درسهای دموکراسی در یونان
اینها توصیههای کویینتوسِ متفکر و اهل فلسفه و تعمق است به برادر بزرگترش مارکوس سیسرو، سیاستمدار و حقوقدان و خطیب و سناتور رومی در انتخابات مجلس سنای سال ۶۴ پیش از میلاد مسیح. (بیست سال بعد، جلوی در خانهاش دستگیر و نهایتا اعدام شد) یعنی بیش از دو هزار سال پیش، طبیعت انتخابات و چگونگی رای آوردن و کیفیت فرآیندهای دموکراتیک تا این حد عیان بوده است. البته مثل هر متن دیگری از آن دوران، رساله باقی مانده از کویینتوس محل بحث و اختلاف برخی علما است. نیات کویینتوس بر ما پوشیده است؛ اینکه لحن او نیش و کنایه است یا واقعبینی تلخ سپهر سیاست معلوم نیست. اما معلوم است که رجل سیاسی ماندن در گرو رای آوردن است. در ادبیات اقتصاد سیاسی مدرن البته دایره لغات بهتری برای توصیف موضوع داریم: رجل سیاسی شدن در گرو رای خریدن است. برای جلوگیری از سوء تفاهم، در اینجا خرید به معنای پول پرداخت کردن نیست. هرچند پرداخت پول برای خرید رای در آن زمان هم اتفاق میافتاد اما علنی نبود. بهعنوان نمونه خود سیسرو در دوره کنسولی متوجه سرمایهگذاری عظیم کراسوس برای خرید تعداد زیادی کرسی سنا شد و به کمک نزدیکان یکی از دلالان رای را به دام انداخت و از او اعتراف گرفت و... . داستانی دیگر برای روزی دیگر.
نکته جالبی که ذکرش در اینجا خالی از لطف نیست، ضرورت تمکن مالی برای شرکت در انتخابات مجلس سنا بود. چنانکه بدوا مارکوس سیسرو جوان که وکیل خوشنامی بود و سودای سیاست در سر داشت، با خانوادهای ثروتمند وصلت کرد و به لطف ثروت همسرش توانست شرایط لازم برای شرکت در انتخابات را احراز کند.
در آن دوران نمایندگان، جز در موارد استثنایی، مسیری موسوم به «کورسوس آنوروم» را طی کرده و نماینده تازه به سنا راهیافته، خدمت را از دونپایهترین سمت یعنی کوئستر آغاز میکرد و بهمرور، در صورت اثبات توانایی و انباشت گرویتاس ممکن بود مراحل ترقی را طی کند. کوئستر البته در طول تاریخ وظایف مختلفی داشته اما در آن جمهوری وظایف طاقتفرسایی از جنس پیگیری و حسابرسی و بازرسی به ایشان محول میشد. سیسرو در سال ۷۵ پیش از میلاد به سنا راه یافت و به سیسیل اعزام شد. فرماندار سیسیل اموال عدهای را با جرائم ساختگی مصادره و ایشان را به زندان انداخته یا بعضا اعدام کرده بود. سرشناسان سیسیل از سیسرو خواستند به داد ایشان برسد. نتیجه این شد که سیسرو به روم برگشت و علیه فرماندار دادخواستی تدوین کرد. از جمله جرائم پرشمار فرماندار، یکی مصادره مجسمههای کهن معبدی در سیسیل بود. دیگری مصادره کشتی تجار و دستگیری عدهای به بهانه برهم زدن امنیت و قاچاق و راهزنی. دیگری به زندان انداختن خدمه کشتیها و برخی تجار و چند مورد اعدام و نظایر آن. اثبات این موارد دشوار بود. پیگیری زنده و مرده بودن زندانیان بعضا ممکن نبود و کپیبرداری و مطالعه و حسابرسی الواح به کندی و سختی پیش میرفت. موضوع مهمتر این بود که فرمانداری یکی از مشاغلی بود که بهصورت دورهای نصیب کنسولها و سناتورها میشد. خدمت در سنا و وکالت مردم (هرچند منافعی داشت اما) هزینهبردار بود و کسی که مکنت نداشت از عهده مخارج برنمیآمد. معمولا فرمانداری و لشکرکشی بهویژه در ایالات دورتر فرصتی بود برای کسب ثروت. بههمین دلیل اندکی تاراج و مقدار کمی بیعدالتی آنقدر ارزش نداشت که بهخاطرش آبروی یک مقام عالی رتبه و خانوادهدار را خدشهدار کرده و بدعتی ایجاد شود که احتمالا فردا دامن خودشان را نیز بگیرد. لذا پرونده تقریبا مختومه و فرماندار تبرئه شد اما در آن میان یکی از قربانیان مصلوب، هنگام اعدام فریاد میزده که شهروند روم است.
قویترین زره شهروندان روم در هر جای دنیا و در مقابل هر تعرضی فریاد «سیویس رومانوس» بود که کم و بیش معادل حق شهروندی امروزی (در ادبیات متعارف حقوقی دنیا و نه در شوخیهای سیاستمداران وطنی) است. بسیاری از تجار خارجی بودند و رعایای ایالت جنوبی سیسیل از حق شهروندی بهرهای نداشتند. اما جناب فرماندار ناغافل شهروندی رومی را به صلیب کشیده بود. دزدیدن مجسمه برنزی خدایان از پرستشگاه را میتوانستند نادیده بگیرند، فریاد شهروند را نه. پس طومارش پیچیده و محکوم شد. به این ترتیب سناتور دونپایه ما پلههای ترقی را در رقابت با سایر رجال سیاسی و از طریق دادخواهی مردم طی کرد و نهایتا به بالاترین مقام سنا یعنی کنسولی رسید. مقام کنسولی دورهای یک ساله داشت و در هر دوره دو کنسول در قدرت شریک بودند و حق وتو داشتند. دموکراسی، در زمان سیسرو بیش از چهارصدسال قدمت داشت. بد نیست کمی در تاریخ عقبتر برویم.
بهطور کلی میتوان گفت که یونان باستان دو دستاورد عظیم داشت: فلسفه و دموکراسی. (البته لازم به ذکر است که دستاوردهای آن تمدن محدود به این دوفقره نبود. از جمله سایر دستاوردها میتوان به کمدی و تراژدی اشاره کرد.) از همان روز نخست، فلسفه به دموکراسی مشکوک بود و کاستیهای پرشمار آن را یادآور میشد. سقراط، پدر فلسفه یونانی، چنانکه در دیالوگهای افلاطون آمده، به دموکراسی بسیار بدبین بود. حرف سقراط، بهعنوان نمونه، آنطور که از گفتوگوی او با ادمنتوس در کتاب شش جمهور برمیآید این است که رای دادن یک مهارت است، چنانکه دریانوردی مهارت است و حدسیات و الهامات رایدهنده بیخبر نمیتواند کشتی هیچ جامعهای را در توفان حوادث به مقصد برساند. بعدها این بیخبری عنوانی علمی یافت: ناآگاهی عقلایی. قبلا دراینباره گفتهام و اگر مجالی فراهم شد باز هم خواهم گفت. باری، امروز نیک میدانیم که چه بر سر سقراط آمد. در سال ۳۹۹ پیش از میلاد، سقراط در دادگاهی دموکراتیک، با رای هیات منصفهای چندصدنفره متشکل از شهروندان آتنی، با نتیجه بسیار نزدیک (حدود ۵۲ درصد به ۴۸ درصد) محکوم و اعدام شد که شاید بزرگترین و قطعا تلخترین شوخی دموکراتیک تاریخ بود.
چنانکه در بخش نخست این مطلب گفته شد، از دیرباز به ضعفهای دموکراسی آگاه بودهایم. بخش مهمی از نوآوریهای فلسفی-حقوقی-سیاسی تاریخ بشر در تلاش برای مهار آفتهای دموکراسی و نقاط ضعف فرآیندهای دموکراتیک شکل گرفته است. از عصر سقراط و ارسطو، قریب به هزار سال طول کشید تا ایده مجالس قوام یافته و در کنگرههای چندلایه تبلور یابد. پس از آن ۶۰۰ سال طول کشید تا قدرت حاکمان مشروط و محدود شده، رابطه میان حکومت و ملت بهمرور بازتعریف و نهادهایی که دست حاکم را میبست، رسمیت یابند. سپس قریب به ۴۰۰ سال طول کشید تا کمکم اندیشمندان، حقوق و کرامت فردی را در زندگی اجتماعی مهمتر یافته و آن را محور مکاتب آتی قرار دهند. دویست سال پس از آن دغدغه جباریت دموکراتیک همچنان جدی بود و نقشی اساسی در شکلگیری کهنترین جمهوری دنیای مدرن بازی کرد. نهایتا دویست سال دیگر طول کشید تا اندیشمندان به درک محیطی از انتخابهای عمومی و ترجیحات فردی برسند. مطالعات البته کماکان ادامه دارد.
از چرچیل نقل است که دموکراسی بدترین نوع حکومت است، به استثنای سایر انواع. آنچه دموکراسی را تحملپذیر میکند، محدودیتها و نظارتهایی است که بر فرآیند دموکراتیک اعمال میکنیم. چندی پیش در جمعی، یکی از اندیشمندان با سابقه مهمترین دستاورد مردم ایران معاصر را صندوق رای دانست و تاکید داشت که بزرگترین اولویت پیش رو حفظ این نهاد است. سایر دولتمردان نیز در سخنرانیهای مناسبتی اخیر کموبیش حرف مشابهی مطرح کردهاند. اما به باور نگارنده سطح توقعات و امیدها در حفظ ظواهر دموکراسی متقدم باقی مانده است. از دستاوردهای بعدی، خبر چندانی نیست. آنچه زمانی نقطه آغازین تلاشهای بشر برای سامان دادن به زندگی عمومی بوده امروز نزد اندیشمندان ما به ایدهآلی بعضا دستنیافتنی تبدیل شده است. چند دهه پیش، تولید خودروی وطنی را از گرتهبرداری آغاز کرده و قصد داشتیم بقیه راه را با آزمون و خطا و بیتوجه به پیشرفتهای دنیا بپیماییم و امروز همچنان بر آن موضع پافشاری میکنیم. بهنظر میرسد در سپهر سیاست نیز بههمین قیاس، بیتوجه به دستاوردهای اساسی مشروطیت در یکی دو هزاره اخیر، بیتوجه به ضعف و آسیبهای مشهور نظامهای دموکراتیک، در حال آزمون و خطا هستیم.