رمزگشایی از نشانههای موجود
ایگور آنسوف، پایهگذار مفهومی به نام سیگنالهای ضعیف است. رویکرد او بر ناپیوستگی رویدادهایی متمرکز است که به سختی قابل پیشبینی هستند و سازمان را مجبور به پذیرفتن اجرای اقدامات موثر میکنند. به نظر میرسد حادثهها یا مسائل شگفتانگیز از طریق سیگنالهای ضعیف از وقوع چیزی خبر میدهند. سیگنالهای ضعیف میتوانند شاخصهای غیردقیق و مبهم رویدادهای قریبالوقوع باشند. برعکس، سیگنالهای قوی به اندازه کافی قابل ردیابی و خاصند و بنگاه میتواند تاثیر آنها را برآورد کند. آنسوف پیشنهاد میکند که واکنشی مرحلهبندی شده با توجه به قوت سیگنالهای بروز داده شده داشته باشیم. آنچه در ایالات متحده آمریکا امروزه میگذرد، علائمی از یک سیاستگذاری غیرعقلایی، ناپیوسته و بدون اجماع با نخبگان آمریکایی را نشان میدهد. میتوان احتمال داد که در آینده شاهد تحولات شگفتآور دیگری نیز باشیم. چند اتفاق را من در اینجا فهرست میکنم:
۱- مجمع عمومی ملل متحد با اکثریت ۱۲۸ کشور در برابر ۹ رای مخالف و ۳۵ رای ممتنع انتقال هر گونه نمایندگی سیاسی به بیتالمقدس را محکوم کرد. ایالات متحده آمریکا چند روز قبل اعلام کرده بود که سفارت آمریکا از تل آویو به بیتالمقدس انتقال خواهد یافت. این به آن معناست که آمریکا دیگر یک میانجی برای رفع مناقشه فلسطین نمیتواند باشد.
۲- سفیر ایالات متحده در سازمان ملل بقایای یک موشک شلیک شده از سوی حوثیهای یمن به سمت ریاض پایتخت عربستان سعودی را به خبرنگاران نشان داد. نیکی هیلی، سفیر آمریکا ادعا کرد که علائمی دال بر ساخت موشک در ایران بر بدنه موشک شلیک شده وجود دارد.
۳- ترامپ در اکتبر گذشته از تایید توافق هستهای شش کشور بزرگ دنیا با ایران سر باز زد و برای بررسی بیشتر آن را به کنگره آمریکا فرستاد. کنگره آمریکا نیز در مهلت مقرر به تصمیمگیری در مورد برجام نپرداخته و حال در مهلت تا ۱۳ ژانویه ترامپ مجددا در این زمینه باید تصمیم بگیرد.
۴- دولت اسلامی عراق و شامات (داعش) در حفظ سرزمینهای بهدست آمده و از جمله موصل در ماههای اخیر شکست خورده و اکثر فعالیتهای خود را به فضای مجازی انتقال داد.
۵- دستورات اجرایی ترامپ برای اعمال محدودیت بر پناهجویان، مهاجرت، روادید ورود به آمریکا برای اتباع کشورهای عمدتا اسلامی، در کنار ساختن دیوار بلند سیمانی در مرزهای آمریکا و مکزیک نشاندهنده آن است که دامنه سیاستهای غیرهوشمندانه آمریکا تا کجا در بخشهای نسبتا توسعهیافته آمریکا از جمله آموزش عالی و تجارت میتواند خلل ایجاد کند.
از طرف دیگر برای ایران در برابر سیاست خارجی غیرعقلایی ترامپ فضاها و فرصتها و همچنین چالشهای جدیدی خلق شده است. از جمله:
۱- در خاورمیانه اکنون همگرایی میان روسیه، ایران، ترکیه و قطر در برابر محور واشنگتن، تل آویو و ریاض خودنمایی میکند.
۲- در عراق با شکست داعش به تدریج نهادهای دولتی در حال تثبیت و گسترش حوزه نفوذ خود هستند. بهرغم برجستگی نقش آمریکا در سقوط حکومت صدام حسین، اکنون به نظر میرسد نفوذ آمریکا در عراق در حال کمتر شدن است. رفراندوم استقلال در کردستان عراق شکست خورده و حامیان بغداد از جمله ترکیه و ایران، دست بالا را یافتند. ایران علاوه بر همکاری سیاسی نزدیک با بغداد با تبادل گاز، برق و فرآورده در کنار محصولات دیگر یکی از بزرگترین شرکای تجاری عراق شده است.
۳- تیرگی روابط عربستان سعودی با قطر موجب نزدیکی قطر به ایران شد. اکنون عربستان سعودی باید در چندین جبهه از جمله لبنان و یمن با نفوذ ایران مقابله کند.
۴- همکاریهای جدید ایران با کشورهای آسیایی از جمله روسیه، چین، هند و ژاپن نشاندهنده آن است که تهران میداند چگونه از رفتار غیر هوشمندانه ترامپ بهرهبرداری کند. روابط نزدیک ایران با تولیدکنندگان غیر اوپک میتواند ایران را به نقطه اتصال مابین اوپک و غیراوپک تبدیل کند. ضمن آنکه مصرفکنندگان عمده نفت و گاز جهان در حال حاضر در آسیا هستند. البته از همه مهمتر روابط بین ایران و همسایگانش در زمینه تبادل برق، گاز، نفت خام و فرآورده است. کویت ماه گذشته از ایالات متحده آمریکا گاز طبیعی وارد کرده است
۵- ایران رقبای جدی در سیاست خارجی خود دارد. یکی از آنها گروههای فشار متعددی است که در پایتختهای کشورهای موثر علیه ایران کار میکنند. از جمله لابی اسرائیل در آمریکا و لابی عربستان در آمریکا و اروپا و لابیهای دیگر.حال به این پرسش کلیدی میپردازیم که وضعیت چه خواهد شد؟ مقدمتا باید گفت که موسسات پژوهشی و مشورتی متعددی در آمریکا به دولت جدید این کشور مشورت میدهند. این مشورتها گاه با وضعیت کف خیابان منطبق نیست. مثلا نقش شرکت مشاورهای مکنزی در تهیه سند چشمانداز ۲۰۳۰ عربستان کاملا روشن است. نمیدانیم آیا رفتارهای دیگر عربستان نیز بخشی از توصیههای شرکتهای مشاورهای است یا نه. اما کاملا روشن است که مراکز مطالعاتی مانند موسسه واشنگتن برای خاور نزدیک و دیگر موسسات محافظهکار برای ترامپ و هیات حاکمه آمریکا توصیههایی دارند. این توصیهها همیشه با واقعیت مطابقت ندارد. بهنظر من چند حالت ممکن، محتمل است که در آینده در روابط ایران و آمریکا شاهد باشیم.
۱- به نظر میرسد ترامپ و همکارانش به این برداشت رسیدهاند که ایران یک خطر بالقوه برای منافع آمریکا در منطقه خاورمیانه بوده و نتیجه گرفتهاند که برجام توافق خوبی نیست. پس طبیعی است که ترامپ تلاش کند که یک اجماع جهانی علیه ایران به وجود آورد. اسرائیل و عربستان رفتارهای موید این پیش فرض را انجام میدهند. آنان قصد دارند که ایران را به وضعیت قبل از برجام ببرند. یکی از روشها آن است که نشان داده شود که ایران غیرقابل اعتماد است. هم در مسائل راهبردی جهانی و هم در قراردادها. برای ایران در مقابل راهی جز عقلایی عمل کردن نمیماند. تعهد به قراردادهایی که هنوز دامنه عمر آنها اعتبار دارد، از نکات کلیدی است. دوم اینکه تحریک ایران برای نقض برجام بدون شک در دستور کار کاخ سفید است. در این حالت صبر و خویشتنداری بهترین روش دیپلماسی است. نشان دادن غیرقابل اعتماد بودن ایران و عدم صدور روادید پیشنیاز این برنامه است. همچنین رفتارهای تحریک آمیز میتواند کنترل شود. بهخصوص در خلیج فارس بهنظر میرسد که گزارشهای موسسات پژوهشی نشان دهنده آن است که آمریکا و عربستان به یک حادثه کوچک تصادفی برای ایجاد هیاهو و سپس اعمال سیاستهای خود نیاز دارند.
۲- سختگیری بر ایران و سوق دادن این کشور به رفتار محافظهکارانه احتمال دوم است. رفتار نومحافظه کاری ترامپ بر این بنیان فلسفی استوار است که تنها از طریق زور و فشار میتوان دشمن یا رقیب را از پا درآورد. در این سناریو آمریکا سیاست متفاوتی از اروپا در قبال ایران خواهد داشت. اساسا آمریکا نقش پلیس بد را در دنیا به عهده خواهد داشت. بلوف سیاسی یکی از ارکان سیاستگذاری ترامپ است. تهدید به دخالت نظامی را از روی میز بر نمیدارند. در برابر، ایران هر رفتاری که تقویتکننده این گزاره باشد را بهتر است اجتناب کند. ایران میتواند مذاکرات مربوط به قرارداد تجارت و همکاری با اتحادیه اروپا را پیگیری کند. همزمان از فرصت بزرگ بهدست آمده ناشی از خلأ قدرت آمریکا در میان همسایگانش حداکثر استفاده را بنماید. همچنین از پروژه «یک جاده، یک کمربند» چین و کریدور شمال- جنوب که در سرزمین ایران به یکدیگر میرسند، کمال استفاده را بکند. در تاریخ مکتوب ایران، وضعیتی مشابه حال که این مقدار فرصتهای متعدد در همسایگان ایران برای ایران وجود دارد، تاکنون مشاهده نشده است.
۳- مساله اعراب و اسرائیل از مهمترین نکات برای طبقه حاکمه آمریکاست. پاشنه آشیل آمریکا در سیاست خارجی مساله خاورمیانه است. بهنظر محافظه کاران آمریکایی، خاورمیانه باید یکبار و برای همیشه بازآرایی شود. دیگر تنشهای موجود در خاورمیانه و بلکه جهان به نوعی متاثر از مساله فلسطین است. سربازگیری داعش با توسل به شعار آزادی قدس امکانپذیر میشود. بهار عربی نیز در رسالت خود احقاق حقوق فلسطینیان را مد نظر داشت. رفتار آمریکا در این زمینه گرچه به نفع اسرائیل است، اما در نهایت آمریکا امیدوار است که با رایزنی با چند کشور متنفذ عرب از جمله عربستان، موضوع فلسطینیان برای همیشه حل شود. مشخص است که موضوعی به این اهمیت با راه حلهای داماد ترامپ و موسسات طرف مشورت وی به نتیجه نخواهد رسید. اما نتیجه طبیعی رفتار آمریکا، فعال شدن بازیگران دیگر از جمله روسیه، چین، اتحادیه اروپا، ایران و ترکیه در ارتباط با مسائل خاورمیانه است. در حالی که آمریکا، کاهش نفوذ ایران را هدف قرارداده، مشخص است که دیگر بازیگران از این فرصت استفاده کرده و برنامههای خود را پیش میبرند. مرحله بعد احتمالا ضربه زدن به ایرانیان و پایگاههای ایرانی در مناطقی که ایرانیان در آنجا نفوذ دارند است. در این ارتباط باید به هوش بود.
۴- من نمیدانم در آینده چه خواهد شد. اما توصیه من آن است که علاوه بر باز کردن درهای مذاکره ایران با تمام کشورهای جهان که جمهوری اسلامی آنها را به رسمیت میشناسد، از تغییر رفتار آمریکا نیز در سناریوهای معطوف به آینده باید ذکری کرد. بهصورت کلی اگر سیاست خارجی آمریکا بر تغییر رهیافت دهه اخیر، یعنی انتقال از خاورمیانه به شرق آسیا باشد، شاید در آینده دو کشور ایران و آمریکا بتوانند در کمتر کردن تنش بین دو طرف و ثباتسازی در منطقه خلیجفارس با یکدیگر تعامل کنند. بهنظر میرسد اولین سیگنال ضعیف در این سناریو، تمایل آمریکا در حفظ و ادامه برجام خواهد بود.
ارسال نظر