اتاق تاریک سیاستگذاری
کمبود «حرف حق» چنان مشکل لاینحل فراگیری است که بعد از مدتی آدمها دیگر به آن فکر هم نمیکنند. پیش از این «عدم ثبات مدیریت» را یکی از موضوعات و اشکالات اساسی در اداره فدراسیون فوتبال میدانستند اما حضور علی کفاشیان و مهدی تاج از دی ماه ۱۳۸۶ آغاز شده و بعد از گذشت حدود ۱۱سال، گویی وضعیت فوتبال ایران در عمق، تغییری نکرده است.حقایق فوتبال ایران بازگو نشده و در حقیقت «کتمان» شده است. صادق بودن سخت است، میخواهد فردی در یک خانواده باشد یا مدیر یک مجموعه در فوتبال ایران، میخواهد مسوول بخشی باشد یا حافظ منافع مردم یک کشور؛ به راستی، هراسآور و دلهرهانگیز است چراکه آدمها را تنها میکند. آدمها وقتی «کتمان حقیقت» میکنند یا نقش دیگری را بازی میکنند که میخواهند رشته وابستگی به جماعتی، یا چیزی یا جایی را نگه دارند. اگر اینها هم نباشد، آدم گاهی حتی به خودش هم دروغ میگوید تا پیوندش را با گذشتهاش، پیشینه و تبارش حفظ کند.خلاصه کتمان حقیقت میکند، چون از گسستن میترسد، از بریدن رشته تعلق، آشوب میشود دلش... درست مثل کتمان حقیقتی که درباره «عملکرد فوتبال ایران در جام ملتهای آسیا» افتاد و حقیقت با مردم در میان گذاشته نشد. نکته مهم در مورد کسی که در ملأعام اعتراف میکند، این است که حواستان به چیزهایی باشد که اعتراف نمیکند و حالا رئیس فدراسیون فوتبال در همین شرایط قرار گرفته است.
ناکامیهای سریالی تیمهای پایه، بیبرنامگی ملموس، عدم دورنمای روشن در آینده، عدم برگزاری بهموقع مجمع فدراسیون فوتبال، ابهامات تمامناشدنی، اختلافات روشن با وزیر ورزش و البته بحران دوران پس از کیروش، شرایط را برای آقای رئیس سخت کرده است. گاهی اوقات در پایان جامی بالای سر نمیبرید، اما همه شما را به چشم یک برنده نگاه میکنند. این موضوع درباره فدراسیون فوتبال صدق نمیکند. بسیاری از کارشناسان، فدراسیونی که مهدی تاج آن را «پنجستاره» میخواند، موفق نمیدانند. علاوه بر حذف از جام ملتهای آسیا، تیم ملی نوجوانان از مرحله گروهی حذف شد و به جامجهانی راه نیافت. تیم ملی جوانان در مرحله اول مقدماتی حذف شد و به جامجهانی نرفت. تیم ملی امید نتوانست به قهرمانی آسیا برسد و تیم ملی بانوان هم ناکامیهای بسیاری را پیش روی خود دید. وضعیت اقتصادی فوتبال هم تعریفی ندارد. نه خبری از پول حق پخش تلویزیونی است و نه پولی برای تبلیغات دور زمین پرداخت میشود. فوتبال ایران که قرار بود دورانی تازه را پشتسر بگذارد، همچنان درگیر اشکالات ساختاری خود است.
سه اصل مهم شفافیت مالی، استقلال و درآمدزایی در همه ارکان مدیریتی فوتبال ایران، از فدراسیون گرفته تا باشگاههای دولتی و هیاتهای استانی، مغفول مانده است. نتیجه اینکه فوتبال ایران در یک دهه اخیر، نهتنها پیشرفت قابلملاحظهای نداشته، بلکه در نگاه افکار عمومی، پسرفت هم داشته است. اکنون با فوتبالی مواجهیم که در داخل، سامان مدیریتی، شفافیت مالی و ثبات سیاستگذاری اقتصادی در جهت درآمدزایی ندارد و از محیطهای بینالمللی هم کیلومترها دور مانده است. فوتبالی کوچک در جغرافیای بزرگ کشور ایران در جریان است. در حقیقت ماجرا، فوتبال ایران هم همقد مدیریتهای نابسامانش در این سالها شد و هرچه از زمان تولد فوتبال در ایران میگذرد، حرکت روبهرشد سابقش کندتر و حتی متوقف میشود. آنچه امروز شاهد آن هستیم، نمایش یک فوتبال سنتی است. فوتبالی با کمعمقی نمایان در همه شئون که تحولاتش اندک است. چنین سیستمی بهدلیل فقدان نگاه آیندهنگرانه، دچار مشکلات چندانی نمیشود، چراکه آینده برای این فدراسیون، همان گذشته است؛ اینجا زمان متوقف شده است. مشکل مدیران سنتی و مدیریتهای بسته در فوتبال ما از جایی آغاز شد که فوتبال و دیگر ارکان وابسته به آن در سطوح فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی دچار دگرگونی و تحول شد و آینده، متفاوت از گذشته ترسیم شد. اما ذهنیت آیندهنگری که شرط لازم برای سازگاری با تحول است در مدیران ما شکل نگرفت و به مرور نارضایتی عمومی در هواداران و پیروان فوتبال ظهور کرد.
این دوگانگیها، مدیریتها را دچار بحران و تردید کرد و جامعه فوتبال را در هراس و نگرانی قرار داد. وضع به گونهای است که جامعه فوتبال ما، نمیداند و نمیتواند پیشبینی کند که آینده چه خواهد شد و اینگونه هراس ادامه خواهد داشت. از یکطرف یقین داریم آینده با وضعیت فعلی فوتبال ایران هماهنگی ندارد، اما از طرف دیگر نه میدانیم آینده چیست و نه میتوانیم خود را در مقام هوادار، رسانه، مدیر و صاحب نفع در فوتبال، برای انطباق با آن آینده آماده کنیم و نه حتی میتوانیم امیدوار باشیم که در شکلگیری آینده فوتبال، مشارکت نسبی داشته باشیم. وضع امروز ما مانند قدم گذاشتن در غاری تاریک و ناشناخته است که مدیران فوتبال به عمد، ما را در این وضعیت قرار میدهند تا توقعات از فوتبال و از آنها کم و کمتر شود.
در چنین وضعیتی مدیران ناآشنا با زمان و تکنیکهای مدیریتی به عناصری سردرگم و ناسازگار با محیط تبدیل میشوند و چارهای جز سپردن امور به قضا و قدر ندارند و در این مدیریت قضاوقدری، برای شانس و احتمال ارزش بیشتری قائل هستند تا برای اراده، کوشش و تلاش خود. وضعیتی که در دوران مدیریت علی کفاشیان بهوضوح شاهد آن بودیم و حالا مهدی تاج، در همان صندلی و در مجاورت رئیس سابق فدراسیون فوتبال و میراث فکری و مدیریتی برجای مانده از قبل قرار گرفته است. یک مقایسه شاید بد نباشد: درحالیکه ژاپن تنها در فوتبال ـ با باقی سیاستگذاریهایش اینجا کار نداریم- به برنامهریزی بلندمدت و چشمانداز صدساله روی آورده است، ایران بعد از انقلاب، تنها یکبار رویکرد آیندهنگرانهاش را در اواخر دهه ۱۳۷۰ آغاز کرد و برای اولینبار در سطح سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی با هدف ثبات نسبی، سند چشمانداز را برای ۲۵ سال ترسیم کرد که محصول نگرش آیندهنگرانه بود. سندی که قرار بود راهنمایی برای جنبههای مختلف مدیریتی و اجرایی باشد، اما حالا در سال ۱۳۹۷، نهتنها نتوانستیم به تصویر ترسیم شده در آن سند برسیم، بلکه گویا آنرا بهکلی فراموش کردیم. این مدل گویا چراغ راه مدیران فوتبال ایران هم شد و آنها به عمد از «برنامه» و «استراتژی» فاصله گرفتند. خندیدند و از برنامهها و آینده فوتبال چیزی نگفتند. حتی یک برگ برنامه هم برای خانواده بزرگ فوتبال ننوشتند. مدیریت آسان، در دو تکنیک خلاصه میشود: اول، کوچک کردن صندلی ریاست و انتخاب نزدیکانی که از آینده خود مطمئن نباشند. دوم، حرکت در مسیری که رئیس فعلی فدراسیون فوتبال مشخص میکند و احدی حق ندارد بپرسد «چرا؟». زیر سایه اتخاذ این تکنیکها وضع فوتبال هم همین میشود که میبینیم. فوتبالی بدهکار به باشگاهها، ورشکسته اقتصادی و مایه تمسخر مردم و مسوولان. حالا باید «قدر وقت» را بدانیم و با «برنامهریزی» برای «آینده»، فوتبال را نجات دهیم. همه باید دست بهکار شویم.
ارسال نظر