تنگنای ژئوپلیتیکی جنگ‏‏‌افروز

این مساله به‌واسطه قرابت جغرافیایی و طبیعتا اشتراکات نزدیک فرهنگی، تاریخی، زبانی و... نیز پیچیده‌‌‌تر به نظر می‌‌‌رسد؛ مساله‌ای که موجب شده است روسیه به‌عنوان یک قدرت تاریخی، همواره رد پایی در این حوزه‌‌‌های جغرافیایی که پس از فروپاشی شوروی عملا به «کشور» (متشکل از سرزمین، جمعیت و نظام حکمرانی) تغییر وضعیت دادند، دیده شود. این رد پا که اصطلاحا می‌‌‌توان از آن با عنوان «حوزه نفوذ» نیز نام برد، در واقع به سلطه یا نفوذ فرهنگی، اقتصادی، نظامی یا سیاسی یک کشور در منطقه‌‌‌ای بیرون از مرزهای خود و جدا از حاکمیتی که بر آن منطقه سلطه دارد، گفته می‌شود که در شکل غیررسمی آن، براساس تلفیقی از قدرت نرم و سخت کشور نفوذکننده شکل می‌گیرد.

با فروپاشی شوروی، اگرچه سلطه این کشور بر کشورهای اقماری آن (شامل گرجستان، اوکراین، مولداوی، بلاروس، ارمنستان، جمهوری‌آذربایجان، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان، تاجیکستان، استونی، لتونی و لیتوانی) به‌طور رسمی قطع شد؛ اما این کشورها کماکان در دایره تاثیرات روسیه قرار داشته و دارند. این کشورها که برخی فاقد توان کافی اقتصادی، امنیتی و حتی اجتماعی هستند، در این سه‌دهه، اتکای قابل‌توجهی به روسیه داشته و هنوز دارند. به‌طور متقابل روس‌‌‌ها نیز منافع خود را با مداخله در امور برخی از آنها دنبال کرده‌‌‌اند.

تکرار مکررات است که روسیه به‌واسطه جغرافیای خاص و پهناور خود که فاقد عوارض طبیعی دفاعی (مانند دریا یا رشته‌کوه‌های محاصره‌کننده) است، ترس تاریخی از مورد هجوم قرار گرفتن دارد و بر مبنای این نگرانی جغرافیایی، تلاش دارد با افزایش قلمرو ژئوپلیتیکی خود در فضای پیرامونی‌‌‌اش، امنیت‌‌‌سازی مطلوب خود را عملی کند. در سال‌های اخیر روسیه در این مسیر، تا حد توان از پهنه‌‌‌های جغرافیایی کشورهای اقماری شوروی سابق به‌خوبی بهره‌برداری کرده است.

جنگ اوکراین: پس از گرفتار شدن روسیه در باتلاق جنگ اوکراین، بسیاری از کشورهای حوزه پیرامونی آن که سال‌هاست وابستگی اقتصادی-امنیتی به این کشور دارند، رفته‌رفته درک متفاوتی از وضعیت روسیه به‌دست آورده‌اند. به عبارت دیگر، مواجهه روس‌‌‌ها با برخورد قاطع غرب و بخش بزرگی از اعضای نظام بین‌الملل، زمینه‌‌‌ای را به وجود آورد که در وهله نخست، اقتصاد روسیه و بعدتر، امنیت و توان نظامی این کشور را دچار چالش‌‌‌های جدی کرد. این ضربه به‌قدری کارساز بود که کشورهای پیرامونی که تا کمتر از یک‌سال قبل، امنیت خود را مرهون روسیه می‌‌‌دانستند، رفته‌رفته مواضع خود را در آشکار و نهان، دستخوش تغییر کردند؛ چرا که هیمنه روسیه را نه‌چندان واقعی و بیشتر گونه‌‌‌ای تصویرسازی مبتنی بر تاریخ این کشور دریافتند.

اقتصاد؛ واجب‌‌‌تر از نان شب: روسیه به‌طور مشخص از زمان اشغال «شبه‌‌‌جزیره کریمه» در اوکراین (سال ۲۰۱۴) در حوزه اقتصادی، رویکرد خود را بیشتر به سمت شرق/ آسیا متمایل کرد، در حالی که هنوز ریشه‌‌‌های عمیقی در اقتصاد جهانی و به‌ویژه غرب داشت؛ اتفاقی که با توجه به زیرساخت‌‌‌های موجود در شرق و فاصله فرهنگی روس‌‌‌ها با ساکنان آسیا، دستاورد چشمگیری برای آنها نداشت. روسیه در حال حاضر ۴درصد (در مورد چین و هند ۵درصد) از میانگین نرخ رشد اقتصادهای آسیایی عقب مانده است. این کشور همگامی با انقلاب جدید تکنولوژیکی کنونی را نیز از دست داده است و مشارکت حداقلی خود در تحولات نوظهور را نیز همچون گذشته ندارد.

در واقع روسیه، با موانع متعددی (ژئوپلیتیک، استراتژیک، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مردم‌‌‌شناختی و...) که بر سر راه شکل‌‌‌گیری «اوراسیای بزرگ» قرار دارد، مواجه است. این زمینه‌ها موجب شده است تا نهادهای چندجانبه‌‌‌ای مانند «بریکس» و «سازمان همکاری شانگهای» تا حدی کارکرد «ویترینی» برای روسیه پیدا کنند. این مساله برای روسیه پس از حمله نظامی به اوکراین بیش از پیش به چالش تبدیل شده؛ چرا که تحریم‌های اعمال‌شده بر این کشور، تقریبا در طول تاریخ بی‌‌‌سابقه بوده است. مجموع این عوامل موجب شده است تا اتکا، تمایل و امید کشورهای حوزه نفوذ سنتی روس‌‌‌ها با افتی قابل‌توجه (به ویژه از منظر اقتصادی) مواجه شود.

امنیت؛ پاشنه‌آشیل: به لحاظ امنیتی، حمله به اوکراین، شعاع اثر گسترده‌‌‌تری بر فضای پیرامونی روسیه بر جای گذاشته است. بی‌‌‌مقدمه حتی می‌‌‌توان ادعا کرد که اقدام نظامی روسیه باعث تقویت «ایده غرب» حتی به‌عنوان یک «اتحاد نظامی» و به‌عنوان نیروی ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک شده است. سرعت و توان این تحول به قدری بالا بود که فنلاند و سوئد به‌عنوان دو کشور مجاور روسیه که تقریبا پیوستن به ناتو را محال تصور می‌‌‌کردند، در مدت بسیار کوتاهی به این پیمان پیوستند تا روس‌ها بیش از گذشته در حلقه تنگ محاصره ناتو قرار گیرند.

رویکرد روسیه در قبال اوکراین یا به عبارت دیگر، در قبال اروپا ذهنیتی را در این قاره به وجود آورده است که از این کشور رسما به‌عنوان «تهدید وجودی» برای برخی کشورهای اروپایی نام برده می‌شود؛ وضعیتی که بازگشت از آن، احتمالا در آینده‌‌‌ای قابل پیش‌بینی، کمتر ممکن به نظر می‌‌‌رسد. عملکرد روسیه در برابر کشورهای اقماری سابق خود نیز به گونه‌‌‌ای بوده که در نزدیک‌‌‌ترین مورد، یعنی تهاجم نظامی جمهوری‌آذربایجان به ارمنستان، روسیه تقریبا کنش کارگشایی برای حل بحران قره‌باغ به کار نبسته است.

این درحالی است که روسیه به‌عنوان قدرتمندترین عضو و حتی رهبر غیررسمی «سازمان پیمان امنیت جمعی» بی‌‌‌اعتنا به مهم‌ترین هدف این سازمان، یعنی «حفظ و فراهم‌‌‌سازی امنیت کشورهای عضو»، ارمنستان را تنها گذاشت؛ خلأیی که پس از آن، توسط آمریکا و با حضور پرسر و صدای نانسی پلوسی،  رئیس مجلس نمایندگان ایالات‌متحده در ارمنستان در حال پر شدن است. فارغ از جنگ اوکراین، رویکرد ضدامنیتی روسیه در قبال گرجستان (و تلاش روسیه برای فراهم کردن جدایی‌‌‌طلبی آبخازیا و اوستیای جنوبی)، پیش از اینها نیز کشورهای اقماری روسیه را نسبت به تلاش‌‌‌های کرملین برای افزایش بی‌‌‌ثباتی در آنها نگران کرده بود که این وضعیت، تقریبا موجب دلسردی کامل گرجستان از روسیه شده است.

اگرچه برای ارزیابی و تخمین میزان کاهش توان نفوذ روسیه در کشورهای پیرامونی آن کماکان زمان زیادی موردنیاز است؛ اما شاید تجمیع اثرات اقتصادی و امنیتی تهاجم روسیه به اوکراین و همچنین نوع واکنش برخی حوزه‌‌‌های جغرافیایی که بیشتر مورد توجه روسیه است، بتواند چشم‌‌‌انداز روشن‌‌‌تری ارائه دهد.

حوزه بالتیک: در اوایل سپتامبر ۲۰۲۲، ادگارس رینکووچ، وزیر امور خارجه لتونی، اعلام کرد که هر سه‌کشور بالتیک - لتونی، لیتوانی و استونی- ورود اتباع روسیه از مرز زمینی روسیه و قلمرو بلاروس به کشورهای خود را محدود خواهند کرد. این کشورها فشار بر کرملین را مهم می‌‌‌دانند تا شهروندان روسیه عواقب تحریم‌‌‌ها را شدیدتر احساس کنند. درست چند روز پیش از این اقدام نیز اِگلیت لِویتس، رئیس‌جمهور لتونی، با ارائه طرح اصلاحاتی در قانون کلیسای ارتدوکس این کشور گام مهمی به سوی قطع روابط لتونی با کلیسای ارتدوکس روسیه برداشت.

کلیسای ارتدوکس روسیه ابزاری مهم برای سیاست خارجی کرملین تلقی می‌شود و فعالیت‌‌‌های آن در کشورهای همسایه روسیه صرفا مذهبی تلقی نمی‌شود. این ابتکار رئیس‌جمهور لتونی در محافل سیاسی، عمدتا با هدف کاهش نفوذ سیاسی روسیه تعبیر شده است. این اقدام ممکن است انگیزه‌‌‌ای برای فرآیندهای مشابه در دیگر کشورهای اروپای مرکزی و اروپای شرقی ایجاد کند؛ جایی که هنوز تعدادی از کلیساهای ارتدوکس، کماکان تابع کلیسای ارتدوکس روسیه هستند.

قزاقستان: چندی پیش بود که قزاقستان، استقلال جمهوری‌‌‌های به ادعای روسیه، «جدایی طلب» دونتسک و لوهانسک اوکراین را به رسمیت نشناخت و آشکارا از تهاجم نظامی روسیه حمایت نکرد؛ حقیقتی که به مذاق روسیه خوش نیامد و روسیه بلافاصله مانع از انتقال نفت قزاقستان به غرب شد. کرملین، قزاقستان را کشوری «مصنوعی» می‌‌‌داند و از همین رو، قزاقستان می‌‌‌ترسد که روسیه بتواند گام‌‌‌های تهاجمی علیه این کشور بردارد. در قزاقستان، نفوذ فرهنگ روسی هنوز زیاد و زبان و تلویزیون روسی محبوب است. با این حال، تعداد اظهارنظرها و مواضع مردمی ضد‌‌‌روسی در فضای عمومی و مجازی این کشور نیز افزایش یافته است. این تحولات نشان می‌دهد که نگرش مردم کشوری که همواره متحد روسیه بوده است هم می‌‌‌تواند به‌آرامی و با وجود نفوذ تاریخی و فرهنگی قوی، تغییر کند.

ازبکستان و تاجیکستان: با توجه به تحریم‌‌‌های اعمال‌شده علیه روسیه، شهروندان زیادی از این کشور برای دریافت کارت‌‌‌های مسترکارت و ویزا در بانک‌های ازبکستان وارد تاشکند شده‌‌‌اند. پس از جنگ اوکراین، استفاده از چنین کارت‌‌‌هایی که پیش‌تر در روسیه صادر می‌‌شد، غیرممکن شده و همین مساله باعث هجوم روس‌‌‌ها به ازبکستان شده است. در ماه گذشته، حداقل دوبانک در ازبکستان صدور کارت‌های بانکی را برای افراد غیر‌مقیم (مشخصا روس ها) محدود کردند. به گفته «کپیتال‌بانک» و «ایپک‌یولی»، کنترل صدور کارت‌‌‌های بانکی (و توریسم‌‌‌کارت اعتباری برای شهروندان روسیه) در ازبکستان برای شفافیت عملیات بانکی تشدید می‌شود. از سوی دیگر، تاجیکستان قرابت فرهنگی کمتری با روسیه دارد. از همین رو، تهدید این کشور برای روسیه (به باور دکتر یدالله کریمی‌‌‌پور) همچون «میدانی پرقدرت برای تحریک بنیادگرایی ریشه‌دوانده در روسیه باقی خواهد ماند» که می‌‌‌تواند به دل‌مشغولی روس‌‌‌ها برای ثبات این کشور بیفزاید.

بلاروس و مولداوی: اوضاع سیاسی بلاروس سال‌هاست که شکننده و ناپایدار است. رویکردهای اقتدارگرایانه الکساندر لوکاشنکو، رئیس‌جمهور نظامی بلاروس که با اتکای کامل به پوتین فعلا توانسته است آتش خشم گسترده مردم این کشور را کم‌فروغ نگه دارد، چندان مستحکم به نظر نمی‌‌‌رسد. درگیری روس‌‌‌ها در اوکراین، به طور حتم کیفیت و شدت پشتیبانی از بلاروس را نیز تحت‌‌‌الشعاع قرار خواهد داد. اوضاع در مولداوی هم چندان بر وفق مراد نیست و حمایت پوتین از جدایی‌طلبان این کشور چسبیده به اوکراین، وضعیت بغرنجی را برای همه طرف‌‌‌ها به وجود آورده است؛ وضعیتی که از دل آن، حداقل ثبات، چندان در دسترس به نظر نمی‌‌‌رسد.

عبرت نگرفتن از جنگ: پیامد جنگ روسیه علیه اوکراین، شباهت‌‌‌های قابل ملاحظه‌‌‌ای به عواقب جنگ تاریخی ژاپن و روسیه (در سال ۱۹۰۴) دارد. در آن دوره نیز روسیه با شکست سنگینی که متحمل شد، خود را دچار وضعیتی کرد که حتی سیاستمداران فرانسوی که تصور می‌‌‌کردند روسیه قدرتی قابل اتکاست و با اتحاد با آن می‌‌‌توانند در برابر پروس و آلمان قد علم کنند، کاملا از این باور خود دست شستند؛ رخدادی که نظر کشورهای کوچک‌تر اروپایی و آسیایی را نیز نسبت به روسیه دگرگون کرد. این اتفاق مجددا برای کشورهای کوچک‌تر، به‌ویژه کشورهای اقماری شوروی سابق در حال تکرار است؛ وضعیتی که باید دید، روس‌‌‌ها چگونه می‌‌‌توانند با مدیریت یا ترک مخاصمه علیه اوکراین، با این چالش دست و پنجه نرم کنند.