تبدیل جنگ سرد به جنگ گرم؟

اگر مایلیم سده بیست و یکم، یک سده آزاد باشد، جهان آزاد باید بر این استبداد جدید غلبه کند.» سخنان وی به روشنی نشان داد روابط بین دو ابرقدرت در ماه‌های اخیر به وضعیتی خاص رسیده و شدت یافتن تحریم‌های دیپلماتیک، اقدامات در حوزه دارایی‌های معنوی، تجارت، ویروس کرونا، اتهام‌ها در زمینه جاسوسی، سرکوب در هنگ‌کنگ و... سبب تنش‌های بی‌سابقه در روابط دو کشور شده است. ادوارد وونگ و استیون لی میرز از نشریه تایمز می‌گویند: «تاثیر موضع‌گیری‌های خصمانه دو طرف علیه هم، مهم‌ترین میراث دولت ترامپ در حوزه سیاست خارجی خواهد بود: تثبیت رویارویی بنیادی استراتژیک و ایدئولوژیک بین دو اقتصاد بزرگ جهان.» اما چنین رویارویی‌ای چه ویژگی‌هایی خواهد داشت؟ در ادامه به دیدگاه‌هایی که درباره رویدادهای آینده در صورت شدت پیدا کردن تنش‌ها بین چین و آمریکا مطرح شده اشاره می‌کنیم.

نخستین موضوع مهم این است که این رویارویی شبیه جنگ سرد چند دهه پیش نیست. ریچارد فونتن و الی راتنر از نشریه واشنگتن‌پست معتقدند تمرکز بر جنگ سرد چند دهه پیش، بیش از آنکه ویژگی‌های روابط دو کشور را توصیف کند، این ویژگی‌ها را پنهان می‌کند. جنگ سرد چند دهه پیش حاصل رویارویی اعضای پیمان‌های ناتو و ورشو بود. فعالیت‌های اقتصادی بسیار اندک بین دو بلوک جریان داشت و کشورهای غیرمتعهد در مناطق استراتژیک بسیار معدود بودند. اما اکنون شرایط اصلا این‌گونه نیست، زیرا کشورها در سراسر جهان با چین و آمریکا پیوندهای محکم امنیتی و اقتصادی دارند و حتی پمپئو در آن سخنرانی اعتراف کرد که اقتصاد چین و اقتصاد جهان به شکلی عمیق در‌هم‌تنیده هستند. روابط چین و آمریکا اکنون بسیار بیش از روابط آمریکا و شوروی سابق عمیق است. استاد تاریخ جهان در موسسه سیاست پاریس در نشریه گاردین به این نکته اشاره کرده که تعامل بین چین و آمریکا، هم محصول و هم پیش‌برنده جهانی‌سازی بوده است: ایالات‌متحده در حوزه تولید کالا به چین به‌عنوان محلی برای استقرار کارخانه‌های تولید متکی است و چین نیز خریدار اوراق قرضه آمریکاست. از سوی دیگر چین برای صادرات کالا و آموزش صدها هزار دانشجوی این کشور به آمریکا وابسته است. این وابستگی متقابل، روابط چین و آمریکا را تعریف می‌کند و نشان می‌دهد این ارتباط‌ها چه میزان ویژه و عمیق هستند.

به این ترتیب ماهیت هرگونه نزاع بین دو کشور و شیوه پایان یافتن آن متفاوت خواهد بود. استاد تاریخ جهان در موسسه سیاست پاریس می‌گوید: «در جنگ سرد چند دهه پیش، تهدید حاصل از نابودی دو طرف در اثر رویارویی بسیار جدی بود اما اکنون این تهدید در رویارویی بین آمریکا و چین بزرگ نیست.» اما نخست‌وزیر هنگ‌کنگ در مطلبی که در نشریه فارن‌افرز به چاپ رسانده گفته است: «چین در مقایسه با شوروی سابق یک رقیب پیچیده‌تر و توانمندتر است. اقتصاد چین پویایی قابل ملاحظه دارد و از فناوری پیشرفته برخوردار است. چین یک کشور توسعه‌نیافته نیست و اقتصاد آن با اقتصاد شوروی سابق کاملا فرق دارد. اکنون هرگونه رویارویی بین دو قدرت بزرگ جهان به شکلی که جنگ سرد چند دهه پیش پایان یافت، خاتمه نمی‌یابد، یعنی یکی از دو طرف از میان نخواهد رفت.»

دومین موضوع مهم، هزینه رویارویی است. ناتانیل تاپلین، در مقاله‌ای در نشریه وال‌استریت‌ژورنال نوشته است: «به‌دلیل درهم‌تنیدگی اقتصاد چین و اقتصاد آمریکا، هرگونه جدایی به‌شدت پرهزینه خواهد بود. درست است که آمریکایی‌ها از آی‌فون‌ها و تجهیزات محافظتی شخصی که در چین تولید شده استفاده می‌کنند اما دانشگاه‌های آمریکا پس از چند دهه سرمایه‌گذاری ناکافی، با پرداخت شهریه کامل از سوی دانشجویان چینی توانسته‌اند به فعالیت خود ادامه دهند. اگر روند جدایی ادامه پیدا کند، به بودجه فدرال بسیار بیشتری برای تحقیقات بنیادی و آموزش ریاضی و علوم دیگر در آمریکا نیاز خواهد بود تا فقدان منابع مالی تامین شده از سوی دانشجویان چینی جبران شود. این به معنای افزایش مالیات‌ها و لزوم اتخاذ سیاست‌های مهاجرپذیری آسان‌تر برای جذب دانشجوی‌های برجسته هندی و دیگر کشورهاست تا فقدان دانشمندان چینی در آمریکا جبران شود. در نهایت مصرف‌کنندگان آمریکایی باید برای پرداخت مبالغ بالاتر جهت استفاده از زنجیره عرضه امن و متنوع آماده باشند.» استاد مطالعات صلح و امنیت جهانی در کالج همپشایر معتقد است روند متنوع کردن زنجیره‌های عرضه آمریکا یک روند طولانی و دشوار خواهد بود. کارهایی که اکنون از سوی کارگران چینی انجام می‌شود را می‌توان به کشورهای کم‌هزینه دیگر مانند مکزیک، تایلند و ویتنام منتقل کرد. اما این انتقال سال‌ها طول خواهد کشید و در کوتاه‌مدت، نخستین نتیجه شدت یافتن جنگ سرد بین آمریکا و چین بهبود کندتر از انتظار اقتصاد آمریکا پس از مهار ویروس کروناست.

سومین موضوع مهم این است که جنگ سرد ممکن است به سادگی به جنگ گرم تبدیل شود. استاد کالج همپشایر در ادامه صحبت‌های خود می‌گوید: «کشتی‌های جنگی آمریکا و چین بارها در آب‌های مورد مناقشه در دریای جنوب چین در آستانه درگیری قرار گرفته‌اند. اگر این وضعیت‌ها بیشتر تکرار شود و تنش‌ها شدت یابد، ریسک یک رویارویی واقعی که به از میان رفتن جان نیروهای دو طرف منجر خواهد شد بیشتر می‌شود و حتی ممکن است یک جنگ تمام‌عیار آغاز شود.» تحلیلگر نشریه تایمز معتقد است: «فورا مشخص نخواهد شد، کدام‌یک از دو کشور برنده چنین نزاعی خواهد بود. توانمندی نیروی دریایی آمریکا در اثر فساد مالی و ناکارآمدی پرسنل چندان خوب نیست و این درحالی است که در ۱۵ سال اخیر توانایی‌های نیروی دریایی چین ۵۵ درصد افزایش یافته است. اگر در نهایت دو کشور به جنگ دریایی کشیده شوند، آیا ما مطمئن هستیم که در این نزاع برنده خواهیم شد؟ به‌نظر من دولت بعدی آمریکا باید به این سوال پاسخ دهد. توسعه‌طلبی چین در دریای جنوب این کشور قبل از استقرار ترامپ در کاخ‌سفید شروع شده بود و در آینده ادامه پیدا خواهد کرد.»

چهارمین موضوع بسیار مهم، اثرات جنگ سرد بین چین و آمریکا بر همکاری‌های بین‌المللی در زمینه تغییرات آب و هوایی است. واقعیت این است که گرم شدن کره‌زمین، ریسک روی دادن بحران‌های مختلف در حوزه مهاجرت، کمبود آب سالم، کاهش تولید غذا و... را پدید آورده و این به معنای عدم‌امنیت است. هر سال بر شدت این ریسک افزوده می‌شود. چین و آمریکا هر دو نسبت به این بحران‌ها آسیب‌پذیر هستند. اما به‌عنوان بزرگ‌ترین انتشاردهندگان گازهای گلخانه‌ای، مسوولیتی ویژه برای جلوگیری از این بحران‌ها دارند. استاد امنیت بین‌المللی در دانشگاه هاروارد کندی معتقد است بهترین راه برای تحقق این هدف همکاری است نه منازعه. چین بزرگ‌ترین تولیدکننده، صادرکننده و نصب‌کننده پنل‌های خورشیدی، توربین‌های بادی، باتری و خودروهای برقی و همچنین بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار در انرژی‌های تجدیدپذیر است؛ بنابراین اگر قرار است در کمترین زمان ممکن، از این انرژی‌ها استفاده شود، محدود کردن دسترسی به بازارهای چین یک مانع خواهد بود. استفان ورتهام، مسوول بخش تحقیقات در موسسه کوئینسی معتقد است مردم آمریکا می‌توانند با یک چین مستبد کنار بیایند، اما نمی‌توانند در زمینی که غیرقابل سکونت شده به زندگی ادامه دهند.