر کمی به عقب بازگردیم و به دادههای عنوانشده نگاه کنیم، شاهد خواهیم بود که وضعیت سکوی آتشین اجتماعی سالها پیش انذار داده شده و حال پیراهن واقعیت به خود پوشیده است.
به دلنوشتههای فضای مجازی، شوخیها و تکیهکلامهایی که این روزها بین افراد منتقل میشود دقت کنید؛ عنصر ثابت و واحد همه آنها تاکید بر تمایز است؛ تمایزی که مهمترین شاخص آن «نفی دیگری» است. هرکس با من، ارزشهای من، ترجیحات من و خواستههای من همراه نیست، پس حق کشنگری ندارد. این همان وضعیت دیگری را ناحق خطاب کردن است که در پی احساس ناعادلانه بودن وضعیت بروز میکند.
هیچیک از مخالفان حضور تیم ملی در مسابقات جامجهانی، نه بازی فوتبال و نه مسابقات جام جهانی را نفی نمیکنند و حتما اگر از آنها بپرسید بسیاریشان از علاقهمندان فوتبال هستند، اما آنان در دوگانه ما و دیگری معتقدند که اگر قهرمان ملی، سوی ما قرار ندارد پس دیگر قهرمان نیست. در وضعیتی که اولویت مسائل برای ما چیز دیگری است پس فوتبال نمیتواند و نباید اولویت باشد. این تقسیمبندی دوگانه تنها محدود به عرصه فوتبال نیست، بلکه در عرصههای دیگری همچون رفتارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نیز بروز دارد و با کمی دقت مصادیق بسیاری از آنها را میتوان یافت؛ اما با توجه به اهمیت مسابقات جامجهانی و ملموس و همگانی بودن فوتبال این دوگانه به پررنگترین شکل، خود را نمایان کرده است.
اگر سیاستگذاران و حکمرانان از فرصت طلایی دادههای موجود که بهروشنی بر وجود سکوی آتشین تاکید دارد بهره ببرند و اجازه پررنگتر شدن این فاصله میان گروههای مختلف را ندهند، هویتهای تمایزبخش اختلافآفرین رخت بسته و جای خود را به هویتهای واحدتر و جامعتر خواهند داد.