ناترازی در منابع و مصارف

نگاهی هرچند گذرا به منابع مرتبط با تاریخ و جغرافیای ایران بیانگر آن است که این سرزمین در طول تاریخ خود در زمینه منابع آب دارای دو ویژگی برجسته بوده است: نخست آنکه میزان بارش‌ها در بخش قابل‌توجهی از این سرزمین در مقایسه با نقاط پربارش جهان بسیار کمتر است؛ دوم اینکه به‌صورت دوره‌ای دچار خشکسالی‌هایی می‌شود که میزان بارش‌ها را از آنچه به‌طور متوسط هست، کمتر کرده و ساکنان این سرزمین را با سختی‌هایی مواجه می‌کند. بروز خشکسالی‌های دوره‌ای در تاریخ ایران چنان برجسته و اثرگذار بوده است که داریوش هخامنشی در نیایش خود به درگاه اهورامزدا تقاضا می‌کند ایران را در کنار دشمن و دروغ، از خشکسالی نیز در امان بدارد.

در دهه‌های گذشته با وجود برجسته‌بودن دو ویژگی کمی بارش و خشکسالی‌های دوره‌ای در تاریخ و جغرافیای ایران، نظام‌  سیاستگذاری به گونه‌ای بوده است که گویی در سرزمینی پربارش حکم می‌راند و در آن از خشکسالی‌های دوره‌ای خبری نیست. نتیجه این امر، آن شده است که رابطه بین مصارف و منابع آب در ایران به‌شدت برهم خورده و با اندکی کاهش در میزان بارندگی‌ها که در نقاط مختلف کشور متفاوت است، کاهش بارندگی تبدیل به تنش آبی می‌شود. به‌عنوان مثال در حوضه آبریز زاینده‌رود با کاهش ۱۰درصدی بارش‌های سالانه، این حوضه در شرایط تنش آبی شدید قرار می‌گیرد. در چنین شرایطی اگر خشکسالی‌های شناخته‌شده دوره‌ای تاریخ ایران که حتی موجب کاهش بیش از ۵۰درصدی میزان بارش‌های سالانه می‌شود، بروز و ظهور کند، بحران منابع آب عمیق‌تر شده و به بحرانی اجتماعی‌–‌سیاسی تبدیل می‌شود که نمود آن را در اصفهان، کرمان و یزد دیده‌ایم و امروز در خوزستان دوست‌داشتنی ایران می‌بینیم.

اگر نظام حکمرانی آب در ایران متناسب با ویژگی‌های تاریخی و جغرافیایی این سرزمین طراحی شده بود و به‌عنوان مثال میزان مصارف آب در کشور را با کنترل متغیرهای مختلف جمعیتی، اقتصادی و سیاسی در سطح ۴۰درصد منابع آب تجدیدپذیر تنظیم می‌کرد، کاهش حتی ۵۰درصدی میزان بارش در کشور با وجود مصائب و مشکلاتی که ایجاد می‌کرد، به بحران خشکسالی تبدیل نمی‌شد.

اصولا بحران خشکسالی مفهومی است که تنها به‌کار حکمرانی ناکارآمد و سیاستمدارانی می‌آید که درصدد توجیه اشتباهات خود در عرصه سیاستگذاری و اجرا هستند. آنچه امروز شاهد آن هستیم، بحرانی است که کاهش میزان بارندگی و خشکسالی‌های دوره‌ای تاریخ ایران را که ویژگی اقلیمی این سرزمین است، به بحران آب و خشکسالی تبدیل کرده است.

نگارنده به‌صورت مبسوط به موضوع نواقص نظام حکمرانی آب در ایران که سبب‌ پیدایش بحران آب و رسیدن ایران به مرحله ورشکستگی منابع آبی شده، در کتاب «ایران و مساله پایداری» پرداخته و خواننده علاقه‌مند به موضوع را برای آشنایی بیشتر به آن اثر ارجاع داده است؛ بنابراین در این نوشتار تنها به ذکر اصلی‌ترین ایرادهای وارد بر نظام حکمرانی آب که کمی بارش و خشکسالی را به بحران آب و بحران خشکسالی تبدیل کرده است، اکتفا می‌شود.

بدیهی است اگر در مقام‌های  سیاستگذاری عزمی برای شنیدن و اصلاح وجود داشته باشد، با شناخت همین نواقص می‌توان راهکارهایی اساسی و نه کوتاه‌مدت و بی‌اثر برای برون‌رفت از بحران کنونی آب و خشکسالی در ایران یافت. یادمان باشد ابعاد بحران کنونی آب و خشکسالی در ایران بسیار فراتر از آن است که بتوان با پروژه‌های انتقال آب، ارسال تانکر و بطری‌های آب‌معدنی امیدی به حل و حتی جلوگیری از تعمیق آن داشت.

بحران کنونی منابع آب و خشکسالی در ایران را می‌توان در زنجیره‌ای علّی تا رسیدن به علل ریشه‌ای دنبال کرد و باید توجه کرد که باقی‌ماندن در علل سطحی و نپرداختن به علل ریشه‌ای کمکی به حل این بحران نخواهد کرد.

بارزترین علت بحران کنونی منابع آب در ایران و تبدیل خشکسالی به بحران اجتماعی‌–‌سیاسی، فقدان تعادل بین منابع و مصارف آب تجدیدپذیر در کشور است. به‌عبارتی در چند دهه گذشته  بنا به دلایل گوناگون مصارفی بسیار بیشتر از منابع تجدیدپذیر آب در ایران تعریف شده است. نظام حکمرانی آب در حالی‌که با توجه به ویژگی‌های تاریخی و جغرافیایی ایران باید تنها برای استفاده از ۴۰درصد منابع آب تجدیدپذیر برنامه‌ریزی می‌کرد، بنا به گفته رئیس سازمان حفاظت محیط‌زیست، ۱۱۰ درصد منابع را مورد استفاده قرار می‌دهد. این موضوع به‌معنای آن است که این نظام حکمرانی آب خطا و فاصله‌ای ۷۰درصدی با وضعیت مطلوب دارد.

در لایه‌ای عمیق‌تر، دومین علت پیدایش بحران آب در ایران و تبدیل خشکسالی از یک ویژگی اقلیمی به بحران اجتماعی-‌سیاسی این بوده است که نظام حکمرانی آب  در چند دهه گذشته با اتکای صرف به افزایش منابع آبی از طریق برداشت بیشتر از منابع آب زیرزمینی و اعمال مدیریت بر جریان آب رودخانه‌ها از طریق احداث سدها، موضوع مهم کنترل مصارف آب را که روش‌ها و سازوکارهای گوناگونی برای آن وجود دارد، به‌دست فراموشی سپرده است.

واکاوی ریشه‌ای‌تر بحران منابع آب و بحران خشکسالی در ایران، ما را به سومین علت پیدایش شرایط کنونی می‌رساند. بی‌توجهی به سیاست‌های محدودکننده مصارف آب و تاکید بسیار بر اقدامات و سیاست‌های تامین‌کننده بیشتر منابع آب در ایران، نتیجه ضعف ساختاری سازمان حفاظت محیط‌زیست در نظام حکمرانی ایران است،سازمانی که اگر جایگاه آن به‌درستی در نظام حکمرانی ایران طراحی می‌شد، می‌توانست با ممانعت از برداشت بی‌رویه از منابع آب کشور زمینه توجه به سیاست‌های کنترل‌کننده مصرف آب را فراهم کند.

پرسش از چرایی جایگاه ساختاری ضعیف سازمان حفاظت محیط‌زیست در نظام سیاسی و حکمرانی ایران، ما را به چهارمین علت ریشه‌ای پیدایش بحران کنونی خشکسالی و منابع آب در ایران می‌رساند که باید آن را در مشخصات طراحی سیستم و مبانی پارادایمی این سیستم جست‌وجو کرد. وقتی در مبانی پارادایمی موضوع ضرورت زیستن در چارچوب محدودیت‌های محیط‌زیستی و حفظ محیط‌زیست مورد توجه قرار نمی‌گیرد، بدیهی است هنگام طراحی نظام حکمرانی نیز زیرسیستم‌های حافظ محیط‌زیست در جایگاهی حاشیه‌ای و ضعیف قرار خواهند گرفت. در همین سطح می‌توان به عوامل دیگری همچون وجود ضعف‌های اساسی در سازوکار انتخاب کنشگران کلیدی که منجر به انتخاب افرادی عموما غیرمتخصص و ناتوان شده است، ابهام در مجموعه اهداف و در بعضی موارد تناقض این اهداف با یکدیگر؛ افزایش وابستگی دولت به درآمدهای نفتی و کاهش نیاز به درآمدهای مالیاتی و مشارکت مردمی و مهم‌تر از همه، وجود نقص‌هایی در زمینه تفکیک و توازن قوا اشاره کرد که هر‌یک به گونه‌ای کارآمدی در زمینه حکمرانی آب و خشکسالی را کاهش داده و بارش‌های کم و خشکسالی را از ویژگی اقلیمی به بحران اجتماعی – سیاسی – محیط‌زیستی تبدیل کرده‌ است.