احتیاط توام با خوشبینی
اکنون هم بهنظر میرسد دولت بایدن اراده جدی برای رسیدن به توافق با ایران دارد. این درحالی است که بایدن برخلاف انتظارها، در دو ماه نخست ورود به کاخسفید مساله بازگشت به برجام را در دستور کار نداشت. اما در روزهای اول فروردین ۱۴۰۰ بود که اروپاییها از گفتوگو و چانهزنی با دولت بایدن برای احیای برجام خبر دادند. ایران هم پس از عدم موافقت اولیه با مذاکرات مستقیم با آمریکا پذیرفت که مذاکرات غیرمستقیم آغاز شود. واقعیت این است که هنوز تحلیل دقیق و معتبری از اینکه چرا دولت بایدن بر خلاف رویه ابتدایی تصمیم گرفت مذاکرات احیای برجام را آغاز کند نداریم. بهنظر میرسد تغییر موضع دولت بایدن بیارتباط با تلاش آن ما برای تمرکز بر مهار قدرت روزافزون اقتصادی و نظامی چین نیست. توجه به دلیل این تصمیم از آن رو اهمیت دارد که میتواند نشانهای از تحولات بزرگتر در سیاست و اقتصاد جهان باشد. امروزه بحث ظهور چین و تغییر معادلات سیاست و اقتصاد بینالملل بحث روز محافل آکادمیک و سیاستگذاری است. خیلی از کشورها خود را آماده جهانی میکنند که در آن چین قدرت برتر اقتصادی جهان خواهد بود، اروپا اهمیت گذشته خود را از دست خواهد داد، آمریکا با وجود داشتن برتری نظامی و احتمالا سیاسی از نظر اقتصادی از چین عقب خواهد افتاد و روسیه بهدلیل تغییر و تحولات جدید نخواهد توانست سیاست خود را برای ارتقای جایگاه مسکو در جهان با سرعت گذشته ادامه دهد. در این نقشه کلی جایگاه خاورمیانه و به تبع آن ایران بسیار اهمیت دارد. این تصویر کلان به ما میگوید که آمریکا درحال کاهش حضور نظامی و سیاسی خود در خاورمیانه است. معنای این حرف خروج کامل آمریکا از منطقه و قطع اتصالات سیاسی، اقتصادی و مخصوصا نظامی با منطقه نیست. آمریکا هنوز منافع مهمی در منطقه دارد. رابطه با تلآویو، فروش سلاح به کشورهای ثروتمند عربی و جلوگیری از بروز جنگهای طولانیمدت همچنان جزو اولویتهای واشنگتن است. اما بر خلاف دهههای گذشته آمریکا درصدد گسترش دموکراسی به منطقه و تغییر اساسی معادلات منطقهای و به تعبیر دولت بوش ویرانی سازنده در منطقه نیست.
تجربه عراق و جنگ داخلی سوریه و یمن و لیبی هم خیلیها را در آمریکا متقاعد کرده که تعداد دولتهای ورشکسته در منطقه درحال فزونی است و هزینه کردن واشنگتن نمیتواند اهداف آن را عملی کند. آگاهی از این نقشه کلان به ما کمک میکند تا مسیر پیش رو را بهتر درک کنیم. در این نقشه کلی علاوه بر حل موضوع ایران و اختلافات اساسی آن با همسایگان جنوبی و در راس آنها عربستان، پایان دادن به جنگ داخلی در یمن و عدم مداخله جدی و گسترده آمریکا در جنگ داخلی سوریه و لیبی هم در دستور کار قرار دارد. به زبان ساده احتمالا واشنگتن میخواهد موانع کاهش حضور و احتمالا خروج خود از منطقه را در سالهای آتی برطرف کند.
یک نتیجه مهم اما بحثبرانگیز این بحث آن است که دولت بایدن بیشتر از آنکه نگاه فرصتمحور به احیای برجام داشته باشد به این موضوع از زاویه رفع تهدید نگاه میکند. به عبارت دیگر و برخلاف تصور برخیها در داخل ایران قرار نیست احیای برجام به معنای گشودن همه درهای اقتصاد و نظام مالی جهانی به روی ایران باشد. اگر از ادبیات سیاست بینالملل وام بگیریم میتوانیم بگوییم احیای برجام منجر به برقراری روابط استراتژیک میان ایران و غرب نخواهد شد. زیرا نه غرب چنین سودایی در سر دارد نه تصمیمگیران در تهران چنین نیتی دارند و نه شرایط منطقهای و بینالمللی مهیای این اتفاق است. کافی است به رابطه غرب با مصر و ترکیه نگاه کنید. اوباما نخواست مانع سقوط مبارک شود که اصلیترین متحد آمریکا در جهان عرب بود. در کودتای ۲۰۱۶ ترکیه هم غرب نهتنها کار خاصی برای مقابله با کودتا نکرد، بلکه غیرمستقیم کودتا بودن این اقدام را زیرسوال برد. حتی برخیها معتقدند توافق عادیسازی روابط اسرائیل با اعراب یا همان توافق ابراهیم زمینهسازی برای کاهش تعهدات امنیتی آمریکا در قبال تلآویو و ریاض و کشورهای کوچک عرب حاشیه خلیجفارس است. واشنگتن به آنها میگوید خودتان به فکر امنیت خودتان باشید. در مناقشه یونان با ترکیه در مدیترانه هم آمریکا تاکنون دخالت نکرده و اروپا هم قادر به حل بحران نبوده است. غرض این است که باید نگاه واقعبینانهای به پیامدهای احیای توافق برجام داشته باشیم. بیتردید این اقدام آثار مثبتی بر شرایط اقتصادی داخلی و کاهش تحریمها خواهد داشت، اما تصور اینکه با این اقدام مشکلات ایران با آمریکا و اروپا حل خواهد شد با واقعیتهای موجود همخوانی ندارد. بدتر اینکه نمیدانیم در خاورمیانه پساآمریکایی، چین دقیقا چه نقشی را ایفا خواهد کرد و چه تعهداتی را برعهده خواهد گرفت؟ آیا در بحرانهای منطقهای مداخله خواهد کرد؟ آیا متحد استراتژیکی در منطقه خواهد داشت یا براساس آنچه وزیرخارجه چین در سفر فروردین به منطقه اعلام کرد پکن ترجیح میدهد رابطه و فاصله متوازن با بازیگران اصلی منطقه داشته باشد و در اختلافات داخلی آنها وارد نشود.
آنچه در محافل سیاستگذاری در واشنگتن و بروکسل مطرح میشود این است که احیای برجام باید بخشی از یک توافق بزرگتر و جامعتر با ایران باشد. توافقی که شامل فعالیتهای موشکی و منطقهای ایران هم باشد. تجربه گذشته در دولت ترامپ و تحولات داخلی ایران به ما میگویند رسیدن به این توافق بزرگتر به مراتب دشوارتر از توافق هستهای است.
اگر شرایط آنگونه که هست بماند حتی پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ نمیتواند به چنین توافقی منجر شود. بگذریم از اینکه در صورت پیروزی اصولگرایان در انتخابات ۱۴۰۰ حتی حفظ برجام احیا شده با اما و اگرهایی هم همراه خواهد شد. واقعیت این است که خروج ترامپ از برجام و آثار برگشتناپذیر تحریمهای اعمال شده توسط وی سرسختترین حامیان برجام در داخل ایران را در دفاع جانانه از آن مردد کرده است. بگذریم از اینکه در برجام احیا شده مکانیزم ماشه همچنان وجود خواهد داشت و تکلیف عضو خارج شونده از آن هنوز معلوم نیست. دموکراتها هم نشان دادهاند در اجماعسازی بینالمللی علیه ایران موفقتر از جمهوریخواهان عمل میکنند. معنای این حرف آن است که اگر روابط ایران و آمریکا در ماههای آینده به هر دلیلی دچار تنش جدی شود، دولت بایدن میتواند قویتر از دولت ترامپ در شورای امنیت و سازمانهای بینالمللی اقدام کند. این واقعیتها به ما میگویند در پیشبینی نتایج مذاکرات وین و مهمتر از آن پیامدهای احیای توافق برجام باید محتاط باشیم.
این احتیاط الزاما به معنای بدبین بودن نیست، بلکه منظور از آن داشتن نگاه پویا و دینامیک به صحنه تحولات است. زیرا ماههای آینده آبستن تحولات مهمی در صحنه سیاسی ایران است. ضمن اینکه مخالفان منطقهای برجام هم بیکار ننشستهاند. در داخل راهروهای قدرت در واشنگتن هم ایران لابی قدرتمندی ندارد که در صورت بدتر شدن شرایط بتواند به نفع ایران اقدام کند. تجربه اوباما به ما نشان داد که اگر رئیسجمهور آمریکا اراده کند میتواند هر مانعی را بر سر راه احیای برجام بردارد. اما بر اساس آنچه تا اکنون میدانیم دولت بایدن دستور کار اصلی خود را رسیدن به یک توافق جامعتر با ایران تعریف کرده است و احیای برجام در شرایط فعلی را مقدمهای برای رسیدن به این توافق میداند. حال سوال این است که اگر بعد از احیای برجام مسیر موردنظر آمریکا طی نشد واکنش دولت بایدن چه خواهد بود؟ این سوالی است که نه تنها در واشنگتن و بروکسل بلکه در تهران هم جواب روشنی برای آن وجود ندارد. آنچه روشن است اراده هر سه طرف برای احیای برجام در شرایط فعلی است و آنها پذیرفتهاند که درباره آینده و مسیر آینده در آینده صحبت کنند.