نه برنامه؛ نه استراتژی

به‌عنوان مثال نمی‌توان فدراسیون فوتبال ایران را از نظر درآمدزایی با فدراسیون فوتبال آلمان که یک کشور قدرتمند از نظر اقتصادی است یا برزیل که ستارگانش در تمام دنیا شناخته شده هستند، مقایسه کرد و گفت کدام یک درآمد بیشتر یا کمتری دارند. یک نمونه خیلی مهم و تاثیرگذار دیگر هم همین بحث جنجالی حق پخش تلویزیونی است که به‌خاطر سیاست‌های منحصربه‌فرد و خاص مربوط به صدا و سیمای ایران، تقریبا مقایسه درآمد فوتبال ایران ازاین بخش یا نوع قرارداد و تعامل فدراسیون فوتبال ایران با این نهاد قدرتمند با موارد رایج در دنیای فوتبال تقریبا غیرممکن است.

ولی آیا این به معنای آن است که فدراسیون فوتبال ایران را تافته‌ای جدابافته از دنیای فوتبال قلمداد کرده و عملکرد آن را کاملا مقایسه‌ناپذیر با نهادهای مشابه در دنیا بدانیم؟

پاسخ به این سوال منفی است، چون استانداردهای مدیریتی و روش‌های کنترل منابع و بهره‌برداری حداکثری از آنها و همچنین درآمدزایی و توسعه چه در ورزش و چه در سایر نهادهای اقتصادی تقریبا مشابه است و فقط در پاره‌ای از موارد، روش‌های اجرایی است که ممکن است با هم متفاوت باشند. مثلا در دو مورد بالا یعنی بازاریابی و حق‌پخش تلویزیونی، عملکرد مدیران و نحوه مواجهه آنها با موضوعات در همه کشورها یکسان است و اگر کشوری مثل ایران در این زمینه موفق نیست، قطعا به ضعف مدیرانش مربوط می‌شود. اگر به موضوع با این دید نگاه کنیم و از طرفی درک کنیم که ورزش یک صنعت و یک فرصت اقتصادی بالقوه است، آن وقت مقایسه نحوه مدیریت و عملکرد مدیران فدراسیون فوتبال با سایر فدراسیون‌های ورزشی به‌ویژه فدراسیون‌های موفق، غیرمنطقی و توجیه‌ناپذیر نیست.

در این شرایط، مهم‌ترین و تاثیرگذارترین تفاوت فدراسیون فوتبال ایران با فدراسیون‌های موفق یا در حال توسعه، نداشتن برنامه استراتژیک و بلندمدت است. این البته مشکل بنیادی ورزش ایران است؛ زیرا برخلاف عرف موجود در اغلب فدراسیون‌های ورزشی دنیا، وقتی وارد وب‌سایت فدراسیون‌های ورزشی ایران می‌شوید هیچ خبری از چشم‌انداز (vision) و ماموریت (mission) در آنها نیست و این بدان معناست که اکثر سازمان‌های ورزشی ایران توجهی به برنامه‌ریزی راهبردی و ساختاری ندارند. فدراسیون فوتبال ایران هم همانند بقیه فدراسیون‌های ورزشی از این قاعده مستثنی نیست. یعنی نه چشم‌اندازی برای خود ترسیم کرده و نه ماموریت مشخصی دارد. به‌عنوان مثال در استرالیا چشم‌انداز بلندمدت فدراسیون فوتبال این است که «ورزش فوتبال تبدیل به بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین ورزش کشور شود» و ماموریت آنها این است که از طرق مختلف میزان مشارکت در فوتبال را بالا ببرند. در این بین باید به یک نکته‌ مهم و قابل‌توجه اشاره کرد و آن میزان محبوبیت و جایگاه یک ورزش (در اینجا فوتبال) در کشور موردنظر است. در بسیاری از کشورهای صاحب ورزش، فدراسیون‌های مختلف برای به‌دست آوردن جایگاه ویژه بین مردم با هم رقابت می‌کنند. مثلا در استرالیا، فوتبال استرالیایی، راگبی و کریکت رقبای سرسختی برای فوتبال هستند و هر کدام تلاش می‌کنند سهم بیشتری در بازار ورزش از آن خود کنند. به همین دلیل فدراسیون فوتبال استرالیا در سال ۲۰۱۵ یک برنامه راهبردی ۲۰ ساله تدوین کرد که طبق آن، فوتبال باید تا سال ۲۰۳۵ به بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین ورزش کشور تبدیل شود؛ چراکه در شرایط فعلی این‌طور نیست. در این برنامه مشخص شده که جمعیت کشور از ۵/ ۲۳ میلیون در سال ۲۰۱۵ به ۳۰ میلیون نفر در سال ۲۰۳۵ خواهد رسید، بنابراین جمعیت علاقه‌مندان به فوتبال باید از ۵/ ۷ به ۱۵ میلیون برسد. ضمن اینکه تعداد آنهایی که در هر سطحی فوتبال بازی ‌می‌کنند باید از ۲ میلیون به ۴ میلیون نفر و تعداد آنهایی که به‌صورت مدون و ثبت‌شده درگیر فوتبال، داوری و مربیگری هستند از ۶۰۰ هزار نفر به دو میلیون برسد. طبیعتا وقتی آمار مشارکت و علاقه‌مندی به یک رشته ورزشی بالا برود نه‌تنها در بازاریابی و اقتصاد، توسعه پیدا می‌کند بلکه استعدادهای بیشتری کشف می‌شوند، آن ورزش در سطح قهرمانی پیشرفت می‌کند و شور و هیجان ملی بالاتر می‌رود. به همین دلیل فدراسیون‌های ورزشی از ترفندهای مختلف استفاده می‌کنند تا افراد بیشتری را جذب کرده و قدرت تاثیرگذاری خود را بیشتر کنند.

این شرایط تقریبا در کشورهایی مثل آمریکا، کانادا و حتی ژاپن هم وجود دارد ولی در ایران این مشکل برای فوتبال وجود ندارد؛ یعنی فوتبال مثل بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکای‌جنوبی ورزش اول کشور است و وظیفه مدیران فوتبال این است که این جایگاه را حفظ کرده و با برنامه‌ریزی بهتر، آن را بیشتر توسعه دهند. مثلا چشم‌انداز و ماموریت فدراسیون فوتبال ایران باید حفظ و توسعه این جایگاه، توسعه امکانات و زیرساخت‌ها، رسیدگی به تیم‌های پایه، افزایش مشارکت در فوتبال، درگیر کردن بیشتر هواداران و توسعه سیستم اجرایی و مدیریتی باشد که متاسفانه کارهای زیادی در این زمینه انجام نمی‌شود.

در این تردیدی نیست که به‌دلیل فضای خاص حاکم بر سیستم مدیریتی کشور، فدراسیون فوتبال هم برای فعالیت با مشکلات زیادی روبه‌روست؛ ولی این تمام ماجرا نیست. به‌عنوان مثال مباحث مربوط به قانون بازنشستگی، چند سالی است که موانعی را برای فعالیت فدراسیون فوتبال به‌وجود آورده یا دولتی بودن باشگاه‌ها، در بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها تاثیر منفی داشته اما ضعف مدیریتی خود فدراسیون فوتبال در تمام چند دهه اخیر مهم‌ترین نقش را در وجود این مشکلات داشته است.

همین انتخابات ریاست فدراسیون، قاعدتا باید بر مبنای اساسنامه و اصول مدون انجام شود اما در ایران اغلب انتخابات با مشکلات و تخلفات قانونی همراه بوده است. وقتی قانون از لحظه انتخاب به درستی رعایت نشود در بقیه موارد هم تاثیر می‌گذارد. مدیران وارد زد و بندهای مختلف می‌شوند و از طرفی فشارها و دخالت‌های دولتی هم کار را بدتر می‌کند. این را باید پذیرفت که در کشورهای مطرح، میزان دخالت‌های بیرونی در فوتبال بسیار پایین است، اما در ایران اینطور نیست. تاثیر عینی این موضوع در وضعیت اسفناک باشگاه‌ها و لیگ فوتبال ایران به‌خوبی مشخص است. هر ساله باشگاه‌های جدیدی به‌صورت ناگهانی تشکیل شده و در سطح اول فوتبال کشور فعالیت می‌کنند و بسیاری هم یک شبه از بین می‌روند. در ژاپن و کره‌جنوبی، به‌دلیل اینکه باشگاه‌ها استانداردهای لازم را نداشتند سال‌ها فقط لیگ فوتبال در یک دسته برگزار می‌شد. در استرالیا همچنان لیگ با یازده تیم و در یک دسته برگزار می‌شود، اما در ایران طی دو دهه اخیر ده‌ها باشگاه منحل شده و همین الان هم بیشتر تیم‌های لیگ برتر استاندارد نیستند، چون مدیران فدراسیون فوتبال، نه از قوانین بین‌المللی پیروی می‌کنند و نه آنقدر دیدگاه اقتصادی قوی دارند که بدانند تنها راه توسعه فوتبال، استاندارد کردن باشگاه‌ها و خود فدراسیون است.

به همین دلیل اگر بخواهیم تفاوت فدراسیون فوتبال ایران با سایر کشورهای مطرح را در یک جمله خلاصه کنیم، آن یک جمله این است: «بدون برنامه، بدون استراتژی.»